دانلود کتاب دور از اجتماع خشمگین نوشته ی توماس هاردی

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

معرفی کتاب دور از اجتماع خشمگین​

کتاب دور از اجتماع خشمگین اقتباسی از رمان پرفروش توماس هاردی، ماجرای دختری جوان، زیبا و مستقل به نام بتشبا را به تصویر می‌کشد که همزمان با عشق سه مرد مواجه می‌شود که هر کدام دورنمای متفاوتی از عشق و زندگی را به او نشان می‌دهند.

بتشبا دختر زیبایی است که در مزارع و دشت‌های آرام یورکشایر انگلستان زندگی می‌‌کند. جایی که خرمن محصولات با دست جمع می‌شدند و اسب‌ها، کالسکه‌ها را به حرکت در می‌آوردند و زمانی که زندگی مردم دنباله‌روی نقش و الگوی تغییر فصل‌ها بود. او دخترکی بسیار مغرور و متکی به نفس است و از احساسات آتشین عشق چیزی نمی‌داند و به ازدواج حتی فکر هم نکرده است. اما تا کی می‌تواند با نیروی عشق بجنگد؟

در این هنگام چوپانی به نام گابریل اوک، کسی که از اول عاشق بتشبا بوده و عشقش را ثابت کرده، مردی میانسال به نام بلدوود که تا به حال طعم عشق را نچشیده و سربازی جوان به نام تروی به او ابراز علاقه می‌کنند و او مجبور است تا یکی از آن‌ها را انتخاب کند! در همین زمان ناگهان عشق در وجود بتشبا شعله‌ور می‌شود و حوادثی رخ می‌دهد که دخترک متوجه می‌شود در انتخاب خود اشتباه کرده است تا اینکه ...

فیلم دور از اجتماع خشمگین (Far from the Madding Crowd) ساخته «جان شله زینگر» در زمره آثار بیاد ماندنی سینمای انگلستان است که در سال 1967 به نمایش عمومی درآمد. این فیلم از روی همین رمان ساخته شده است و بازیگران مشهور آن ایفا کننده نقش شخصیت‌های داستان بودند.

ادبیات و سینما، رابطه‌ای جدایی ناپذیر دارند و رمان دور از اجتماع خشمگین نمونه‌ای برجسته و خاطره‌انگیز از آن است.

توماس هاردی را بیشتر بشناسیم:

توماس هاردی (Thomas Hardy) در سال 1840 میلادی در اطراف دورچستر انگلستان به دنیا آمد. هاردی تا دهه پنجم زندگی‌اش در شغل معماری فعالیت داشت؛ اما بعد از اینکه دوره جوانی خود را گذراند به نوشتن و سرودن شعر علاقه‌مند شد. توماس هاردی بیشتر در رده جنبش طبیعت‌گرایی نوشته، هر چند در حیطه‌ی رمانتیسیسم و روشنگری نیز کتاب‌هایی را به رشته تحریر درآورده است. این نویسنده انگلیسی زبان یکی از نویسنده‌های مطرح قرن نوزده و بیست به شمار می‌رود.

در بخشی از کتاب دور از اجتماع خشمگین می‌خوانیم:

گابریل دو ماه بعد به بازار بزرگ کستربریج رفت با این امید که در آنجا به عنوان مدیر مزرعه کاری پیدا کند. اما وقتی در اواخر بعد از ظهر متوجه شد هیچ یک از کشاورزان کستربریج حتی یک چوپان هم نمی خواهد، تصمیم گرفت شانسش را در بازار دیگری که روز بعد برگزار می شد امتحان کند. آنجا پانزده مایل دورتر و در روستایی به نام ویتربری بود.

نام ویتربری او را به یاد بتشبا می انداخت. دوست داشت بداند آیا او هنوز هم آنجا زندگی می کند. همانطور که هوا رو به تاریکی می رفت، پیاده به راه افتاد.

هنوز سه مایل بیشتر نرفته بود که ارابه ای پر از یونجه را کنار جاده دید. با خودش فکر کرد برای خوابیدن جای راحتی ست. از ارابه بالا رفت. چنان روز طولانی و ناامید کننده ای در بازار پشت سر گذاشته بود که بلافاصله روی یونجه ها به خواب رفت. چند ساعت بعد با تکان و حرکت ارابه بیدار شد و متوجه شد دو کارگر کشاورز به سمت ویتربری می روند. آن‌ها متوجه گابریل نشده بودند. گابریل به حرف‌های آنها گوش داد.

یکی از آنها گفت: زن زیبایی است اما بیش از حد مغرور و خودخواه ست.

دیگری گفت: اوه بیلی... اگر زن زیبا و مغروری ست، من نمی توانم به او نگاه کنم. همانطور که می دانی من مرد خجالتی هستم. آیا او دستمزد کارگرانش را خوب پرداخت می کند؟

- من در این باره چیزی نمی دانم جوزف.
 

پیوست ها

  • 9155663821903680.jpg
    9155663821903680.jpg
    19.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • به دور از مردم شوریده.pdf
    10.8 مگایابت · بازدیدها: 0
بالا