دست‌نوشته‌ها

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دیدن و خوندن پیام دوستان چنان لذتی داره که حد نداره

و خدا رو شکر که می بینی از زندگیشون لذت می برن و روزگار بر وفق مرادشونه

امروز یکی از دوستان قدیمی و خوب باشگاه بعد از مدت ها اومد باشگاه و بهمون سر زد


بازم مرام و معرفتش که یادی از ما کرد


خدا پشت و پناهت دوست خوب من
 

F iona

عضو جدید
بهار بیا
دستی به شانه های خمیده بگذار
بهار بیا
برگ های زرد را رنگی دگر بده
بهار بیا
بر شاخه های خشک و خسته، شکوفه های سپید بنشان
بهار !
روزی خواهی رسید
من به درختـ م قول تو را داده ام
بیا!


تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز یک عکس برای سال نو پیدا کردمو توش تغییر دادم و برای رفتم رو وال همه فرندام و کسایی که تو سال 2015 فعالیت داشتن براشون گذاشتم:





خیلی از بچه ها نمیان باشگاه

چندتا مدیر بودن و بارنشست شدن


چندا تا مدیر شده بودن


خلاصه که کلی از خاطرات زنده شد برام


باشگاه واقعا مثل یک خونه شده برام
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس پرواز یعنی...


وقتی تو پیاده رو مشغول قدم زدنی...
گنجشک ها و کبوترایی رو ببینی...
که هنوز رو زمین های سنگی و خاکی بدون سبزی و علف ...
قدم میذارن و امید دارن که سبزی رو از دل قهوه ای رنگ خاک توی این دنیای ماشینی ببینن
آرامشی که حس پرواز بهم میده
وقتی شدت میگیره که با رد شدن از کنار پرنده ها بهشون میدم
و نتیجه ش اینه که...
من از کنارشون رد شدم و اونا از ترس حضور قدم هام پرواز نمیکنن...
و شادی تو نگاهشون محو نمیشه...


"ناتانائیل"
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
جدیدا سخت باور می کنم
یعنی معنای خیلی از رفتارها را نمی فهمم
تا حدی که
می خواهم تمام بارم را بردازم و به جایی دور بروم
تا شاید
شاید
اوضاع تغییر کند
و با رفتارها و دنیایی دیگر مواجح شوم
گاهی اوقات
تو را نمی خواهند
یعنی با تمام وجود جلو می روی
ردت می کنند

پس
دیگر ان ادم قدیم نیستی
در خودت فرو می روی و سکوت می کنی
چشمهایت را به اندیشه ات می دوزی
و در اوضاع خودت فکر می کنی
باز
سکوتت را نمی توانند قبول کنند
در برزخی می مانی سنگین
نه خودت را می پذیرند نه سکوتت را
انگار به تو می گویند با دهان و چشمان بسته حرفهایت را بزن
کاش
ما ادمها
در دوست داشتن هایمان

صادق بودیم
کاش می توانستیم
بر زخم ها ضربه نزنیم
و برای مدت های طولانی
با زخم ها زده کاری نداشته باشیم
و بگذاریم زمان مرهمی شود
و
کاش
کاری باحال دلهای خسته نداشته باشیم
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش مادرانه


با تو ساده سخن میگویم
درک عمیقت حس شیرین زندگی مادرانه ام میشود
در هیاهوی امواج تفکر ، حضور عزیزت،
گاه پر از تردید و گاه پر از شوق
تمام درونم را میلرزاند
تو در آغوش من متولد خواهی شد
نمیدانم بعدها خواهی پذیرفت؟!
میدانم که اولین مادر غیرهمخون نیستم و اخرین هم نخواهم بود
اما برای لحظه لحظه ی حضورت شوقی عجیب قلبم را به تپیدن وامیدارد
برای ثانیه ثانیه ی بودنت مینویسم
تا حضورت تا ثانیه شماری هایم مانده
و تا بودنت مادرانه تجهیز میشوم
کوچکم که حضور بزرگت آرامش خلوت این من میشود
با من بودنت آرزویت میشود؟



"ناتانائیل"
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این سال هم گذشت...
دلم برای سالی که گذشت تنگ خواهد شد
مطمئنم...
برای شروع هایی که سخت و گنگ بود
برای خاتمه هایی که شاید تلخ بودند گاها
برای قطره قطره شادی و غم هایم
و حتی
برای نیامدن تو هم دلم تنگ می شود!!!!
smart student
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
و وهم
امد
و مرا با خود به کوچه های تاریک
و
سرد
تنهایی کشاند
ترسیده بودم
از وهم
از
این تکه ی جدا شده ی من
که
بر من
تسلط یافته بود
و گویی اخر دنیا همان کوچه ی تاریک بود
نور ستاره ی مرده ایی
در چشمانم درخشید
دست دراز کردم
ستاره را چنگ زدم
خاموش شد
دور شد
سکوت کرد
پس
با لبهایی لرزان صدایش کردم
س س ست تاااا ررره
صدا
اه شد
و اه
قطره ی اشکی
و اشک
تنها امید
این دور افتاده
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب به خیر خوشی و سلامتی سال 93 هم با تموم غم و شادی و بدبختی و خوشبختیاش گذشت


هرچه بود تموم شد . مهم تجربه های جدیدی بود که کسب کردیم

به امید سال خوب برای همه
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنی ...


زنی بی خبر آمد
هوای عشق به من داد
زنی مثل یه لبخند
زنی مثل یه آواز
زنی مثل چکاوک
در انتهای پرواز
زنی خسته و آداک
اسیر میان دریا
زنی ساده زنی صادف
زنی خالص و اسان
زنی بی یار و همدم
زنی تنها و از من
زنی پر ز ترنم
زنی مثل خودم ساز
زنی عبیر و عطار
زنی غریبه،آمال
زنی مثل یه پیله
مرا یک شبه پر داد
زنی سکون آورد
برای حس من خواند
من از بام پریدم
شدم یک سفر سبز
ویک ساحل آبی
مرا زمزمه میکرد




"ناتانائیل"
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر امشب من و آسمان مثل هم هستیم
دل گرفته
بارانی
سرد
.
.
.
آسمان! تو بهتر از هرکسی ميداني ثانیه ها را با دلتنگي گذراندن چقدر سخت است!
امشب مرا همراهی کن تا صبح فردا
:w05:

چنددقیقه ای مشغول به نوشتن شد
چشمانش را بین صفحه نمایش و صفحه کلید گرداند
انگشتانش راجمع کرد
سردی نوشته هایش به دستانش نیز سرایت کردند
کشیدگی دستانش را بصورت گرفت
و با کف دست چانه اش را اهرم شد
و آرنج را بر میز گذاشت
بر نوشته ها مروری داشت که ...
در تاریکی فضای اتاق
اشک در قاب چشمانش جمع شده بود
ترس از بازتاب نور صفحه نمایش و درخشش اشکها از پهلو
دندانهایش را برهم فشرد و موهایش را به کنار صورت چشمهایش را از نظرها پوشاند
تمرکزی کوتاه و خشک شدن اشکها
کسی که با اشکهایش جنگید
حالا نوشته هایش را پاک میکند
تمام وجودش در جست و جوی شادی
تمام شب را با آوای باران رویای دلخوشی را ترانه وار زمزمه میکند
تا صبح ... تا فردا ... تا امید... تا روز موعود ... راهی نیست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎی ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻤﺮﺍﻥ :

ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ...
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ؛ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ!
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺗﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻩ !...
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﻮﻧﻩ :
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻩ!
" ﺍﻣــﺎ "
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻩ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺮﻩ

برای "او" زندگی کن...
"او" که دوستت داشته باشد ...
دنیا برای داشتنت میجنگد...
اما، اگر نه ...
از چشم حقیرترین ذره ی هستی،نیز، افتاده ای...



"ناتانائیل"

"او":gol: الله
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معادله ی منصفانه ایست...
زندگی به بهای زیستن...
و زیستن به بهای ذره ذره آب شدن ،
برای شروعی تازه...
برای کسب کلمه ای ساده همانند؛ تجربه...
فقط در این میان
من،
و تــو ،
در همهمه ی این معادلات سـاده!
تقسیم خواهیم شد...
کســر خواهیم شد
محو خواهیم شد.
و تمام خواهیم شد!!
زیستن به بهانه ی باهم بودن...
چه بهای سنگین و شیرینی ست،زندگی..
این را می دانستی؟!
.
.
پ.ن:ثبت شد با دل و جان؛اولین شروع در ســالی جدید..
باشد که بمانیم در این همهمه های ســاده،اما سخت...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زمان های از دست رفته به ما خواهند آموخت؛
که چگونه روزهایمان را بدون آغازی شروع کردیم...
و چه سـاده گذشتیم از کنار هم...
همچون ،حبابی معلق در هوا!
ما بی آنکه بخواهیم،
زاده شدیم...
از روزهای پُر از درد،خستگی،نفرت،عشق...
و نتوانستیم آغازگر یگدیکر، در شروع هر حادثه باشیم!
ما بی آنکه بخواهیم،
چه سـاده باختیم.

باخت زیبایی بود!
شروعِ تــــو
و پایان من..!

.
.

پی نوشت:برای یک دوست عزیز،که حضورش در اینجا خیلی خالیه برام.
امیدوارم که هر جا هست موفق و سلامت باشه و هر روز باخت های زیبای زندگیش و رقم بزنه..!

94/01/17
19:47
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حالم خوبه ...نه اینکه دردی نیست ...
حالم خوبه....نه اینکه زندگی خوشه ..
حالم خوبه ....نه اینکه یاری هست ....نه ..
حالم خوبه ....نه اینکه مخاطبی هست ...نه
حالم خوب است فقط چون خدا را دارم ...
آدم مجموعه ای از دروغ ست ...
آدم جمع تمام بی احساسی هاست ...
آدم بی ربط ترین مخلوق خداست ...
به راستی چیست این آدم!
"زهرا"
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر لحظه خدا را شکر کن وقتی کسی کنارت هست که دوستت دارد و دوستش داری قدر تک تک لحظات عاشقانه تان را بدانید

یاد این آهنگ افتادم:
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم

میگم وای ، چقدر سرده میام دستاتو میگیرم


انسان ها تا زمانی که کنار هم اند قدر همو نمی دون
و زمانی پی به این اشتباه می برند که خیلی دیره
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم ،دلم گرفته است
از این خزان پر ز سوز
در این خزان نا امید خودم ز خود چه خسته ام
زگریه نا ندارم و به مرز پوچ رفته ام
بیا و مرگ من را به من عطاکن برو
که زنده ام هنوز من در این هوای پر زجهل
نه گفتنی دارم(در معنی تعریف)
نه خواندنی خوانده ام نه چیزکی نوشته ام
همان که به بمیرم و از این خزان رها شوم
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
در من چیزی گمشده
هم رنگ من
چیزی همانند
تن
که نه
همانند بال باتن
در من چیزی گمشده
که سالهاست
تمام من
شده
جای خالی
...........................
در من چیزی گمشده است
چیزی که با نور وذرات
غوغا می کند می کند در نزدیکای خورشید
چیزی که در عین نبودن هست
و در عین بودن نیست
هم پیدا و هم پنهان
هم اشکار و هم نهان
و کجاست
ان گمشده؟
که معمای من
با او
حل می شود
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتا باید از دستی بازی رو ببازی تا ازش بیای بیرونو راحت بشی از همه چی


بزار طرف فکر کنه آره اون برد اون سر تره بزار تو توهماتش خوش باشه

روزی می فهمه که خیلی مفت باخته بازنده اصلی اونه
 
بالا