سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم.
آقا مهدی کم پیدا شدی.........
دوباره سلام!
در خدمتم
در خدمتم
دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین
- شروع کننده موضوع احمد احمدی
- تاریخ شروع
کجا؟؟؟؟؟؟نیومده ، میرید؟؟؟؟؟
fahime7
عضو جدید
fahime7
عضو جدید
سلام از ماست..با امیدی..نمی دونم!منم تاریخ برداشتم
همکلاسیم؟
با کی برداشتی؟
من بعد از ظهر 5تا7 برداشتم
بیچاره!..اقا نگو!..دیدی شما هم یه روز شدی لامپ 1200ولتیها!
...از ما گفتن بود!
الان یه چند نفری جزو متهمین خلوتی اینجا هستند .....
متهم ردیف اول بچه های مکانیک و برقن.....البته حق دفاع ندارن و محکومن..........
متهم ردیف دوم آقا مهدی متریاله.....
متهم ردیف سوم سینا میاره......
متهم ردیف چهارم خانم مرادیه که میان و یه سامبلی بلیکم میگن و فی امان الله......
متهم ردیف پنجم خودمم که البته احتمالاً بی گناهیم ثابت میشه....
فهیمه خانم هم که خداییش من هر وقت اومدم ، بودن.....ولی اگه کسی مدرکی علیه ایشون داره ، رو کنه....
fahime7
عضو جدید
این متن رو یادم نیست قبلا اینجا پست زدم یا نه..اما هر دفعه می خونمش خیلی ناراحت میشم و تو فکر میرم..خداییش با باباهامون بعضی موقعها خوب تا نمیکنیم..
4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .
6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.
12 ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .
50 ساله كه شدم ...
حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چيز حرف بزنم !
اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !
4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .
6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.
12 ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .
50 ساله كه شدم ...
حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چيز حرف بزنم !
اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !
fahime7
عضو جدید
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.
آخه بچه ها فقط به خاطر کچلیش نمیگن که.....کلاً شبیه اونه.......بیچاره!..اقا نگو!..دیدی شما هم یه روز شدی لامپ 1200ولتیها!
سلام.... ببخشید من پستتون رو ندیدم ......دیشب زود رفتم.....
چرا هیشکی نی
منم هستم ولی خستمچرا هیشکی نی
سلام! من هستم ، ولي بايد برم
شب خوش
یکی خستسمنم هستم ولی خستم
یکی باید بره
یکی اصلا نمیاد
من هستم ، خسته هم نیستم ، نبایدم برم........چرا هیشکی نی
.
شبت بخیر......ولی خوشم اومد ، تو تالار مواد چه بحثی راه انداخته بودی......سلام! من هستم ، ولي بايد برم
شب خوش
زياد حرص نخور محمد جان، سكته ميكنيایکی خستس
یکی باید بره
یکی اصلا نمیاد
يه قطعه بزن دلمون وا شه
آهنگ جديد آپ نكردي؟ قبليا رو همه رو دانلود كرده بودما، مخصوصا گل پامچال به دلم نشستموفق باشي
جدييييي؟!
بوستان معلم هم خوبه ها ، شبهاي خنكي داره
اميدوارم كارتون حل شه و شما هم صاحب خوابگاه شيد
، فقط بايد زودتر اقدام كنيد 
زياد حرص نخور محمد جان، سكته ميكنيا
يه قطعه بزن دلمون وا شه
موفق باشي
آپ کردم خبرت میکنم
اگه الان سال دومي هستيد و قبلا براي امسال براي گرفتن خوابگاه ثبت نام كرديد و با اينحال خوابگاه ندادن، پس مشكل از خودشونه، پس قبل از 28ام كه روز تحويل خوابگاه هاست يا قبل اون بريد مجتمع خوابگاه ها و مشكل رو جويا شيد و اگرم حل نشد ، قاچاقي بريد تو خوابگاه
خيلي از بچه هاي ما اينجوري تو خوابگاه ميگشتنموفق باشيد
Similar threads
Similar threads
-
-
کسی هست که اطلاعاتی از دانشگاه بین المللی قزوین رو بهم بده ؟؟مهمه- شروع شده توسط ramin 69
- پاسخ ها: 5
-
-
-