داستان قورباغه ها

bilboord

عضو جدید
با سلام خدمت همه ي بچه هاي تالار
اين داستان براي خودم خيلي جالب بود،وتصميم گرفتم كه آن را نشر دهم.پس اگر برايتان تكراري و يا قبلا اين داستان در اين تالار به ثبت رسده است،بايد خيلي خيلي مرا ببخشيد.ولي اين نكته را هم بگوييم،كه روزي نكته ي زيبايي از يه بزرگي را كه بر روي كاتالوگ يكي از شركت ها بود،و آن را خواندم.و آن اين است:""بدبخت ترين افراد،كساني هستند كه حاضر نيستند آموخته هاي قبلي خود را دوباره بياموزند."
البته با كمي تحريف آن را بيان كردم.و به نظر من كساني كه قبلا اين داستان را شنيده اند و يا خوانده اند،مطالعه ي مجدد آن خالي از لطف نيست.------موفق باشيد------


و حالا داستان قورباغه ها :

چند قورباغه از جنگلی عبور می‌کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه‌ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره‌ای نیست، شما به زودی خواهید‌مرد.

دو قورباغه، این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه‌های دیگر، دائما به آنها می‌گفتند که دست از تلاش بردارید. چون نمی‌توانید از گودال خارج شوید، به زودی خواهید مرد.
بالاخره یکی از دو قورباغه، تسلیم گفته های دیگر قورباغه‌ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی‌درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می‌کرد.
بقیه قورباغه ها فریاد می‌زدند که دست از تلاش بردار. اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغه‌ها از او پرسیدند:«مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟»
معلوم شد قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می‌کرده دیگران او را تشویق می‌کنند
!


نكته اي اين جا بايد به آن اشاره كرد اين است كه:
بايد تمام حرف هاي منفي و حرف هايي كه ديگران براي انجام ندادن يك كار مفيد به ما مي زنند،را نشنيده و همانند قورباغه ،كر باشيم........;)

منبع:http://kolbedosti.parsiblog.com

راستي به جمله اي هم كه در قسمت امضا يم آوردهام دقت و آن را سرلوحه قرار دهيد.

 

میهن مشرقی

عضو جدید

Similar threads

بالا