کیانا احمدی
کاربر فعال
ای عزیز درمقالات دیگر که امید است قبل از خواندن این مقاله مورد مطالعه شما قرار گرفته باشد، در موضوع بی انتهائی و یگانگی عالم سخنانی بیان گردید. با این که با تفصیل لازم از خداشناسی سخن نگفتم روشن گردید که این عالم عظیم بی انتها را قدرتی اداره می کند که در خود او است و از آن خارج نیست. چون معلوم گردید اصولاً خارج وجود ندارد. نه این که یک موجود خارجی که بتوان با میکرسکوپ یا تلسکوپ درصدد یافتن آن برآئیم یا آن که برای آن پیش خود شکلی مطابق آنچه در زمین ما سابقه دارد فرض کنیم.
مکان یزدان
اکثریت مردم یزدان را موجودی جدا از عالم پندارند که با قدرت و قوة قاهری جهان را از خارج اداره می فرماید. چون بشر بالا(بالای مکانی)را عالیترین مقام می داند خدای خویش را در بالا تصور کرده مکان او را روی آسمانها قرار می دهد و در هنگام دعا دست به سوی آسمان بر می دارد و سر به سوی بالا کج می کند و از آن جا انتظار اجابت می برد غافل از آن که بالا و پائین نسبی است نه حقیقی و زمین طی گردش بیست و چهار ساعت خود بالاو پائین می شود و نسبت به یک نقطه فرضی در فضا آن جا که شب بالا است، روز همان جا پائین است. یا اگر شب طرف راست باشد روز طرف چپ خواهد بود و زیر و بالا و راست و چپ ندارد. (این الفاظ همه نسبی و قرار دادی است نه حقیقی). اشتباه نشود مقصود من انتقاد کردن از دعا نیست. دعا بسیار خوب است. مقصود آن است که یزدان مکان معینی ندارد و جایگاه او در نقطة مشخص نیست.
سیر تکامل یزدان شناسی
خداشناسی از آغاز کودکی بشر به طرزی بس ساده شروع گردیده است. این جا نمی خواهم تاریخ تکامل خداشناسی و چیزی را که دیگران کم و بیش گفته اند من هم بگویم. خلاصه آن که بشر خدای بی همتا را به صورت یک بشر قادر و قاهر می پنداشت و این فکر تا قرنهای چندی بین مردم حکم فرما بود. تا آن که ادیان آسمانی تا حدی مطلب را روشن کردند. با این حال اندیشة غلط از میان مردم رخت بر نبست و نه تنها عقب ماندگان کاروان تفکر هنوز دچار چنین افکاری هستند بلکه بین پیروان ادیان آسمـانی نیز این تصـورات حکومت می کند و در صورتی که مفهوم سخنان پیغمبران را درک نکنند به همان منوال باقی خواهند بود.
خدای به شکل خود
ساده ترین طریق خداشناسی که در مغز بشر خطور می کند آن است که خدا را به صورت خود می پندارد بدون این که در این اندیشه عمیق شود که به چه دلیل خالق زمین و آسمانها به شکل یکی از مخلوقات ناچیز یکی از کرات عالم لایتناهی باشد. با این روش و فرضیه هرگاه طایفه شتران، شعوری به میزان شعور بشرداشته باشند حق آن است که آنها هم خدا را به صورت خود پندارند. همچنین مورچگان خدائی به صورت یک مورچه درشت و قوی نزد خود فرض کنند ومرغان نیز خدا را به هیبت مرغان مجسم نمایند. فرض کنیم هرگاه به یکی از سلولهای بدن انسان بگویند که شکل آدمی که تو جزء آن هستی چیست چه فرض می کند؟ او نمی تواند قیافه و کالبد بدن انسان را نزد خود مجسم نماید. ناچار است اگر هم چیزی فرض می کند شکلی مطابق شکل خود یا حدود آنچه در اطراف او است مانند میکربهای مختلف و یا خون و امثال آن بپندارد در صورتی که هیچ کدام صحیح نیست. او کوچکتر از آن است که آدمی را که میلیاردها برابر او است و انواع و اقسام ترکیبات و اشکال گوناگون بدن او را تشکیل داده نزد خود مجسم نماید. همین طور است وضع انسان نسبت به خدای خود، او چگونه می تواند خدائی را که صاحب و حاکم و محیط بر عالم لایتناهی است نزد خود مجسم کند و شکل آن را ببیند یا توقع داشته باشد این خدارا به یک شکلی در نظر او مجسم کنند و اگر هم چنین خیالی داشته باشد مانند همان میکرب و گلبول راه اشتباهی می رود و خدا را به صورت خودش خیال می کند یا آن را به صورت حیوانات و موجودات و اشکال اطراف خود می پندارد.
حالا ملاحظه کردید آن مادیونی که توقع دارند شکل خدا را به همین پنداری که در حدود قیافة بشر باشد به چشم ببیند تا آن را قبول داشته باشد، چقدر در اشتباهند. چرا بشر ناچیز بایستی توقع داشته باشد که خدای عالم لایتناهی را با این چشم و بصیرت محدود خود در جلو خویشتن ببیند؟
سالیان دراز بشر بی بهره از دانش دچار چنین اشتباهی بوده منتها با جزر و مد و پیشرفت تمدن همین فکر تغییرات و تحولاتی پذیرفته گاهی برای چنین خدائی مظهر یا مظاهر و قوای گوناگون اندیشیده و زمانی از سنگ و چوب و فلز خدایانی ساخته که آن را نمایندة خدا دانسته و در پیشگاه آن عبادت کرده و وقتی هم برای آن رب الانواع و خدایان افسانه آمیز قائل شده و گاه او راچون پیرمردی که بالای ابرها نشسته مجسم نموده است.