كودك نجوا كرد: خدايا با من حرف بزن،مرغ دريايي آواز خواند، كودك نشنيد.
پس كودك فرياد زد خدايا با من حرف بزن!رعد در آسمان پيچيد ولي كودك گوش نداد،
كودك نگاهي به اطراف كرد و گفت خدايا بگذار ببينمت،ستاره اي درخشيد ولي كودك توجهي نكرد،
فرياد زد خدايا به من معجزه اي نشان بده و يك زندگي متولد شد ولي كودك نفهميد!
با نااميدي گريست:خدايا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اينجايي،
بنابراين خدا پايين آمد و كودك را لمس كرد… ولي كودك پروانه را كنار زد و رفت…..
پس كودك فرياد زد خدايا با من حرف بزن!رعد در آسمان پيچيد ولي كودك گوش نداد،
كودك نگاهي به اطراف كرد و گفت خدايا بگذار ببينمت،ستاره اي درخشيد ولي كودك توجهي نكرد،
فرياد زد خدايا به من معجزه اي نشان بده و يك زندگي متولد شد ولي كودك نفهميد!
با نااميدي گريست:خدايا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اينجايي،
بنابراين خدا پايين آمد و كودك را لمس كرد… ولي كودك پروانه را كنار زد و رفت…..