لحظاتی که دلتنگی سراغم را میگیرد
بی حرف مینشینم و نگاهش میکنم
کسی حتی نمیداند
درونم چه غوغایی هب پا میشود
ولی میدانی گاهی دلم برای
بودنت تنگ میشود
پس ارام میگویم همیشه باش
دلتنگت که میشوم
مینشینم
گلها را پرپر میکنم
میاید
نمیاید
همیشه همینگونه میکنم
ولی کافیست دلم بگیرد
میبینم هر چقدر هم گلها به میایند
هم رای بدهند
باورشان نمیکنم
آرام چشمــانـت را بــاز کـن
به رویـای تقدیــر لبخند بـزن
شایـــد نقش نـگاهـت
روی شبنم صبحگاهی
نــویـــد آغــاز بــدهـــد…
عمـیــق نـفـس بـکـش
خیـــال را واقـعـی کـن
بـاران دلتنــگی را
به دریای تنهـایـی بسپـار
و بگذار تا آنجا بماند
آنگاه خودت حرکت کن
پـارو بـزن در زورق شـادی
به سمت آینده و زیبایی های آن
و رنگیـن کمـان امیـد را روشن کن …!