حضرت مهدی (عج) قائم آل محمد(ص)

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
رسول اکرم(ص): مهدی از فرزندان من است. اسم او‏ اسم من و کنیه اش کنیه من (ابوالقاسم) است. از نظر اخلاق شبیه ترین مردم به من است. برای او غیبت و سیرتی است که در آن، بسیاری گمراه می شوند. آنگاه مثل شهاب ثاقب می آید و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
این تاپیک نیاز به مقدمه ومعرفی نداره
از عاشقان ظهور خواهشمندم منو توی این امر تا جایی که امکان داره همراهی کنن:heart:
پیشاپیش متشکرم:gol:
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام زمان(عج) امام مهربانی

امام زمان(عج) امام مهربانی

نيمه شعبان سالروز ميلاد مسعود قطب عالم امكان آخرين خليفه پروردگار، حضرت بقيه‌الله‌الاعظم (اروحنا فداه) مي‌باشد. آن حضرت پس از ولادت به سجده افتاده و فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان ابي اميرالمؤمنين، سپس نام‌هاي مبارك امامان را يك به يك شمردند تا به خود رسيدند و آنگاه براي ظهور خويش دعا كردند.

امام عصر(عليه السلام) وجود مقدسي است كه خداوند به دست با كفايت ايشان جهان را پر از عدل و داد مي‌نمايد. امام مهرباني كه تمام خيرات و بركات و نعمت‌هايي كه خداي متعال به بندگان خويش عطا مي‌فرمايد، به يمن ايشان است.

حضرت امام موسي‌ابن‌جعفر(عليهما السلام) درباره غيبت امام عصر و حال مومنان در آن دوره اندوه‌بار چنين مي‌فرمايند: «يغيب عن ابصار الناس شخصه، ولا يغيب عن قلوب المومنين ذكره» (شخص او از ديدگان مردم غايب مي‌گردد ولي يادش از دل‌هاي مومنين نمي‌رود.)

دوران ظهور آن امام مهرباني، دوران صلح و صفا و امنيت و آسايش براي همه جهانيان است و مذهبي را كه خدا مي‌پسندد در جهان حاكم خواهد كرد.

ما شيعيان بايد خاضعانه و خاشعانه براي ظهور آن حضرت دعا كنيم، همواره به ياد ايشان باشيم و بدانيم كه آن حضرت ناظر بر رفتار و كردار ما هستند و از اعمال صالح ما خوشحال و از گناهانمان اندوهگين و آزرده خاطر مي‌شوند. شايسته است كه همواره در جهت خشنود كردن آن حضرت بكوشيم. توسل مداوم به امام زمان عليه السلام و خواندن دعاي عهد و زيارت آل يس سرمايه‌اي گرانبهاست كه بايد آن را غنيمت شماريم.

امام عسكري (عليه السلام) خطاب به فرزند عزيز خود امام عصر (عجل الله فرجه الشريف) مي‌فرمايد: «و اعلم ان قلوب اهل الطاعه والاخلاص نزع اليك مثل الطيرالي اوكارها» (و بدان كه دل‌هاي اهل طاعت و اخلاص به سوي تو پر مي‌كشد آنگونه كه پرندگان به لانه‌هاي خود مي‌روند.)
ظهور؛ پيدايي نتيجه آفرينش و ثمره برانگيختن پيامبران روايات عامه و خاصه نسبت به آن حضرت {امام زمان} به حد تواتر است. ابوالحسن ابري ـ كه از بزرگان علماي عامه است ـ مي‌گويد: «به تحقيق اخبار متواتر و مستفيض شده است به كثرت راويان آن اخبار از مصطفي (ص) در مهدي و اينكه او از اهل بيت آن حضرت است و هفت سال حكومت مي‌كند و زمين را پر از عدل مي‌كند و عيسي(ع) خروج مي‌كند، پس او را به قتل دجال كمك مي‌كند و او بر اين امت امامت مي‌كند و عيسي پشت سر اوست.»

شبلنجي در نور الابصار مي‌گويد: «اخبار از پيغمبر(ص) متواتر است كه آن حضرت از اهل بيت اوست و او زمين را پر از عدل مي‌كند.» ابن ابي‌الحديد مي‌گويد: «و به تحقيق اتفاق فرق از مسلمين همگي واقع شده است بر اينكه دنيا و تكليف منقضي نمي‌شود مگر بر آن حضرت.» زيني دحلان مي‌گويد: «و احاديثي كه در آن احاديث ذكر ظهور مهدي(عج) آمده است بسيار متواتر است.»

تحرير خصوصيات و مزاياي آن حضرت در اين مختصر نمي‌گنجد، ولي به چند خصوصيت كه در روايات عامه و خاصه آمده است اشاره مي‌شود:

در نماز جماعت تقدم با افضل است، چنان كه در روايت عامه و خاصه ‌آمده «امام القوم و افدهم فقدموا افضلكم» و هنگام ظهور آن حضرت و قيام حكومت حقه او عيسي بن مريم از آسمان به زمين مي‌آيد و بر طبق روايات عامه و خاصه به آن حضرت اقتدا مي‌كند. او كسي است كه از كلمه‌الله و روح‌الله و محبي موتي به اذن‌الله و رسول خدا صاحب عزم خدا افضل و وجاهتش نزد خدا، و قربش به ساحت ذوالجلال است، عيسي بن مريم او را امام خود قرار مي‌دهد و به زبان او با خدا سخن مي‌گويد.

گنجي در البيان بعد از اعتراف به صحت اخبار وارده در امامت آن حضرت در نماز و جهاد، و اجماعي بودن اين تقدم و امامت، با بيان مفصلي ثابت مي‌كند كه آن حضرت به ملاك اين امامت از عيسي افضل است.

در عقد الدرر باب اول از سالم اشل روايت مي‌كند كه گفت: شنيدم از ابي‌جعفر‌محمد‌بن‌علي‌الباقر(ع) كه مي‌گويد: «موسي(ع) ‌نظر كرد در نظر اول به آنچه به قائم‌آل‌محمد(ص) عطا مي‌شود، پس موسي گفت: پروردگارا مرا قائم‌‌‌آل‌محمد قرار بده، به او گفته شد كه او ذريه احمد است، در نظر دوم هم مثل همان را يافت و همچنان درخواست كرد، و همان پاسخ را شنيد، در نظر سوم هم مانند آن را ديد و همچنان گفت و همان جواب را شنيد.» با آنكه موسي‌بن‌عمران پيغمبر صاحب عزم خدا و كليم‌الله است «و كلم‌الله موسي تكليما» و خداوند او را با نه آيه مبعوث كرد «و لقد آتينا موسي تسع آيات بينات» و مقرب درگاه باري تعالي است «و ناديناه من جانب الطور الايمن و قربناه نجيا» آيا چه مقام و منزلتي براي آن حضرت ديد كه آرزوي آن داشت و سه مرتبه درخواست كرد؟

آرزوي موسي‌بن‌عمران مقام آن حضرت را واقعيتي است كه نياز به حديث و روايتي ندارد، زيرا تنها امامت آن حضرت براي پيغمبر صاحب عزمي مانند عيسي در نماز، براي آرزوي اين مقام كفايت مي‌كند، گذشته از اين نتيجه آفرينش عالم و آدم و ثمره برانگيختن تمام انبيا از آدم تا به خاتم در چهار امر خلاصه مي‌شود:

الف- اشراق نور معرفت و عبادت خدا بر عرصه گيتي كه ظهور «و اشرقت الارض بنوربها» است.

ب- احياي زمين به حيات علم و ايمان كه بيان «اعلموا ان الله يحي الارض بعد موتها» است.

ج- حكومت حق و زوال باطل كه تجلي «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا» است.

د- قيام عموم ناس به قسط و عدل كه علت غاييه ارسال جميع رسل و انزال جميع كتب است «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» و ظهور تمام اين آثار به دست قائم آل محمد (عج‌) است. «يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما» و اين مقامي است كه آرزوي تمام انبيا از آدم تا به عيسي است.

عنوان آن حضرت در روايات عامه و خاصه خليفه‌الله است «يخرج المهدي و علي راسه غمامه فيها مناد ينادي هذا المهدي خليفه‌الله فاتبعوا» و به مقتضاي اضافه خلافت به اسم مقدس الله وجود آن حضرت آيت جميع اسماي حسني است. علو مقام آن حضرت از مقام اصحاب آن حضرت روشن مي‌شود كه نمونه‌اي از آن در روايات خاصه اين است: «عدد آنان عدد اهل بدر، و بر آنان شمشيرهاست، بر هر شمشيري كلمه‌اي نوشته شده كه مفتاح هزار كلمه است» و در روايات عامه روايت صحيحه‌اي است به شرط بخاري و مسلم كه حاكم نيشابوري در مستدرك و ذهبي در تخليص نقل كرده و قسمتي از آن اين است كه «لايستوحشون الي احد و لا يفرحون باحد يدخل فيهم علي عده اصحاب بدر لم يسبقهم الاولون و لا يدركهم الاخرون و علي عده اصحاب طالوت الذين جاوزوا معه النهر» آيا اگر آنان كه در ركاب او و تابع اويند داراي مقام قرب خاص به سابقين باشند «و السابقون السابقون اولئك المقربون» و در پيشي گرفتن به كمالات، آخرون به گرد آنان نرسند، پس مقام مولا و آقاي آنان كه باب الله و ديان دين‌الله و خليفه‌الله و ناصر حق‌الله و حجت‌الله و دليل‌الله است، چه خواهد بود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
علائم ظهور

علائم ظهور

آنگونه كه از احاديث برمي‏آيد، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره‏مند خواهند نمود.


صحبت كردن از حضرت مهدي(ع) و نشانه‏هاي ظهور ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثي است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا بجاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد صورت گرفت و مطمئن شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مي‏توان مطمئن بود كه حتماً همة آن حوادث آن‏گونه كه در روايات شريف ما آمده‏اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين پرسش در كتب عقيدتي و فلسفي تحت عنوان «بداء» داده مي‏شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي‏پردازيم.

«بداء» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و اصطلاحاً به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي‌شود؛ بدين معنا كه خداوند متعال بنا بر مصلحتي، مسئله‏اي را از زبان پيامبر يا ولي‏اي از اولياي خويش به گونه‏اي تبيين مي‏كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مي‏دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي‏كند در حالي كه ام‏الكتاب نزد اوست و خود مي‏داند عاقبت هر چيزي چيست.1

و در آيه‏اي ديگر:
و بدالهم سيّئات ما كسبوا.2
بدي‏هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها مخفي بود برايشان نمايان شد.

يا:
ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآيات.3

پس از آنكه نشانه‏ها را ديدند حقيقت امر بر آنها روشن شد.

اين ظهور پس از خفا، تنها براي انسان رخ مي‏دهد و در مورد خداوند متعال ابداً صدق نمي‏كند وگرنه لازمه‏اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين امر محالي است. خداوند، چنانكه قرآن كريم مي‏فرمايد به همه چيز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چيز در همة زمان‌ها و مكان‌ها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در آينده به وجود بيايند، علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين زمينه مي‏فرمايد:

هيچ چيزي در آسمان و زمين از نظر خداوند متعال مخفي نمي‏شود.5
از همين روست كه مسئلة بداء و ظاهر كردن آن امر مخفي به خداوند نسبت داده مي‏شود:
و بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمي‏كردند، براي آنها ظاهر كرد.

براساس آية:
خداوند چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از ديگر آيات و روايات مي‏توان چنين برداشت كرد كه برخي اعمال حسنه نظير: صدقه، احسان به ديگران، صلة رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت و اداي حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگي‌اش را افزايش مي‏دهد، همان‏طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگي شخص مي‏گذارد.

پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:

الف) لوح محفوظ
لوحي كه آنچه در آن نوشته مي‏شود؛ پاك نشده و مقدّرات آن تغيير نمي‏يابند؛ چون مطابق با علم الهي است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيدٌ ٭في لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است.

ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرايط و سنني از سنت‌هاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص مي‏شود، با از بين رفتن آن سنت‌ها يا مطرح شدن سنت‌هاي جديد سرنوشت آن شخص يا آن جريان تحت‏الشعاع سنت‌هاي جديد قرار مي‏گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن 20 سالگي فوت كند امّا به واسطة صلة رحم يا صدقه‏اي كه مي‏دهد، 30 سال به عمرش اضافه مي‏شود و تا 50 سالگي زنده مي‏ماند يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند به واسطة گناه كبيره‏اي خاص، 30 سال از عمرش كاسته مي‏شود در همان 20 سالگي مي‏ميرد. كه البته خداوند متعال از اوّل مي‏دانست كه بناست اوّلي 50 سال و دومي 20 سال عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنت‌هاي الهي مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا اولياي الهي(ع) بيان مي‏شود.

در قرآن كريم هم آمده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.9
يا اين آيه:
آنگاه مدتي را [براي شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمي نزد اوست.10
با توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين پرسش به ذهن مي‏رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي(ع) و نشانه‏هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح محفوظ‌اند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله‏اي به نام ظهور ايشان تا آخر عمر بشريت و هستي اتفاق نيفتد يا ظهور بدون تحقّق نشانه‏ها رخ دهد يا همة نشانه‏ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد نشانه‏هاي ظهور را به دو دسته تقسيم كنيم:

1. امور و علايم مشروط
2. امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتميه11 و امام صادق(ع) به حتمي12 و غير حتمي تقسيم كرده‏اند. مسئلة بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي(ع) ارتباط مي‏يابد:

1. نشانه‏هاي مشروط و غير حتمي ظهور
جز نشانه‏هايي كه صراحتاً در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقية نشانه‏هاي ظهور همگي از امور موقوفه به شمار مي‏روند، چنانكه بزرگاني مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان تصريح كرده‏اند. بدين معنا كه به جز نشانه‏هاي حتمي ظهور بقية آنها بنا بر مشيت و ارادة الهي ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدّم يا تأخّر شوند. به عبارت ديگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مي‏آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة ديگري پديد آيند يا اصلاً رخ ندهند. البته بسياري از رويدادهايي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق افتاده‏اند و دچار بداء در اصل تحقّق خويش نشده‏اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد يا اصلاً چنين بلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود يا اينكه با برخي اعمال صالح يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير كنند.
شايد بتوان علت بيان چنين اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين شكل تبيين نمي‏شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي‏شدند و بدان مبتلا مي‏گشتند امّا پس از صدور حديث از ناحية معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثة ناگواري ممانعت به عمل آورند يا سبب حدوث اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام مي‏كنند كه شما با وجود آنكه مي‏توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است: خداوند متعال، به چيزي مثل بداء عبادت نشده است.13

2. علايم ظهور و امور حتمي
پنج مورد از نشانه‏هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه‏هاي حتمي ظهور برشمرده شده‏اند:

خروج سيّد خراساني و يماني، نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14
اين نشانه‏هاي پنج‌گانه را احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ‏گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده‏اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي‏شد. اين نشانه‏ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان‏شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت‏الله خويي در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده‏اند كه:

هر چند بنابر تغيير مصلحت‌ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي‏پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مي‏كنيم و قاطعانه مي‏گوييم در آينده چنين خواهد شد.17

اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي‏شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي‏دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي‏ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي‏كند.18

علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين توضيح را اضافه كرده‏اند كه:
شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني‏عباس سفياني جنبش‌هاي خويش را آغاز مي‌كند.19

اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي‏توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مي‏كنند، چشم‏پوشي كرد و به احاديث انگشت‏شماري از اين دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
علائم ظهور

علائم ظهور

عبدالملك بن اعين گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي‏ترسم كه زود بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند: والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد آمد.21
امور يا موقوفه‏اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً خواهد بود.22

يا امام صادق(ع) فرمودند: از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آية:
ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24
مي‏پرسد. حضرت مي‏فرمايند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.

- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشيت الهي در رابطة آن جاري مي‏شود.
- اميدوارم كه سفياني جزء موقوف‌ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است. 25

3. بداء و قيام حضرت مهدي(ع)
ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره‏اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه‏اي در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق نيفتاده است و از آنجا كه « ان الله لا يخلف المعياد»26 و خداوند در وعدة خويش تخلف نمي‏كند، در آينده‏اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي خواهد افتاد. ان‌شاء‌الله.
علاوه بر اينكه در موارد بسياري رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع) شديداً تأكيد نموده‏اند كه:
حتي اگر از عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي‏كند كه حضرت مهدي(ع) ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27

4. تعيين زمان ظهور حضرت مهدي(ع)
بسياري از روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدودة زماني براي ظهور حضرت به شدت نهي كرده‏اند و شيعيان را امر كرده‏اند كه هر كه را چنين كرد تكذيب كنند و دروغ‌گو بشمارند؛ زيرا اين مطلب در زمرة اسرار الهي است و كسي آن را نمي‏داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر كسي وقتي از جانب ما براي ظهور حضرت مهدي(ع) نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت نمي‏كنيم.28

وقتي فضيل از امام باقر(ع) مي‏پرسد كه آيا اين مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه مي‏فرمايند: «آنها كه وقت تعيين مي‏كنند دروغ مي‏گويند».29 يكي از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مي‏دارد: اين مسئله‏اي كه چشم انتظارش هستيم كي خواهد آمد؟ حضرت مي‏فرمايند:
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي‏گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مي‏شوند و آنها كه تسليم امر خداوند باشند نجات مي‏يابند و به سوي ما باز مي‏گردند.30

آنگونه كه از احاديث برمي‏آيد، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره‏مند خواهند نمود.

البته نهي از تعيين وقت، شامل نشانه‏هاي حتمي ظهور نمي‏شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصلة زماني ميان حدوث آن نشانة حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده‏اند كه مثلاً از ابتداي شورش‌ سفياني تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس‌زكيّه حضرت در مكه ظهور مي‏كنند. وليكن ديگر نشانه‏ها حداكثر به اين اشاره مي‏كنند كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه‏هاي ظهور قرن‌هاست كه اتفاق افتاده‏اند و گذشته‏اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده‏اند.

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زماني قيام جهاني خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خويش را براي آن روز مهيا و آماده مي‏كردند ـ كه به خيال خام و واهي خود ـ آن نور الهي را خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه قرن‌ها با حدوث اين حادثة عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي‏شدند حال آنكه قرن‌هاست بسياري در انتظار آن يار غايب از نظر، ديده‏ها را خون‌بار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته‏اند و اميد دارند كه در زمرة ياران و ياوران ايشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم‏هاي ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه‏هاي حكومت شيطاني‏شان را درهم شكند.

به اميد آنكه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان‏شاءالله.

پي ‏نوشت‏ها :
1. سورة رعد(13)، آية 39.
2 . سورة زمر(39)، آية 48.
3 . سورة يوسف(12)، آية 35.
4 . سورة نساء (4)، آية 35.
5 . سورة آل‏عمران (3)، آية 5.
6 . سورة زمر(39)، آية 48.
7 . سورة رعد(13)، آية 11.
8 . سورة بروج(85)، آيات 21 و 22.
9 . سورة رعد(13)، آية 39.
10. سورة انعام(6)، آية 2.
11. نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص204؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج52، ص249.
12. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص202.
13. كليني، اصول كافي، ج 1، باب البدأ، ح 1 و صدوق، محمد بن علي بن حسين، التوحيد، باب 54، ح 2.
14. صدوق، محمد بن علي بن حسين، كمال‏الدين، ج2، ص650، طوسي، محمد بن حسن، الغيبة ص267، نعماني، همان، صص169 و 172؛ مجلسي، محمد باقر، همان؛ ج52، ص204، طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري، ص426؛صافي گلپايگاني، لطف‌الله، منتخب‏الاثر، صص439 و 455.
15. فقيه، محمد، السفياني و علامات الظهور، ص102.
16. عاملي، جعفر مرتضي، دراسته في‏علامات الظهور، ص60.
17. طوسي، محمد بن حسن، همان، ص265.
18. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص205، مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص250.
19. مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص251.
20. رك: فقيه، محمد، همان، ص102.
21. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص203؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
22. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص204؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
23. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص176، صافي گلپايگاني، لطف‌الله، همان، ص455.
24. سورة انعام، آية 2.
25. مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
26. سورة آل عمران(3)، آية 9.
27. رك: شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص340، طبرسي، فضل بن حسن، همان، ص401، مجلسي، محمد باقر، همان، ج51، ص133.
28. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص195، طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ آل سيد حيدر، مصطفي، بشارةالاسلام، ص298، مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص104.
29. طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص103؛ صافي گلپايگاني، لطف‌الله، همان، ص463.
30. نعماني، محمد بن ابراهيم، همان، ص198؛ طوسي، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسي، محمد باقر، همان، ج52، ص104؛ آل سيد حيدر، مصطفي، همان، ص299؛ صافي گلپايگاني، لطف‌الله، همان، ص463.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج امام زمان(عج)

ازدواج امام زمان(عج)

يكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند.

اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟
برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.

و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد.
پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.

نكتهى ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.
در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است.

از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه:
آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟

آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟
آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟
و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.

بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم.

آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟

در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:

ـ نظريّه أوّل: عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جستهاند.
الف: استحباب ازدواج:

ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم»([1]).

در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.
و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست.»([2])

اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟

هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد.
در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است.»([3])

و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]).

ـ نقد و بررسى:
دليل مزبور شامل دو قسمت است:

قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است.
قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند.

هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است.
امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.

در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج
يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.

با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]).
و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه

اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است.
ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])

چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])

پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است.

بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد.
امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.

پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21])
بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:

1. ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2. اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.

3. تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:

با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟
بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج امام زمان(عج)

ازدواج امام زمان(عج)

بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1. هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.

2. اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است.
با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.

ب: استدلال به روايات:
دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله:

1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: &laquo... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:

الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست.
در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست.

ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.
ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])

د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.

با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.
ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: &laquo... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).

در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.
و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آرى...&raquo.([27])

اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونههايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.

2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست.
تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:

«چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).
ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])

و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31])

3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود:«اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده&raquo.

ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده&raquo.([32])
اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.

زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.
هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم&raquo.([33])

سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زندهاند&raquo.

بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست&raquo.([34])
با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:

اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.

ثانياً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])

به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.

ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» استدلال كنند، و بگويند اين كنيه به معناى پدر صالح است. و اين دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.
اين نيز سخن درستى نيست زيرا:

اوّلا: با جستجو و تفحّص در ميان كنيههاى نقل شده براى حضرت مهدى(عليه السلام) در كتابهاى معتبر، چنين كنيهاى نقل نشده است، بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40]) و كتابها كه در پاسخ از اين سؤال مطالبى گفته شده است، بيشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])
و يا ميگويند: چه مانعى دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعنى پدر تمام نيكىها و خوبيها؟

وممكن است برخى استدلال كنند به احاديثى كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.
مرحوم مجلسى(رحمه الله) نيز در اين رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد، صالح يا أبا صالح نام جنّى است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايى كند.

در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق(عليه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن يا صالح! يا بگو: يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد، خداوند شما را رحمت كند!»([43]).
امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حكايات و داستانهاى اشخاصى كه امام زمان(عليه السلام) را ديدهاند «قضيهاى را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصى بنام امير اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكى از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايى كرد و به قافلهاش رساند، وى ميگويد: پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(عليه السلام) بوده است.»([44])

روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بيش نيست، زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(عليه السلام)را ديده باشد.

ثانياً: با توجّه به معانى مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناى پدر نيست، بلكه به معناى صاحب و غير آن نيز آمده است([45])، و همچنين در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و على پدران اين امتيم»، مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نيست، بلكه أبا صالح يعنى كسى كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد.
ونيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان(عليه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، يعنى او تنها كسى است كه به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.

بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نميتوان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده كرد.
پس دليل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت كه روايات است مخدوش مي شود، و جايى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمي ماند، لذا نميتوانيم به آن روايات تمسّك كنيم.

امّا دليل أوّل كه براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دليل محكم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسيده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا كه بايد ديدگاه مقابل را نيز بررسى كرد و از نبودن مانع و يا وجود امرى مهمتر از ازدواج نيز مطمئن شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج امام زمان(عج)

ازدواج امام زمان(عج)

آيا ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

ـ نظريه دوّم: برخى معتقدند كه اساساً آن حضرت ازدواج نكرده است.

و تنها دليل آنان اين است كه:
ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى ندارد، زيرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و اين امر باعث ميشود كه حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.

و از سوى ديگر غيبت به معناى خفاى شخص است، يعنى ناشناس بودن نه نامرئى بودن، در حالى كه با ازدواج كردن شناخته ميشود، و حد اقلّ شناخته شدن شناسايى وى توسط همسرش ميباشد.
امّا فلسفه غيبت بنا بر آنچه در روايات آمده است خوف از كشته شدن است، امام صادق(عليه السلام)درباره آن حضرت ميفرمايد: «براى غلام (مهدى(عليه السلام)) غيبتى است قبل از اين كه قيام كند، شخصى پرسيد: براى چه؟ فرمود: ميترسد. سپس با دست مباركش به شكمش اشاره كرد.»([46])

مقصود امام صادق(عليه السلام) از اين حركت احتمال كشته شدن آن حضرت است، و همچنين از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «در قائم ما سنّتهايى از پيامبران گذشته وجود دارد... و سنّتى كه از موسى(عليه السلام) در او هست، خوف و غيبت است.»([47])

بنابراين، فلسفهى غيبت، دورى و پنهان بودن از مردم است تا اينكه صدمه و گزندى به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چيزى كه خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نيست، و ازدواج با اين امر و فلسفه منافات دارد.

در نتيجه ميتوان گفت: ازدواج كردن امرى است مستحب و پسنديده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زيستى و حفظ جان از گزند دشمنان امرى است اهمّ و مهمتر، و هر گاه امرى دائر شود بين مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برميگزيند.
به عبارت ديگر مصلحت اهمّ و فلسفه غيبت بيشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غيبت مانعى است براى ازدواج و ميتواند از فعليّت ازدواج جلوگيرى كند، و حال كه ازدواج مانع دارد، ازدواج نكردن آن حضرت نميتواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقى شود، چون كه وى اعراض نكرده، بلكه امر اهمّ را اختيار كرده است.

ـ نقد و بررسى: با عنايت به دليل فوق ممكن است برخى در مقام جواب بگويند: پنهان زيستى و خوف آن حضرت از كشته شدن مانع از ازدواج نمي تواند باشد، زيرا در روايات موارد ديگرى نيز وجود دارند كه به عنوان فلسفهى غيبت شناخته ميشوند، مانند:
الف) به دنيا آمدن مؤمنانى كه در صلب افراد كافر هستند، درباره اين مطلب امام صادق(عليه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بيت تا تمام كسانى كه (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به وديعت نهاده شدهاند، خارج نشوند ظهور نخواهد كرد، و هنگامي كه همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پيروز شده و آنها را ميكشد.»([48])

ب) امتحان الهى: امام كاظم(عليه السلام) به برادرش على بن جعفر فرمود: «براى صاحب اين امر (امام مهدى(عليه السلام) ) غيبتى است، كه عدّهاى از معتقدين به وى برميگردند، اين غيبت محنت و سختى از طرف خداوند است كه با آن خلقش را امتحان ميكند.»([49])

ج) سرّى از اسرار الهى: در روايتى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده است: «صاحب اين امر غيبتى دارد كه گريزى از آن نيست... راوى پرسيد: چرا؟ فرمود: به دليل امرى كه ما اجازه بازگو كردنش را نداريم. راوى پرسيد: پس حكمت غيبت او چيست؟ فرمود: همان حكمتى كه در غيبت حجّتهاى ديگر خداوند بوده است كه پس از ظهورش كشف خواهد شد، همان طور كه فلسفهى كارهاى خضر نبى(عليه السلام) براى موسى(عليه السلام) تا هنگام جدايى آنها كشف نشد، سپس امام فرمود: اى پسر فضل! اين امر از امور خداوند و از اسرار الهى و غيبى از غيبهاى خداست.»([50])

با توجّه به موارد مذكور، و موارد ديگرى كه به عنوان فلسفه غيبت شمرده شده است، نميتوان فلسفه غيبت را فقط در خوف از كشته شدن دانست كه با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهيد سيّد محمّد صدر در اين رابطه مينويسد: «اگر بپذيريم كه غيبت آن حضرت به معناى مخفى شدن شخص وى است بدين معنا كه جسم مبارك او از ديدهها مخفى شده و با اينكه ميان انبوه جمعيّت بوده و آنها را ميبيند اما آنها او را نميبينند، در اين صورت بايد گفت آن حضرت ازدواج نكرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.

و اين مسأله هيچ بعدى هم ندارد زيرا هر چيزى كه با غيبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه كند بر وى جايز نيست، چرا كه ازدواج باعث كشف شدن امر آن حضرت ميگردد.
علاوه بر آن براى ازدواج لزوماً بايد آن حضرت ظاهر شده و در معرض ديد مردم قرار گردد، و اين همان چيزى است كه بايد از آن اجتناب كند.

و اين فرض كه فقط براى همسر خود آشكار شود، اگر چه عقلا ممكن است ولى فرض آن بسيار بعيد است بلكه فرض باطلى است، زيرا چنين زنى با خصوصيات خاصّ به طورى كه امام(عليه السلام)هويّت واقعى خود را از او مخفى نكند، و هيچ خطرى هم از ناحيهى او متوجّه امام(عليه السلام) نباشد، چنين زنى بين زنان عالم يافت نميشود، چه رسد به اينكه بگوييم در هر عصرى چنين زنى وجود دارد
امّا اگر غيبت را به معناى پنهان بودن و پوشيدگى عنوان آن حضرت بدانيم بدين معنا كه او به صورت ناشناس در بين مردم زندگى ميكند، در اين صورت هيچ اصطكاكى با ازدواج ندارد و از آسانترين كارهاست، زيرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وى نيز در طول عمر خود بر هويت واقعى او آگاه نخواهد شد، و اگر به علّت عدم مشاهده پيرى در چهرهى آن حضرت به هويت وى گمانى برد، حضرت او را طلاق داده و يا در شهرى ديگر، دورِ جديدى از زندگى خود را آغاز كرده و دوباره ازدواج ميكند&raquo.

سپس شهيد صدر ميگويد: «حال كه ثابت شد كه ازدواج آن حضرت در عصر غيبت ممكن است، امكان دارد بگوئيم اين امر تحقّق يافته است، چون مهدى(عليه السلام) به تبعيّت از سنّت اسلامي سزاوارتر است، خصوصاً اگر معتقد شديم كه معصوم تا جايى كه ممكن است به مستحبّات عمل كرده و مكروهات را ترك مي كند.
بنابراين التزام به اين كه ازدواج وى در عصر غيبت ممكن است در اعتقاد به آنكافى است»([51]).

با عنايت و دقّت در دليل قائلين به ازدواج نكردن آن حضرت و جواب مذكور، و كلام شهيد سيّد محمّد صدر نكاتى قابل تأمّل است. از جمله:
1. مواردى كه به عنوان فلسفهى غيبت از روايات قابل استفاده است كه به چند نمونهى آن اشاره شد، در عرض يكديگر نيستند، به اين معنا كه اگر غيبت براى امتحان باشد، ديگر مسألهى خوف و ترس از كشته شدن در آن نيست. بلكه اينها در طول يكديگرند، لذا نميتوان با بيان موارد ديگر فلسفهى غيبت قائل به ازدواج امام(عليه السلام) شد. چون در عين اين كه غيبت براى ترس از كشته شدن است، براى امتحان كردن بندگان و معتقدين به آن حضرت نيز ميباشد، كه اين هم جاى استبعاد ندارد، به عبارت ديگر فرضيّه ترس از كشته شدن در تمام موارد ديگر نيز جارى است.

2. سخن شهيد صدر در معناى غيبت به دو صورت ناشناسى (مردم او را ميبينند ولى نميشناسند) و ناپيدايى (جسم و شخص او ديده نميشود) و بنا كردن مسألهى ازدواج را بر ناشناسى، سخن جامع و فراگيرى نيست، چون نميتوانيم به ناشناسى به تنهايى و يا به ناپيدايى آن حضرت قطع پيدا كنيم، چرا كه ممكن است آن حضرت گاهى ناشناس باشد و گاهى ناپيدا، همانطور كه اين برداشت از روايات نيز قابل استفاده است.([52])
3. شهيد صدر معتقد است زنى كه لياقت و شايستگى و به اصطلاح هم كفو آن حضرت باشد در عالم وجود ندارد، صدور اين سخن از ايشان جاى تعجب است، چرا كه زنان شايسته و بايسته با فضائل اخلاقى و معنوى بالا در هر دورهاى وجود داشته و هست، زنانى همچون حضرت مريم(عليها السلام) و آسيه همسر فرعون كه در قرآن كريم الگوى ديگران شمرده شدهاند([53]) و يا مانند حضرت خديجه همسر پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بودهاند و هستند، و از سوى ديگر در روايات وارده در شأن و خصوصيات اصحاب و ياران خاصّ امام زمان(عليه السلام) آمده است كه پنجاه نفر آنان زن ميباشند.([54])

آيا اينگونه زنان كه لياقت واقع شدن در زمره اصحاب خاص را دارند، و محرم خيلى از اسرار هستند، لياقت همسرى آن حضرت را ندارند؟ چه مانعى دارد كه امام(عليه السلام) از ميان آنان زنى را به همسرى برگزيند؟

4. به نظر ميرسد كه ازدواج آن حضرت به صورت ناپيدايى امرى ممكن باشد برخلاف شهيد صدر كه آن را غير ممكن ميداند، زيرا ناپيدايى امرى هميشگى براى امام(عليه السلام) نيست، و از سوى ديگر همانطور كه براى همراهان و خواصّ غائب نيست([55]) براى همسر خود نيز ميتواند غائب نباشد.
ـ نتيجه گيرى: كسانى كه مي گويند حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج نكرده است، تنها دليلشان فلسفهى غيبت است، كه آنهم ترس از كشته شدن و افشاء سرّ امام است.

ولى با توجّه به موارد ديگر در فلسفهى غيبت كه در طول يكديگربودند نه در عرض، اين امر نميتواند مانع ازدواج آن حضرت باشد، گرچه در اين بحث فقط به عدم اثبات مانع پرداخته شده است. چون اثبات عدم المانع نياز به اطلاعاتى كافى و جامع و احاطهى كامل بر زندگى شخصى آن حضرت دارد، و اين نيز در حدّ توان ما نيست.
از سوى ديگر در مباحث تحقيقى و علمي نياز به دليل داريم، و براساس مدارك و ظواهر به نتيجه ميرسيم، بنابراين، گرچه با وجود اين گونه مدارك، ازدواج آن حضرت امرى ممكن است، ولى نميتوانيم با قطع و يقين به آن حكم كنيم، همانطور كه نميتوانيم به عدم ازدواج قطع پيدا كنيم.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج امام زمان(عج)

ازدواج امام زمان(عج)

آيا سكوت بهتر نيست؟
ـ نظريّه سوّم: گروهى ديگر مي گويند نبايد به اينگونه مباحث پرداخت و نهايتاً بايد توقّف كرد، و در جواب اين نوع سؤالات كلمه «نميدانم» و «نميدانيم» را بر زبان جارى مي كنند، چرا كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج حضرت جزء اعتقادات ما نيست، زيرا در مباحث اعتقادى ما نيامده است كه بايد معتقد شويم به امام زمانى كه ازدواج كرده يا نكرده است، اين نوع موضوعات از مسائل شخصى است كه معمولا در روايات نيامده و كسى هم به آن نپرداخته است، حتّى امام عسكرى(عليه السلام) نيز در رابطه با ازدواج فرزندش چيزى نفرموده است.

نگاه اجمالى به تاريخ غيبت صغرى و كبرى حاكى از وجود نداشتن چنين مسائلى است، و حتّى كسانى كه توفيق لياقت ملاقات با آن حضرت را يافتهاند، هيچگونه سؤالى درباره ازدواج آن حضرت از آنها صادر نشده است، و غالباً به دليل مشكلات فراوان يا نيازهاى مادّى و معنوى و يا پرسيدن مسائل علمي از اين گونه سؤالات غافل بودهاند، گرچه اساساً سؤال نكردن از ازدواج طبيعى است چرا كه خيلى اوقات پيش ميآيد كه سالها با اشخاص و دوستان زيادى آشنا هستيم ولى لزومي نميبينيم كه از زندگى شخصى او سؤال كنيم، مثلا بگوييم آيا همسر داريد؟ اگر داريد دختر چه كسى است؟ آيا فرزند داريد؟ جنسيّت آنها چيست؟ و... لذا اساساً لزومي ندارد كه از اين گونه امور مطّلع شويم و اين مسائل در زندگى ما نيز هيچ تاثيرى ندارد، و به دليل اطّلاع نداشتن مورد مؤاخذه قرار نميگيريم.
ـ نقد و بررسى:

درست است كه اينگونه مسائل جنبه شخصى دارند، و دانستن يا ندانستن آن تأثيرى در زندگى ما ندارد، ولى امامان ما مانند انسانهاى عادى نبودهاند كه بىتفاوت از كنارشان بگذريم، زيرا آنها هاديان و رهبران دينى و اجتماعى مردم هستند كه طبق نصوص متعدّد از آيات و روايات، داراى مقام عصمت و مصونيّت از خطا و اشتباه مي باشند.
لذا دوستان و شيعيان آن حضرت دوست دارند سيره و روش آن امام را در مسائل خانوادگى و شخصى نيز بدانند و به ابهامات و يا سؤالات احتمالى ذهن خويش پاسخى مناسب بدهند. و اين مسأله مختص به امام مهدى(عليه السلام) نيست، همانطور كه هنوز عدّهاى ميپرسند: چرا امام حسن مجتبى(عليه السلام) با جعده ازدواج كرد؟ يا چرا امام جواد(عليه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون يعنى كسى كه قاتل پدرش بود ازدواج كرد؟ آيا از آنها فرزندى باقى ماند؟ و... امام عصر(عليه السلام) نيز ا ز اين قاعده مستثنى نيست، بلكه قضيه برعكس است، و حسّاسيّت در امام زمان(عليه السلام) كه مهدى موعود است، و قيام خواهد كرد، و حكومت جهانى را تشكيل خواهد داد، و... بيشتر است.

بنابراين، اساس بحث از زندگانى شخص آن امام مانعى ندارد، گرچه به علّت موقعيّت استثنايى وى كه همان در غيبت به سربردن باشد، ما اطّلاع چندانى نداريم. و ناچاريم به همان مقدار از ادلّه و ظواهر و عمومات اكتفاء كنيم.
ياد آورى يك نكته:

لازم به ياد آورى است كه بحث اصلى ما ازدواج امام زمان(عليه السلام) است، كه مطالب مذكور پيرامون همين عنوان است. ولى از مباحثى پيرامون فرزندان و ويژگىهاى همسر آن حضرت كه لازمه ازدواج است خوددارى كرديم، و سعى بر اين بود كه به مقدار نياز اكتفاء، و از زياده گويى پرهيز نماييم.

ـ نتيجه گيرى كلّى:
دلايل نظريّهى اوّل (قائلين به ازدواج آن حضرت) يا مخدوش است و رسا نيست و يا غالباً ناظر به زمان ظهور آن حضرت است، و از بيان ازدواج وى در زمان غيبت ساكت است.

و دلائل نظريّهى دوّم (قائلين به ازدواج نكردن آن حضرت) كه فلسفهى غيبت يعنى ترس از كشته شدن بود با احتمالات و ذكر موارد ديگر فلسفه غيبت و اين كه آن موارد در طول يكديگرند، نتوانست مدّعاى خود را به طور كامل ثابت كند. و دليل نظريّهى سوّم (قائلين به توقّف) كه عدم اعتقادى بودن موضوع و عدم اطّلاع از مسائل شخص آن حضرت بود، با سير تحقيقات علمي و اشتياق شيعيان بر اطّلاع از اين مسائل و پيدا كردن جوابى براى سؤالات و ابهامات ذهنى خود، سازگار نبود.
بنابراين، با توجّه به عمومات در استحباب ازدواج و مكروه بودن عزوبت و ترك آن در هر حالى و مانع نبودن فلسفهى غيبت، ميتوان نتيجه گرفت كه وى ازدواج كرده است، و لازم نيست كه اين امر باعث افشاء سرّ آن حضرت شود، و با فلسفهى غيبت منافات داشته باشد، بلكه همسر وى ميتواند زنى پاكدامن و خودساخته همچون ياران خاصّ و يا ابدال آن حضرت باشد.

و همچنين لازم نيست كه اين ازدواج، از نوع دائم آن باشد بلكه با ازدواج موقّت (غير دائم) نيز ميتواند به امر مستحب عمل كند، همانطور كه لازم نيست حتماً عمر همسر وى مانند عمر خود آن حضرت طولانى باشد.
و نيز لازمه ازدواج، داشتن فرزند هم نيست كه سؤال شود فرزندانش در كجا زندگى ميكنند؟ بلكه ممكن است ازدواج كرده باشد ولى داراى فرزند هم نباشد، و نداشتن فرزند نيز براى آن حضرت نقص نيست، چرا كه وى ميتواند صاحب فرزند شود ولى به دليل انجام مأموريت الهى و حفظ خود از شناسايى ديگران، ميتواند با اختيار خود صاحب فرزند نشود. پس اگر چه دليل محكم و قاطعى بر ازدواج آن حضرت در اختيار نداريم، ولى مانعى هم براى ازدواج نميبينيم، لذا با شواهد و قرائن و عمومات ادلّه استحباب ازدواج ميتوانيم معقتد شويم، كه آن حضرت ازدواج كرده است. واللّه اعلم.

«كتابنامه»

1. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار،مؤسسه الوفاء، بيروت / 1404.
2. نورى طبرسى، ميرزا حسين، نجم الثاقب، انتشارات مسجد جمكران، چ دوم / 77.

3. سعادتپرور، على، الشموس المضيئة، نشر احياء كتاب، چ أوّل / 80، مترجم: سيد محمدجواد وزيرى.
4. حرّ عاملى، محمّد بن الحسن، وسايل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم / 1409.

5. مكى عاملى، محمّد بن جمال، اللمعة الدمشقية، 10 جلدى، دار العالم الاسلامي بيروت.
6. نجفى، محمّد حسن، جواهر الكلام.

7. طباطبايى يزدى، محمّدكاظم، عروة الوثقى.
8. طباطبايى، محمّد حسين، شيعه در اسلام، انتشارات جامعه مدرسين، چ دوازدهم / 76.

9. نعمانى، ابن أبي زينب، الغيبة، انتشارات صدوق.
10. رضوانى، على اصغر، موعودشناسى، انتشارات مسجد جمكران، چ أوّل / 84.

11. سيّد ابن طاووس، جمال الاسبوع، انتشارات رضى، قم.
12. حرّ عاملى، محمّد بن الحسن، اثبات الهداة، 3 جلدى، مكتبة العلمية قم.

13. عاملى، جعفر مرتضى، دراسة في علامات الظهور والجزيرة الخضراء، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم ترجمه محمّد سپهرى.
14. تهرانى، آغابزرگ، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، دار الاضواء، بيروت.

15. قمي، عباس، مفاتيح الجنان، ناشران قم، چ أوّل .
16. باقى، محمدرضا، مجالس حضرت مهدى(عليه السلام)، نشر صدر، چ أوّل / 78.

17. طوسى، محمّد بن حسن، الغيبة، انشتارات بصيرتى، چ دوم.
18. صدوق، محمّد بن عليّ، كمال الدين، نشر اسلامي 2 جلدى.

19. صدوق محمّد بن عليّ علل الشرايع، دار احياء التراث العربى، چ دوم.
20. صدر، سيّد محمّد، تاريخ الغيبة الكبرى، دار التعارف سوريه.

21. عياشى، محمّد بن مسعود، تفسر القرآن، نشر علميه قم.
22. كلينى، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، دار التعارف، لبنان.

23. افتخارزاده، سيّد حسن، گفتارهايى پيرامون امام زمان(عليه السلام)، نشر شفق، چ چهارم / 79.
24. سيّد ابن طاووس، الامان، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، قم / 1409 هـ.

25. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين، 4 جلدى، 1413 هـ.
26. إبراهيم بن عليّ، كفعمي، المصباح، انتشارات رضى، قم / 1405 هـ.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ویژگى هاى یاران مهدى علیه السلام



یاران خاص مصلح جهان داراى ویژگى‌هایى هستند و ما در این بحث به مهم‌ترین آنها مى‌پردازیم.

1- جوانى

سیماى امام مهدى(علیه‌السلام) سیماى كسى است كه قریب چهل سال از عمر او گذشته باشد و یاران خاصّ او نیز از جوانانند یعنى سن اكثر آنها هماهنگ با مولاى آنهاست كه جوان به شمار مى‌آید.
شمشیرهاى اصحاب حضرت مهدى(علیه‌السلام) یاران را از توانمندى علمى خاص و گسترده‌اى برخوردار مى‌كند.
امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:
بر هر شمشیرى هزار كلمه نوشته شده است و هر كلمه‌اى كلید هزار كلمه دیگر است.


امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:
اصحاب المهدىّ شباب لا كهول فیهم، الّا مثل كحل العین و الملح فى الزّاد و اقل الزاد الملح(1)؛ اصحاب مهدى(علیه السلام) جوانند، كامل‌سن، در میان آنها نیست مگر مثل سرمه چشم و نمك در غذا و كمترین چیز در غذا، نمك است .
اما چه حكمتى در جوانى آنها نهفته است خداوند به حقایق امور آگاه است. شاید دلیل آن این باشد كه آنها تا پایان حاكمیت آن حضرت با او همراه باشند و سن جوانى این امكان را به آنها مى‌دهد كه تا او زنده است آنها نیز در كنار آن حضرت باشند و شخصیت جدیدى جایگزین آنها نگردد. چرا كه كسى پس از آنها به رتبه بلند آنها نمى‌رسد و هر جایگزینى مى‌تواند سبب تنزّل كیفى دولت كریمه ولى عصر شود.
این كه سخنى از مرگ اصحاب امام مهدى(علیه‌السلام) كه زمام امور عالم را به دست مى‌گیرند نشده است؛ قرینه‌اى بر قوّت این احتمال است. این دلیل وقتى قوت بیشترى مى‌گیرد كه حكومت آن حضرت هفت سال باشد كه هر سال آن معادل ده سال باشد چنان كه روایاتى در این باره وارد شده است و البته ارقام بالاترى هم درباره مدت حاكمیت او وجود دارد، اگر چه مدت نوزده سال را قوى‌تر دانستیم كه در این صورت یاران امام زمان(علیه‌السلام) به همان سن و موقعیتى كه دارند و جهان را اداره مى‌كنند پس از امام مهدى(علیه‌السلام) از منصوبین امام حسین(علیه‌السلام) پس از رجعت او به دنیا خواهند بود و حكومت آل محمّد(علیهم‌السلام) را با همان موقعیت و شكوه قبلى ادامه خواهند داد.
امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:
یدعون الشّهادة و یتمنّون ان یقتلوا فى سبیل الله و شعارهم یا لثارات الحسین؛ اصحاب مهدى (علیه‌السلام) طلب شهادت مى‌كنند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند و شعار آنها در جنگ یا لثارات الحسین است.


حضور یاران خاصّ امام مهدى(علیه‌السلام) در دولت كریمه امام حسین(علیه‌السلام) كه روایات متعددى بر آن وارد شده است نقطه قوّتى بر آن حكومت الهى خواهد بود و این حضور بدون جوان بودن اصحاب مهدى(علیه‌السلام) امكانپذیر نمى‌باشد.

2- معنویت

بدون شك كسانى كه به افتخار بزرگ صحابى ولى عصر(علیه‌السلام) نایل مى‌شوند باید از رتبه بالایى در معنویت، عرفان و عبادت برخوردار باشند.
امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:
یاران مهدى(علیه‌السلام) كسانى هستند كه شب بیدارند و در نماز خود، نغمه‌اى مانند صداى زنبور دارند. شب را بیدارند و به عبادت مى‌پردازند و روز مانند شیرند. مطیع‌تر از كنیز براى مولاى خویشند و همانند چراغ نورانى هستند. گویا قلب‌هاى آنها چراغ‌هایى است و از خوف خدا بیمناكند.(2)

3- شهادت طلبى

شهادت‌طلبى، ویژگى خدشه‌ناپذیر همه كسانى است كه از سطح عامه مردم اوج گرفته و بر قله‌هاى كمال تكیه زده‌اند. وقتى انسان به برخى از مراتب كمال بار یابد، غنچه‌هاى شهادت‌طلبى بر شاخه‌هاى درخت ایمان او شكفته مى‌گردد و همواره مرغ دلش در كنار این گل‌هاى ملكوتى، نغمه سرایى مى‌كند تا به عالم بالا پر كشد.
یاران امام مهدى(علیه‌السلام) كه مقام آنها همواره مورد درخواست اولیاى خدا و از آرزوهاى مقدس آنها بوده است نیز آرزوى شهادت در راه خدا مى‌كنند تا به عالى‌ترین جلوه ایثار یعنى دادن جسم و جان خود در راه خدا بار یابند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:
یدعون الشّهادة و یتمنّون ان یقتلوا فى سبیل الله و شعارهم یا لثارات الحسین(3)؛ اصحاب مهدى (علیه‌السلام) طلب شهادت مى‌كنند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند و شعار آنها در جنگ یا لثارات الحسین است.
البته پاداش شهداى عصر ظهور بسیار زیادتر از شهداى زمان‌هاى دیگر است.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

چرا امام زمان علیه‏السلام را "قائم" مى‏نامند؟
یكى از القاب مشهور امام زمان(علیه‏السلام) قائم است(1) كه به معناى ایستاده و برپا دارنده است، اما چرا به حضرت این لقب را داده‏اند، دو نوع روایت داریم:
1ـ به ایشان قائم مى‏گویند به خاطر این ‏كه پس از فراموش شدن نامش قیام مى‏كند.(2)
در روایت دیگرى امام جواد(علیه‏السلام) مى‏فرماید:
به ایشان قائم مى‏گویند، زیرا او پس از این ‏كه نامش به كلى متروك شد و اكثر كسانى كه امامتش را قائل بوده‏اند از عقیده خود برگشته و مرتد شده‏اند به پا مى‏خیزد.(3)
2ـ در برخى از روایات هم لقب قائم را بعد از شهادت امام حسین(علیه‏السلام) بیان مى‏فرماید؛ زیرا ملائكه از خداوند پرسیدند كه چه كسى انتقام امام حسین(علیه‏السلام) را مى‏گیرد، خداوند حضرت مهدى(علیه‏السلام) را به آنها نشان داد، در حالى كه در حال ایستاده نماز مى‏خواند «بذلك القائم انتقم منهم» كه در این روایت لقب قائم، قیام در نماز و قیام براى انتقام خون امام حسین(علیه‏السلام) لحاظ شده است.
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام یاقوت جان،خیلی ممنون عزیز...:gol:
......................................................................
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت مهدي عج در کتب اهل سنت

حضرت مهدي عج در کتب اهل سنت

1 - حضرت مهدى‏ در صحاح سته
2 -حضرت مهدى در بعض كتب اهل سنت


بسم اللّه الرحمن الرحيم‏


1 - حضرت مهدى‏ (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته
حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اينكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شيعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غير مسلمانان نيز در كتابهايشان مژده يك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پيروانشان داده‏اند .

به عنوان نمونه: در تورات ، اشعياى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »

در عهد عتيق ، كتاب مزامير ، مزمور37 ، چنين آمده است:
« . . . زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حليمان وارث زمين خواهند شد . . . و ميراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »

درسوره انبياء آيه 105 مى‏خوانيم:
« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
يعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتيم كه سرانجام ، وارث زمين بندگان شايسته من خواهند شد . حال يكبار ديگر متن زبور را كه در اين نوشتار آورديم بخوانيد و با اين آيه مقايسه كنيد و ببينيد كه چگونه خداوند اين قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آيندگان بدانند كه حكومت زمين سرانجام به دست انسانهاى شايسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نيست .

در انجيل لوقا ، فصل12 آمده است:
«كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بداريد ، و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . پس شما نيز مستعدّ باشيد ، زيرا در ساعتى كه گمان نمى‏بريد پسر انسان مى‏آيد» .

بر خوانندگان محترم مخفى نيست كه معناى عبارت انجيل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شيعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزيزى است كه قبلاً خانه راتميز كرده و غذا را آماده مى‏كند . او نيز خانه دل را از آلايشهاى مادّى تميز كرده و از گناهان مى‏پرهيزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مى‏كند و از منكر بيزار است (نه بى‏تفاوت) و از آن نهى مى‏نمايد و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مى‏ستيزد . ياور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . اين است معناى انتظار فرج كه در روايات اهل بيت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده‏اند .

ترمذى اصل روايت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غير ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از اين روايت آنطور كه شيعه معنى مى‏كند برداشت نمى‏كنند .

صاحبان صحاح نيز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) رواياتى نقل كرده‏اند كه ذيلاً مى‏آيد:

1 - اگر از عمر دنيا بيش از يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا آنكه مردى از اهل بيتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمين را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابى‏داود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .

2 - دنيا به پايان نمى‏رسد تا آنكه مردى از اهل بيتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .

3 - اگر از عمر روزگار فقط يك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بيتم را مبعوث مى‏كند كه زمين را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، همان .

روايتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نيز متوجّهند - اين است كه خروج مردى از اهل بيت پيامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه يك روز از عمر دنيا مانده و او يكروزه دنيا را پر از عدل و داد مى‏كند .

2 - مهدى ( ع ) از اهل بيت است

روايات قسمت اوّل اين فصل با صراحت مى‏گويد كه مهدى ( ع ) از اهل بيت رسول خدا ( ص ) مى‏باشد . حال به روايات ديگرى كه آن حضرت را از اهل بيت مى‏داند نگاهى مى‏افكنيم:

1 - «المهدىّ منّا أهل البيت» . سنن ابن‏ماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است:
مهدى از ما اهل بيت است .

2 - پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيده است و همانا اهل بيت من بعد از من سختيها ديده و از وطن رانده مى‏شوند . تا آنكه قومى از ناحيه مشرق پيدا مى‏شوند كه با آنها پرچمهاى سياه است و طلب خير (و حقّ) مى‏كنند و به آنها داده نمى‏شود . آنان مى‏جنگند و آنچه را كه خواستند به آنها مى‏دهند و نمى‏پذيرند تا آنكه آن (حكومت) را به مردى از اهل بيتم (يعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مى‏دهند و او آن (يعنى زمين) را پر از قسط و عدل مى‏كند همانگونه كه ديگران آن را پر از ظلم و جور كردند . پس هر كه آن زمان را درك كرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و يخ» . همان ، ص&rlm1366 ، ح 4082 توضيح آنكه روايت فوق به همين مضمون و يا مشابه آن در مصادر شيعه نيز نقل شده است و با توجّه به رواياتى كه درباره قيام مردى از قم در روايات ما آمده ، انقلاب اسلامى ايران به رهبرى حضرت آيةالله خامنه‏اى حفظه‏اللَّه به زودى به دست مبارك امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه .

توجّه به اين نكته لازم است كه زمان ظهور را كسى نمى‏داند و آنچه كه گفتيم و نقل شده برداشتهائى از روايات اهل بيت ( ع ) است . اميد است كه هرچه زودتر اين امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمينهاى اسلامى يكپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذليل و نابود شوند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
- مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است

(المهدى من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 .
روايت فوق را كه مى‏فرمايد: «مهدى از فرزندان فاطمه است» امّ‏سلمه از رسول خدا ( ص ) نقل كرده است . همين روايت با همين سند به اين عبارت نيز آمده است:
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . يعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .

حال با توجّه به آنچه كه گذشت و فهميديم كه صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذيرفتند كه اوّلاً مهدى از اهل بيت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانياً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد ، به يك روايت از سنن ابن ماجه نظرى مى‏افكنيم . او از انس بن مالك و انس از رسول خدا ( ص ) چنين روايت مى‏كند:
(هر چه مى‏گذرد امور مردم سخت‏تر شده و دنيا به آنان پشت كرده و مردم بخيل‏تر مى‏شوند و ساعت (شايد مراد ساعت قيامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنكه براى هر دو زمان ، كلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمى‏شود مگر بر بدترين مردم و مهدى نيست مگر عيسى بن مريم) . ج2 سنن ، ص1340 - كتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 .

تعجّب است از محدّثى مانند ابن ماجه كه چشم خود را به روى آنچه كه خود نقل كرده ببندد و با نقل اين روايت ، عيسى بن مريم ( ع ) را از اهل بيت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند!

بهترين توجيه اين است كه بگوئيم ديگران اين حديث را به كتاب او افزودند! در اين صورت چه اعتمادى به روايات اهل سنّت! وقتى بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حديثى به آن افزود با بقيّه كتابها بهتر مى‏توان چنين كرد.

4 - زمينه سازان حكومت حضرت مهدى ( ع )

(يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدى يعنى سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدى ، ح 4088 .

رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مردمى از مشرق خروج مى‏كنند و زمينه را براى مهدى ( ع ) (يعنى حكومت او) فراهم مى‏كنند .

(يخرج رجل من وراء النّهر يقال له الحارث بن حرّاث ، على مقدّمته رجل يقال له منصور ، يوطّى‏ء او يمكّن لآل محمّد ( ( ع ) ) كما مكّنت قريش لرسول‏اللَّه‏r وجب على كل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4290 .

على ( ع ) از رسول گرامى اسلام ( ص ) روايت مى‏كند كه فرمود: مردى از آنطرف رود (شايد مراد ، دجله يا فرات باشد) خروج مى‏كند كه به او «حارث بن حرّاث» گويند . پيشرو لشگرش مردى است به نام «منصور» كه زمينه را براى حكومت آل محمّد ( ع ) فراهم مى‏كند همانگونه كه قريش براى رسول خدا ( ص ) كردند . بر هر مؤمنى واجب است او را يارى كند (يا آنكه گفته:) «دعوتش را اجابت كند» .

ظاهراً آنچه كه در قسمت دوم اين فصل گذشت همان است كه در اين قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه كه از ناحيه مشرق و يا از آنطرف رود خروج مى‏كنند به احتمال قريب به يقين اشاره به انقلاب اسلامى ايران دارد و امّا كلمه «حارث» يا «منصور» قطعاً اسم واقعى نيست بلكه «حارث» كسى است كه بذر انقلاب عظيمى را كاشت و پيشرو لشگر هم از جانب خدا يارى مى‏شود .

5 - نزول حضرت عيسى ( ع ) و امامت حضرت مهدى ( ع )

(كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم) . الف - صحيح بخارى ، ج4 ص205 - كتاب بدء الخلق ، باب نزول عيسى بن مريم ( ع ) .

ب - صحيح مسلم ، ج1 ص 136 - كتاب الايمان ، باب 71 ، ح 244 .

رسول گرامى اسلام ( ص ) مى‏فرمايد: چگونه خواهيد بود آنگاه كه پسر مريم در ميان شما بيايد و امام شما از شما باشد!

( . . . فينزل عيسى بن مريم‏r فيقول اميرهم: تعال صلّ لنا . فيقول: لا . انّ بعضكم على بعض امراء تكرمة اللَّه هذه الامّة) . صحيح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 .

اين روايت را ابن‏ماجه نيز اندكى مفصّل‏تر در ضمن حديثى طولانى كه تقريباً 4 صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده نقل كرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - كتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) .

يعنى: . . . سپس عيسى بن مريم ( ع ) نازل مى‏شود . امير آنها به او مى‏گويد: بيا و براى ما نماز بخوان (يعنى بعنوان امام جماعت) او مى‏گويد: خير ، همانا بعض از شما بر بعض ديگر امير مى‏باشيد به خاطر اين كه خداوند اين امّت را گرامى داشته است .

اين دو حديث به خوبى نشان مى‏دهد كه هنگام نزول عيسى‏بن مريم ( ع ) امام او كسى ديگر است كه با توجّه به روايات گذشته او جز حضرت مهدى ، صاحب الزّمان صلوات‏اللَّه‏عليه‏وعجّل‏اللَّه فرجه نيست .

از آنجا كه از روايات گذشته فهميديم كه برنامه اصلى حضرت مهدى ( ع ) پركردن زمين از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت داراى حكومتى مقتدر و كارگزارانى صالح باشد و اين امرى است كه تقريباً همه فرق مسلمين بدان اعتقاد دارند و نيز از روايات اين قسمت روشن شد كه عيسى بن مريم ( ع ) نيز نازل مى‏شود و چون امامت و قدرت حكومت به دست حضرت مهدى ( ع ) مى‏باشد به ناچار بايد گفت كه حضرت عيسى ( ع ) جهت كمك آن حضرت مى‏آيد . شايد علّت آن كثرت پيروان مسيحيّت در آن زمان مى‏باشد كه وقتى حضرت عيسى ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بايستد آنان كه از پيروانش طالب حقّند اسلام را زود مى‏پذيرند .

با اينحال مى‏بينيم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخارى و مسلم - كوشيده‏اند كه قدرت حكومت را در آن زمان در اختيار حضرت مسيح ( ع ) قرار دهند و در تمامى اين دو كتاب اسمى از حضرت مهدى ( ع ) نمى‏بينيم . شايد تصوّر كردند كه اگر چشم خود را ببندند ديگران هم نابينا خواهند ماند ، غافل از آنكه:
«شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد»

6 - خسف بيداء

از روايات اهل بيت ( ع ) چنين مى‏فهميم كه دو دسته نشانه براى ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پيوست . دسته اوّل نشانه‏هاى عامّى كه تا اين زمان مى‏توان ادّعا كرد همه آنها به وقوع پيوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتميّه ظهور و آن پنج علامت است:
1 - خروج سفيانى
2 - صيحه آسمانى
3 - كشته شدن نفس زكيّه
4 - خسف بيداء
5 - خروج يمانى

تعبير پنج نشانه فوق به علائم حتميّه ، از خود روايات اتّخاذ شده است .
اهل سنّت مسأله خروج سفيانى و خسف بيداء را در روايات خويش نقل كرده‏اند .

در فصل بعد كه گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را مى‏خوانيم از خروج سفيانى نيز سخن خواهيم گفت .

در صحاح ستّه آمدن لشگرى از شام (لشگر سفيانى) و فرو رفتن آنها بين مكّه و مدينه (خسف بيداء) نقل شده است كه ذيلاً اقوال آنها مى‏آيد . همه اين روايتها از پيامبر اكرم ( ص ) مى‏باشد:

بخارى مى‏نويسد: لشگرى به جنگ كعبه مى‏آيد (قصد كعبه مى‏كنند) و چون به زمين بى آب و علفى (بيابان يا بيداء) رسيدند در زمين فرو مى‏روند . . .

مسلم مى‏نويسد: يك نفر به خانه خدا پناه مى‏برد و لشگرى به طرف او مى‏رود كه در بيابانى فرو مى‏روند . او در حديث بعد ، از قول ابوجعفر مى‏نويسد كه قسم خورد آن بيابان در اطراف مدينه است . (انّها لبيداء المدينه) .

ترمذى مى‏نويسد: مردم از نبرد با اين بيت دست بر نمى‏دارند تا آنكه گروهى به نبرد مى‏آيند و چون به بيابانى رسيدند همه آنها در زمين فرو مى‏روند .

ابن ماجه نيز شبيه آنچه كه ترمذى گفته ، نقل نموده است .

ابوداود اندكى آن را شكافته و چنين روايت مى‏كند:

هنگامى كه خليفه‏اى مرد ، اختلافى پديد مى‏آيد . مردى از اهل مدينه به مكّه مى‏گريزد . مردمى از اهل مكّه نزد او رفته و با او بين ركن و مقام بيعت مى‏كنند (در اينجا ابوداود مى‏نويسد كه آن مرد با اكراه قبول مى‏كند و اين مطلب نمى‏تواند صحيح باشد) . لشگرى از شام به سوى او مى‏رود كه در بيابان بين مكّه و مدينه در زمين فرو مى‏روند . چون مردم چنين ديدند برگزيدگانى از شام و گروهى از عراق مى‏آيند و با او بين ركن و مقام بيعت مى‏كنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسيم مى‏كند و به سنّت پيامبر رفتار مى‏كند . . .

حاكم در مستدرك روايت ابوداود را اينگونه نقل مى‏كند:

با مردى از امّتم بين ركن و مقام به عدد اهل بدر (يعنى 313 نفر) بيعت مى‏شود و از عراق و شام نيز گروهى به كمك مى‏آيند . پس از آن لشگرى از شام (به جنگ با او) مى‏روند و چون به بيداء رسيدند در زمين فرو مى‏روند

چنانچه ملاحظه مى‏فرماييد در هيچكدام از روايات فوق اسمى از سفيانى نيست و نيز ننوشته‏اند كه آنكس كه با او بين ركن و مقام بيعت مى‏شود كيست . امّا از اينكه ابوداود آن را در كتاب المهدى آورده معلوم مى‏شود آن مرد حضرت مهدى ( ع ) است .

حاكم در مستدرك روايت ديگرى دارد كه نام سفيانى و فرو رفتن او و لشگرش را در بيابان ذكر مى‏كند . روايت چنين است:

مردى (به نام سفيانى) از دمشق خروج مى‏كند و . . . مردى از اهل بيتم (نيز) خروج مى‏كند . خبر به سفيانى مى‏رسد . او با لشگرى به سوى او مى‏رود . . . تا به بيابانى مى‏رسند و در آنجا فرو مى‏روند و جز يك نفر كه خبر آن را مى‏آورد كسى نجات نمى‏يابد . الف - صحيح بخارى ، ج&3 ص&86 - كتاب البيوع ، باب ما ذكر فى الاسواق .

ب - صحيح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، كتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجيش الذى يؤمّ البيت ، ح&8 - 4 .

ج - سنن ترمذى ، ج&4 ص&415 - كتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فى الخسف ح 2184 .

د - سنن ابن‏ماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، كتاب الفتن ، باب 30 جيش البيداء ، ح 5 - 4063 .

ه - سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح&4286 .

و - مستدرك حاكم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 .

تذكر اين نكته لازم است كه حديث دوم حاكم به عنوان حديثى صحيح به همان شرطى كه بخارى و مسلم گفته‏اند روايت شده است كه اين دو آن را نقل ننمودند .

از بسيارى از روايات فريقين (شيعه و سنّى) چنين بر مى‏آيد كه سفيانى در لشگرى كه به سوى «مردى از اهل بيت» - كه همان مهدى موعود(عج) مى‏باشد - مى‏فرستد ، خود در آن لشگر نيست و لذا روايت اخير مستدرك ، كه سفيانى را هم جزء كسانى مى‏داند كه در لشگر مزبور بوده و به زمين فرو مى‏روند ، نمى‏تواند صحيح باشد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت مهدى(ارواحنا فداه و عجل اللَّه تعالى فرجه) در بعض كتب اهل سنت

مسأله خروج مردى از اهل‏بيت ( ع ) به نام «مهدى» امرى است كه علماى زيادى از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند . يكى از نويسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعيل ، كتابى نوشته بنام «المهدى ، حقيقة لا خرافة» او در فصل دوم اين كتاب مطالبى دارد كه ما فهرست آن را در اينجا مى‏آوريم:

1 - اسامى 31 نفر از اصحاب را ذكر مى‏كند كه احاديث حضرت مهدى ( ع ) را روايت كرده‏اند .
2 - اسامى 38 نفر از دانشمندانى را كه آن احاديث را در كتابهايشان نقل كرده‏اند مى‏آورد .
3 - نام 63 نفر از علما را كه آن احاديث را صحيح يا حسن دانسته‏اند ذكر مى‏كند .
4 - 31 نفر از دانشمندان را نام مى‏برد كه مستقلاً كتابى درباره حضرت مهدى ( ع ) نوشته‏اند كه بعض از آنها بيش از يك كتاب تدوين نمودند .

ما در اين مختصر اسامى 17 نفر از علماى عامّه را - از ابتداى قرن پنجم تا آخر قرن سيزدهم - كه درباره حضرت مهدى ( ع ) مطالب يا رواياتى نوشتند و نيز بعض از نوشته‏هاى آنها را مى‏آوريم:

1 - «حاكم نيشابورى - الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه» ، متوفّاى 405 هجرى - در جزء چهارم كتاب معروفش «المستدرك على الصّحيحين» احاديث متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) دارد كه در آنها حضرتش از اهل بيت پيامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) معرّفى شده و او است كه جهان را پر از عدل و داد مى‏كند .

ما در آخر فصل قبل به دو حديث - درباره خسف بيداء و خروج سفيانى - اشاره كرديم اينك حديثى ديگر:

(عن ابى‏سعيد خُدرى ( رض ) قال: قال رسول‏اللَّه‏: «لاتقوم السّاعة حتّى تملأ الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ يخرج من اهل بيتى من يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً») . ج&4 ص&600 ، ح 8669 . يعنى: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قيامت) بر پا نمى‏شود تا آنكه زمين پر از ظلم و جور و تعدّى شود ، سپس از اهل بيتم كسى خروج مى‏كند كه آن را پر از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شد .

سپس مى‏نويسد: اين حديث صحيحى است به همان شرطى كه شيخين (بخارى و مسلم) قرار گذاشتند ولى آندو اين را ننوشتند .

تذكّر اين نكته نيز لازم است كه او كتاب مذكور را - همانطور كه از اسمش پيدا است - تأليف كرد تا بگويد روايات صحيح ديگرى است كه در صحيحين نيامده است . او حديث ابن‏ماجه را نيز كه روايت كرده: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم» در كتابش آورده و مى‏گويد: من اين حديث را ننوشتم كه به آن احتجاج كنم (يعنى به عنوان حديثى صحيح آن را نقل كرده باشم) بلكه از راه تعجّب (كه چطور ابن‏ماجه آن را در سنن خويش آورده) آن را نوشتم .

2 - «ابوسالم كمال الدّين محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعى» ، متوفّاى 652 هجرى - دركتاب «مطالب السّؤول فى مناقب آل الرّسول» - چنانچه از نامش پيدااست - در مناقب ائمه 12 گانه شيعه مطالبى دارد . (او نيز آل پيامبر ( ع ) را منحصر در 12 امام شيعه مى‏داند - دقّت شود - ) . در باب دوازدهم آن كه درباره امام دوازدهم ( ع ) است چنين مى‏نويسد:
«الباب الثانى عشر فى ابى‏القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن على المتوكّل ابن القانع (يكى از القاب امام جواد ( ع ) ) ابن علىّ الرّضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن على زين العابدين ابن الحسين الزّكى ابن علىّ المرتضى اميرالمؤمنين ابن ابى‏طالب ، المهدى ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، المنتظَر ( ع ) و رحمة اللَّه و بركاته» .

چنانچه ملاحظه مى‏فرمائيد او اسامى 12 امام را تقريباً با همان القابى كه نزد شيعه مشهورند معرّفى مى‏كند . معلوم مى‏شود كه آنان هميشه با اين القاب شناخته مى‏شدند . او پس از تعريف از امام عصر(عجّ) مى‏نويسد:

«امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن . . . (تا آخر اسامى كه ديگر تكرار نمى‏كنيم . ) و امّه امّ ولد تسمّى صقيل (صحيح آن صيقل است . ) و قيل حكيمه (حكيمه خاتون عمّه امام حسن عسكرى ( ع ) بوده كه هنگام تولّد حضرت ولى عصر ( ع ) در آنجا حضور داشت . ) و قيل غير ذلك ، و امّا اسمه فمحمّد و كنيته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قيل المنتظَر» .

خلاصه معناى اين فراز چنين است:
پدرش امام حسن عسكرى ( ع ) و مادرش صيقل يا حكيمه يا غير آن و اسمش محمّد و كنيه‏اش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفته‏اند .
او همچون بسيارى از دانشمندان اهل سنّت ، امام زمان ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و كنيه و لقب او را همچون شيعيان بيان كرده است .

آنگاه بعض از رواياتى را كه از ابوداود و ترمذى نقل كرديم آورده و حديث منقول در صحيحين را كه: «كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم» ، به پنجمين قسمت از فصل قبل رجوع فرمائيد . بر آن حضرت تطبيق مى‏دهد و بعد از نقل بعض روايات چنين نتيجه مى‏گيرد كه حضرت مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) و نيز از عترت و اهل بيت رسول خدا ( ص ) و همنام آن حضرت بوده و او است كه زمين را پر از عدل و داد مى‏كند و او از فرزندان عبدالمطلّب و يكى از سروران بهشت است . اشاره به روايتى است كه در ج&2 سنن ابن‏ماجه ، ص&1368 ، ح&4087 . كتاب الفتن باب خروج المهدى ، از انس بن مالك نقل شده كه رسول خدا ( ص ) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم من و حمزه و على و جعفر و حسن وحسين و مهدى( ( ع ) )» . سپس اشكال مى‏كند كه اگر كسى بگويد اينها دليل نيست كه او همان ابوالقاسم محمّد بن الحسن است چه آنكه فرزندان فاطمه ( س ) زيادند و تا روز قيامت هر كه از ذريّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بيت است . پس بايد دليل ديگرى براى اثبات ادّعاى خود بياوريد .

در جواب مى‏گويد كه پيامبر ( ص ) براى او نشانه‏هائى از رخسار و جبهه و بينى و غير ذلك فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) تطبيق مى‏كند .
مجدّداً اشكال مى‏كند كه شايد بعدها شخص ديگرى از فرزندان فاطمه ( س ) با همين مشخّصات به دنيا بيايد .

جواب مى‏دهد كه وقتى با همان نشانى كسى پيدا شد ، به صرف احتمال نمى‏توان از آن دست برداشت و اگر بخواهيم اينگونه عمل كنيم هر نشانه‏اى براى هر امرى كه در روايت آمده باشد احتمال وجود امر ديگرى با همان نشانى وجود دارد . بايد گفت اگر در روايتى نشانه‏اى براى امرى ذكر شده باشد ، اگر بنا بود كه اين نشانه تكرارى باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اينكه كسى بگويد درب منزل ما كه در فلان كوچه است سبز رنگ است كه اگر غير از آن منزل ، منزل ديگرى نيز سبز رنگ باشد نمى‏تواند نشانه باشد و لذا ما نشانه‏هائى را كه در روايات براى امرى وارد شده باشد منحصر به فرد مى‏دانيم . آنگاه چنين ادامه مى‏دهد:

مسلم در صحيح خود نوشته است كه پيامبر ( ص ) به عمر فرمود: شخصى از اهل يمن به نام اويس با اين مشخّصات مى‏آيد . اگر مى‏توانى از او طلب مغفرت كن؛ ج 4 صحيح مسلم ، ص 1969 ، كتاب فضائل الصحابه ، باب 55 من فضائل اويس‏القرنىّ ( رض ) ح&225 . و چون شخص مزبور با همان نشانه‏ها پيدا شد ديگر عمر نگفت شايد بعداً كسى ديگر با همين مشخّصات بيايد .

همچنين است قضيّه خوارج و نيز حال يهود كه وقتى نبىّ مكرّم اسلام ( ص ) با همان نشانه هائى كه در تورات ذكر شد مبعوث گرديد ، گفتند: شايد كسى ديگر با همين نشانه‏ها بيايد و خداوند آنان را سرزنش كرد . اشاره به آيه 89 از سوره بقره كه خداوند آنان را لعنت مى‏كند . ‏بنابر اين اگر ما كسى را با همان صفاتى كه پيامبر ( ص ) فرمود يافتيم و آن در وجود محمّد بن الحسن ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، متجلّى شد ديگر منتظر شخص ديگرى با همان صفات نبايد بمانيم .

بعد از آن اشكال ديگرى مطرح مى‏كند كه: آنچه گفتى درست است امّا در روايت آمده است كه اسم پدر او اسم پدر رسول خدا ( ص ) است در حالى كه اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه .

در جواب مى‏گويد: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نيز پدر اطلاق مى‏شود . چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ» . سوره حجّ آيه 78 - يعنى: (اين آيين همان) آيين وروش پدرتان ابراهيم مى‏باشد . ثانياً - بر كنيه نيز «اسم» گفته مى‏شود . بخارى و مسلم نقل كردند كه پيامبر ( ص ) على ( ع ) را ابوتراب ناميد و «اسمى» نزد او محبوب‏تر از آن نبود . (توجّه داشته باشيد كه «ابوتراب» «كُنيه» است نه «اسم») . اينكه در روايت آمده است كه اسم پدر او عبداللَّه است به اين اعتبار مى‏باشد كه جدّ اعلاى او يعنى امام حسين ( ع ) «ابوعبداللَّه» بود ، يعنى او فرزند حسين است نه حسن كه كنيه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسيار خلاصه كرديم گرچه جاى تأمّل نيز مى‏باشد) .

مشابه استدلال اخير او را به طور خلاصه «محمّد بن يوسف گنجى شافعى» در كتاب «البيان فى اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامى بيش از 30 نفر را كه روايت «اسمه اسمى»(كه رسول خدا ( ص ) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل كردند مى‏آورد كه هيچ كدام از آنها جمله و «اسم ابيه اسم ابى» (كه آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نيفزودند مگر «عبيداللَّه بن موسى» از «زائده» . آنگاه نتيجه مى‏گيرد كه هيچ عاقلى شكّ نمى‏كند كه اين اضافى - باتوجّه به اينهمه مخالف - اعتبارى ندارد .

3 - «سبط ابن جوزى» متوفّاى 654 هجرى در كتاب تذكرة الخواص ، معروف به: «تذكرة خواصّ الامّة فى خصائص الائمّة ( ع ) » در فصل مربوط به امام زمان ( ع ) تحت عنوان: «فصل فى ذكر الحجّة المهدى» چنين مى‏نويسد:

«هو محمّد بن الحسن بن على بن . . . على بن ابى‏طالب عليه(وعليهم) السّلام و كنيته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان ، القائم و المنتظَر و التّالى و هو آخر الائمّة» . او در ابتدا اسامى دوازده امام ( ع ) را به ترتيب نقل كرده (كه ما به جهت اختصار در اينجا و در موارد ديگر چند نقطه مى‏گذاريم . ) و پس از آن كنيه‏ها والقاب حضرت مهدى ( ع ) را ذكر مى‏كند و مى‏گويد كه او آخرين امامها (ى شيعه) است . آنگاه اين حديث را با سندش از ابن عمر نقل مى‏كند كه پيامبر ( ص ) فرمود: «يخرج فى آخر الزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً فذالك هو المهدى»؛ يعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مى‏كند كه اسمش مانند اسم من و كنيه‏اش مانند كنيه من است . زمين را پر از عدل مى‏كند همانگونه كه پر از ستم شد و او همان مهدى است . و خود اين را حديثى مشهور مى‏داند . سپس چند روايت ديگر نقل كرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثالهائى از معمّرين تاريخ آورده و پس از نقل شعرى در مدح ائمّه ( ع ) مى‏نويسد: «قلت: و من شروط الامام ان يكون معصوماً لئلاّ يقع فى الخطأ و لانّهم حجج اللَّه على عباده و من شرط الحجّة العصمه من كلّ وصمه . انتهى ذكر الائمّة ( ع ) » . يعنى: از شروط امام اين است كه معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معناى عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و اين عصمت است كه از جانب خداوند به بندگان برگزيده‏اش داده مى‏شود چه آنكه اگر آنان - كه پيشوايان امّتند - در خطا واقع شوند و يا سهو و نسيان به آنان دست دهد دود آن به چشم پيروانشان مى‏رود كه گفتارشان را وحى منزل مى‏دانند و خطا و سهو يا نسيان ، طبيعى هر انسانى است و معصوم كسى است كه از چنين نقصى مصون باشد و اين نخواهد شد مگر با عنايت خاصّه الهيّه) .
ديگر آنكه آنان حجتّهاى خدا بر بندگانش مى‏باشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عيب مى‏باشد .
در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد ياد ائمّه ( ع ) » .

4 - «ابن ابى‏الحديد معتزلى» متوفّاى 655 هجرى در ج&7 شرح نهج‏البلاغه ، ص&59 ، در ذيل: «بابى ابن خيرة الاماء» (كه اميرالمؤمنين ( ع ) فرموده است: پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد) مى‏نويسد:

«اگر گفته شود كه اين مرد كيست ، درجواب گوئيم: امّا اماميّه ، آنها مى‏گويند كه او امام دوازدهم آنها است و مادر او كنيزى بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (يعنى معتزله) ، آنان مى‏گويند كه او مردى فاطمى است (يعنى از اولاد فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد) كه در آينده به دنيا خواهد آمد و مادر او كنيزى است و او الآن موجود نيست» . آنگاه سؤال ديگرى مطرح مى‏كند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين سؤالات مربوط به مطالبى است كه در شرح نهج‏البلاغه آن را به عنوان حديث نقل كرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهى از بنى‏اميّه و غير آن جهت انتقام‏گيرى نيز خالى از اشكال نيست و ما در اينجا قول اين دانشمند معروف اهل سنّت را نقل مى‏كنيم نه آنكه در صدد ردّ و ايراد نيز باشيم . كه: از بنى‏اميّه چه كسى در آن زمان موجود است كه آن مرد (فاطمى) از آنها انتقام مى‏گيرد؟ در جواب مى‏گويد: «امّا اماميّه ، آنها قائل به رجعتند و مى‏گويند كه وقتى امام منتظَر آنها ظاهر شد ، گروهى از بنى‏اميّه و غير آنها رجعت مى‏كنند و او از همه دشمنان آل محمّد ( ع ) انتقام مى‏گيرد» . آنگاه قول معتزله را چنين نقل مى‏كند: «و امّا اصحاب ما ، آنها مى‏گويند كه خدا در آخر الزّمان مردى از فرزندان فاطمه ( س ) را خلق مى‏كند كه اكنون موجود نيست و او زمين را پر از عدل و داد مى‏كند همانگونه كه پر از ظلم و جور شد و از بيدادگران به شديدترين وجهى انتقام مى‏گيرد و مادرِ او - همانطور كه در اين خبر و غير آن از ساير اخبار آمده - كنيزى است و اسم آن مرد نيز محمّد است همچون اسم رسول خدا ( ص ) . آن مرد آنگاه ظاهر مى‏شود كه بر بسيارى از سرزمينهاى اسلام پادشاهى از تبار بنى‏اميّه استيلا يافته است و او همان سفيانى است از فرزندان ابوسفيان بن حرب بن اميّه كه در خبر صحيح (چنانچه نقل كرديم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمى او و پيروانش از بنى‏اميّه و غير آنها را مى‏كشد و در اين هنگام مسيح ( ع ) از آسمان فرود مى‏آيد و . . . »

در ج&10 ص&95 و ج&19 ص&104 نيز از حضرت مهدى ( ع ) ياد كرده و مى‏گويد كه اجماع همه فرقه‏هاى اسلامى است كه دنيا به آخر نمى‏رسد مگر با قيام آن حضرت .

ماگفتار اين دانشمند اهل سنّت را ، كه بر خلاف عقيده شيعه و حتّى بر خلاف عقيده بسيارى از علماى اهل سنّت است ، عيناً ترجمه كرديم تا عدّه‏اى با ديدن يا شنيدن بعض تمجيدهائى كه او از اميرامؤمنين ( ع ) نموده است ، او را شيعه ندانند . در حالى كه حضرت امير ( ع ) كسى است كه غير مسلمانان نيز او را تعريف و تمجيد نموده و درباره شخصيّت بى‏نظير او كتابها نوشته و اشعارى سروده‏اند كه نمونه آن «عبدالمسيح انطاكى» است كه قصيده‏اى طولانى - و شايد بتوان گفت طولانى‏ترين قصيده - (5595 بيت) در مدح اميرالمؤمنين ( ع ) سروده است . علاّمه امينى ( ره ) 15 بيت آن رادر ج&3 الغدير ص&9 نقل كرده است .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
5 - «محمّد بن يوسف بن محمّد گنجى شافعى» . او در سال 658 هجرى به شهادت رسيد . سبب شهادتش نوشتن كتابى بود به نام: «كفاية الطّالب فى مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب» صلوات اللَّه و سلامه عليه . با آنكه مستندات آن ، محدّثين اهل سنّت مى‏باشند با اينحال به جرم اين گناه نابخشودنى! در 29 رمضان در جامع دمشق كشته شد . آرى ، اين است رفتار آنانكه دم از پيروى از سنّت رسول خدا ( ص ) مى‏زنند با كسانى كه حقّ مى‏گويند . در مقدّمه كتابمان: «پيامبر در صحاح» علّت كشته شدن «نسائى» صاحب سنن را نوشتيم كه بيان‏گر يكى ديگر از رفتار اهل سنّت با علماى خودشان مى‏باشد .

اين دانشمند اهل سنّت كتابى دارد به نام: «البيان فى اخبار صاحب الزّمان ( ع ) » كه ما فقط به ذكر عناوين ابواب سيزده‏گانه آن اكتفا مى‏كنيم و اين عناوين ، اجمالاً بيان كننده عقايد نويسنده آن مى‏باشد:

1 - درباره خروجش در آخرالزّمان .
2 - درباره اين حديث نبوى كه: «مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است» .
3 - درباره اين حديث كه: «مهدى از سادات اهل بهشت است» . ر - ك: پاورقى شماره 253 ، متن عربى آن چنين است:
«نحن ولدَ عبدالمطّلب سادة اهل الجنّة انا و حمزه و على و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى( ( ع ) )» .
4 - درباره امر پيامبر ( ص ) به پيروى از مهدى ( ع ) .
5 - درباره يارى نمودن اهل مشرق آن حضرت را .
6 - درباره مدّت سلطنت آن حضرت بعد از ظهور .
7 - دراينكه او در نماز ، امامِ حضرت عيسى ( ع ) خواهد بود .
8 - پيامبر ( ص ) مشخّصات مهدى ( ع ) رابيان مى‏فرمايد .
او در ذيل عنوان فوق ، روايت: «مهدى طاوس اهل بهشت است» را نيز نقل مى‏كند .
9 - پيامبر ( ص ) تصريح مى‏فرمايد كه مهدى ( ع ) از فرزندان حسين ( ع ) است .
10 - درباره كَرَم مهدى ( ع ) .
11 - در ردّ اين قول كه ، «مهدى همان عيسى بن مريم است» . (اشاره به روايت ابن‏ماجه كه بحثش گذشت) .
12 - درباره اين حديث نبوى كه: «امّتى كه من در اوّل آن و عيسى در آخر آن و مهدى در وسط آن است هلاك نخواهد شد» .
13 - درباره كنيه او و اينكه خُلق و خُويَش شبيه پيامبر ( ص ) مى‏باشد . او در آخر باب اوّل - چنانچه گذشت - استدلال مى‏كند كه پدر حضرت مهدى ( ع ) همان امام حسن عسكرى ( ع ) بوده است .


6 - «ابن تيميّه» متوفّاى 728 هجرى ، در جزء چهارم كتاب «منهاج السنّة» حديث نبوى: «يخرج فى آخرالزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته كنيتى يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً . » يعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مى‏كند كه اسمش مانند اسم من و كنيه‏اش كنيه من است . زمين را پر از عدل مى‏كند همانگونه كه پر از ستم شد . را قبول داشته و او را همان «مهدى» ( ع ) مى‏داند و نيز بعض احاديثى را كه ابوداود و ترمذى ، دائر بر حتمى بودن اين خروج و اينكه آن حضرت از عترت پيامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است ، آورده‏اند نقل كرده و آنها را احاديثى صحيح مى‏داند .

7 - «شيخ السلام ابراهيم بن محمّد بن المؤيّد الحمويى الخراسانى» متوفّاى 732 هجرى در كتاب: فرائد السّمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السّبطين و الائمّة من ذرّيّتهم ( ع ) . » روايات زيادى در مورد حضرت مهدى ( ع ) نقل مى‏كند كه بعض آنها قبلاً گذشت . از جمله رواياتى كه اين عالم اهل سنّت نقل مى‏كند اين است كه حضرت مهدى ( ع ) داراى غيبت است و نيز: «هر كه خروج مهدى ( ع ) را انكار كند به آنچه كه بر محمد ( ص ) نازل شده كافر گشته است . » و نيز: «انتظار فرج افضل عبادات است . » و نيز در ضمن همين روايات ، به مسأله ولايت و وصايت ائمّه اثناعشر ( ع ) اشاره شده و در بعض از آنها اسامى آن بزرگواران نيز آمده است .

مؤلّف محترم ، اين روايات را در باب 61 از سمط دوم از فوائد السّمطين ، در ضمن 15 عنوان نقل كرده و در آخر آن با سندش از ابن عباس چنين روايت مى‏كند كه رسول خدا ( ص ) فرمود:

«همانا علىّ بن ابى‏طالب پيشواى امّتم و بعد از من جانشين من در ميان آنها است و از فرزندانش قائم منتظَر است ، آنكس كه خدا به دست او زمين را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . قسم به آنكس كه مرا به عنوان بشارت دهنده به حقّ برانگيخت ، آنان كه در زمان غيبتش بر امامت او ثابتند بسيار اندكند .

جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و گفت: يا رسول‏اللَّه! آيا قائم از فرزندانت غيبت دارد؟ فرمود: آرى ، به پروردگارم قسم . همانا خداوند به همين غيبت مؤمنين را آزموده و كافران را نابود مى‏كند . اى جابر! اين امر از امر خدا و سرّى از سرّ او بوده و علمش از بندگان مخفى است . مبادا در آن به شكّ افتى كه شكّ در امر خدا كفر است» متن عربى اين روايت چنين است: «ان علىّ بن ابى‏طالب امام امّتى و خليفتى عليها من بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى يملأ اللَّه به الارض عدلاً و قسطا كما ملئت ظلما و جورا و الذى بعثنى بالحقّ بشيرا ان الثّابتين على القول به فى زمان غيبته لأعزّ من الكبريت الاحمر فقام عليه جابر بن عبد اللَّه الانصارى فقال: يا رسول‏اللَّه! و للقائم من ولدك غيبة؟ قال: «اى و ربّى ليمحّص اللَّه به الذين آمنو و يمحق الكافرين . يا جابر! انّ هذا الامر من أمر اللَّه و سرّ من اسرار اللَّه . علمه مطوىّ عن عباده . فايّاك و الشّكّ فيه! فانّ الشّكّ فى أمر اللَّه كفر» .

8 - «ابن قيّم» متوفّاى 751 - كه از شاگردان ابن تيميّه بود - در فصل پنجاهم كتاب: «المنار المنيف فى الصّحيح و الضعيف . » درباره حضرت مهدى ( ع ) رواياتى نقل مى‏كند كه همه آنها قبلاً گذشت . او روايت: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم . » را كه ابن‏ماجه در سنن خويش آورده ذكر نموده و آن رابه ضعف سند و به تعارضش با رواياتى كه مهدى ( ع ) را از فرزندان فاطمه ( س ) مى‏داند و نيز به غير آن ردّ مى‏كند .

9 - «ابن صبّاغ مالكى - على بن محمّد - » متوفّاى 855 در فصل دوازدهم از كتاب: «الفصول المهمّة فى معرفة احوال الائمّة ( ع ) » چنين مى‏نويسد:
«الفصل الثّانى‏عشر فى ذكر ابى‏القاسم محمّد الحجّة الخلف الصّالح ابن ابى‏محمّد الحسن الخالص» و در ادامه چنين مى‏نويسد: «و او امام دوازدهم است و (ذكر) تاريخ ولادت و دلايل امامتش و (نيز) ذكر بعض از اخبارش و غيبتش و مدّت قيام دولت او و (نيز) ذكر كنيه و نسبش و غير آن از آنچه كه به او مربوط مى‏شود» . متن عربى آن چنين است: «و هو الامام الثّانى عشر و تاريخ ولادته و دلايل امامته و ذكر طرف من اخباره و غيبته و مدّة قيام دولته و ذكر كنيته و نسبه و غير ذلك ممّا يتّصل به» . و بعد از نقل چند روايت مى‏نويسد:

«ابوالقاسم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص در شب نيمه شعبان سال 255 در سامرّا به دنيا آمد و امّا نسبش از جهت پدر و مادر: او ابوالقاسم محمّد الحجّة پسر حسن خالص پسر على هادى . . . پسر على بن ابى‏طالب صلوات اللَّه عليهم اجمعين مى‏باشد و امّا مادرش او كنيزى بود به نام نرگس ، بهترين كنيزان ، و گفته شد كه اسم او غير آن (نرگس) مى‏باشد . كنيه او ابوالقاسم و لقبش حجّت ، مهدى ، خلف صالح ، قائم ، منتظَر (يعنى كسى كه همه در انتظار اويند) ، صاحب الزّمان و مشهورترين آنها مهدى است» و بعد از نقل روايات متعدّدى درباره آن حضرت ، آيه «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه‏» اشاره به آيه: «هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على الدّين كلّه» كه در قرآن مجيد سه بار ذكر شده است .
1 - سوره توبه ، آيه 33
2 - سوره فتح ، آيه 28
3 - سوره صفّ ، آيه 9
يعنى: او است خدائى كه رسولش را به همراه هدايت و دين حقّ فرستاد تا آن (دين) را بر تمامى اديان (و مكاتب) غلبه دهد . را از قول سعيد بن جُبير ، مربوط به آن حضرت مى‏داند . آنگاه با نقل رواياتى درباره علائم ظهور ، آن را به پايان مى‏برد .

10 - «ابن طولون» از دانشمندان قرن دهم ، متوفّاى 953 ، و از اهالى دمشق مى‏باشد . او در كتابش به نام: «الائمة الاثناعشر» درباره امام دوازدهم چنين مى‏نويسد:
«و ثانى‏عشر هم ابنه (يعنى ابن الحسن العسكرى) محمّد بن الحسن و هو ابوالقاسم محمّد بن الحسن بن علىّ الهادى ابن محمّد الجواد ابن . . . علىّ بن ابى‏طالب رضى اللَّه عنهم» . و او را همان مهدى مى‏داند . آنگاه شعرى را نقل مى‏كند كه در آن اسامى آن بزرگواران به ترتيب آمده است .

11 - «عبدالوهّاب شعرانى» متوفّاى 973 در كتاب: «اليواقيت و الجواهر فى بيان عقائد الاكابر» حضرت مهدى ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و مى‏نويسد كه تاريخ ولادت او نيمه ماه شعبان سال 255 بوده و اكنون كه سال 958 است عمر او 706 سال مى‏باشد . (صحيح آن 703 است) .

12 - «ابن حجر هيتمى مكّى» متوفّاى 974 در كتاب: «الصّواعق المحرقه» - كه در ردّ بر شيعه نوشته است - مى‏نويسد:
آيه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة» (آيه 61 از سوره زخرف) يعنى: همانا او (حضرت عيسى ( ع ) ) علم است براى ساعت (شايد مراد اين است كه حضرت عيسى ( ع ) وقتى نزول كرد باعث مى‏شود كه مردم علم به ساعت ظهور امام زمان ( ع ) پيدا كنند) .
تذكّر اين نكته نيز لازم به نظر مى‏رسد كه ابن حجر در كتاب مزبور بيش از 15 آيه در فضائل اهل بيت ( ع ) ذكر كرده كه دوازدهمين آنها آيه فوق است كه بعد از نقل آن مى‏نويسد كه اين آيه درباره مهدى ( ع ) نازل شده است . آنگاه مى‏نويسد: به زودى احاديثى كه صراحت دارد او از اهل بيت نبوى است خواهد آمد . سپس مى‏افزايد: حال كه چنين است (يعنى حال كه آيه فوق مربوط به حضرت مهدى ( ع ) بوده و او نيز از اهل بيت مى‏باشد معلوم مى‏شود كه) نسل فاطمه و على ( ع ) با توجّه به آيه فوق داراى بركت مى‏باشد (كه تا آخرالزّمان اين نسل پاك استمرار دارد) و خدا از آن دو پاكانى خارج مى‏كند و نسل آنها را كليدهاى حكمت و معدنهاى رحمت قرار مى‏دهد و آن به اين دليل است كه پيامبر ( ص ) آن دو و ذرّيه آنها را از شيطان رانده شده در پناه خدا قرار داد .
آنگاه جريان ازدواج آندو را شرح مى‏دهد و از ابوداود روايت مى‏كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه ( س ) خواستگارى كردند و پيامبر ( ص ) از آندو رو برگرداند . آنها نزد على ( ع ) رفته و از او خواستند كه به خواستگارى برود . سپس بعد از نقل ازدواج آن دو و اينكه اين ازدواج به امر خدا صورت گرفت ، روايات مربوط به خروج حضرت مهدى ( ع ) را در طى چند صفحه مطرح مى‏كند و در ضمن آنها حديث: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم» را متعرّض شده و آن را به خاطر مجهول بودن محمّد بن خالد (كه در سند آن حديث است) قبول نمى‏كند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنگاه دو جريان درباره امام حسن عسكرى ( ع ) نقل مى‏كند كه آوردن آن در اين نوشتار خالى از لطف نيست:
1 - امام حسن عسكرى ( ع ) كودك بود و مى‏گريست و كودكان ديگر بازى مى‏كردند . بهلول - كه پنداشت او حسرت اسباب بازيهاى آنها را مى‏خورد - به او گفت: آيا برايت چيزى بخرم كه با آن بازى كنى؟ گفت: اى كم عقل! ما براى بازى آفريده نشديم . گفت: پس براى چه خلق شديم؟ گفت: براى كسب علم و عبادت . گفت: از كجا مى‏گوئى؟ گفت: از قول خداى عزّوجلّ: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ؟» سوره مؤمنون ، آيه 115 - يعنى: آيا پنداشتيد كه ماشما را بيهوده (و براى بازى) آفريديم و شما به سوى ما برنمى‏گرديد؟

بهلول از او خواست كه موعظه‏اش كند . حضرتش در ضمن چند بيت شعر اندرزش داد و خود بيهوش بر زمين افتاد و چون به هوش آمد بهلول به او گفت: چه شده! تو كه كودكى و گناهى ندارى . گفت: از من دور شو اى بهلول! من ديدم كه وقتى مادرم مى‏خواهد هيزم بزرگ آتش بگيرد از هيزم‏هاى كوچك استفاده مى‏كند ، مى‏ترسم كه من از هيزم‏هاى كوچك جهنّم باشم .

2 - آنگاه كه امام حسن عسكرى ( ع ) در زمان معتمد زندانى گشت ، در سامرّا قحطى شد . خليفه - معتمد پسر متوكّل - دستور داد كه براى نماز باران بروند . سه روز نماز خواندند و خبرى نشد . مسيحيان همراه راهبى بيرون رفتند و چون راهب دست خود را به آسمان بلند مى‏كرد باران مى‏آمد . روز دوم نيز چنين شد . اينجا بود كه افراد ضعيف الايمان به شكّ افتادند و عدّه‏اى نيز از دين برگشتند . اين امر بر خليفه گران آمد . (چون او به عنوان خليفه پيامبر ( ص ) بر مسند قدرت تكيه زده بود ، و چون مردم از دين برگردند قدرت او نيز رو به زوال خواهد رفت . ) دستور به احضار امام حسن عسكرى ( ع ) داد و به او گفت: امّت جدّت رسول خدا ( ص ) را ، قبل از آنكه هلاك شوند ، درياب . ببينيد چگونه خليفه ستم‏كار عبّاسى با علم به عظمت مقام معنوى امام ( ع ) او را زندانى كرده و چون قدرت خود را در خطر مى‏بيند به عنوان نجات امّت از گمراهى از حضرتش استمداد مى‏طلبد و عاقبت نيز همچون نياكانش او را به شهادت مى‏رساند و امام زمان ( ع ) را هم تحت تعقيب قرار مى‏دهد و حضرتش به سرداب مى‏رود و ديگر جز عدّه معدودى كسى او را نمى‏بيند تا آنكه روزى ظاهر شود و جهانى را از لوث وجود معتمدهاى زمان پاك كند . عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف . حضرت فرمود: فردا بيرون بروند و من انشاءاللَّه شكّ آنها را بر طرف مى‏كنم و با خليفه صحبت كرد كه اصحابش را از زندان آزاد كند . او نيز چنين كرد .

فردا چون مردم براى طلب باران بيرون رفتند و راهب دست خود را همراه نصارى‏ بالا برد ، آسمان را ابر فرا گرفت . امام حسن ( ع ) دستور داد دست راهب را بگيرند . ديدند كه در دستش استخوانى است . آن را از دستش گرفت و فرمود: حال طلب باران كن . او دستش را بالا گرفت . ابرها كنار رفت و خورشيد نمايان شد . مردم تعجّب كردند . خليفه به امام حسن ( ع ) گفت: سرّ آن چيست؟ فرمود: اين استخوان پيامبرى است كه اين راهب از بعض قبور آن را يافته است و چون زير آسمان قرار گيرد باران مى‏آيد . آن را آزمودند . همان طور بود كه فرمود . لذا شكّ و شبهه از مردم بر طرف شد و حضرتش با عزّت و احترام به منزلش رفت و خليفه نيز هر از چندى هدايائى برايش مى‏فرستاد . تا آنكه در سامرّا در سنّ 28 سالگى از دنيا رفت و گفته‏اند كه او نيز (همچون پدرانش ( ع ) ) مسموم شد و غير از يك پسر كه همان «ابوالقاسم محمّد الحجّة» باشد فرزندى نداشت كه هنگام وفات (بلكه شهادت) پدرش 5 ساله بود لكن خداوند به او حكمت داد و به قاسم (صحيح آن قائم است چنانچه گذشت) و منتظَر ناميده شد و گفته‏اند كه در شهر غايب شد و معلوم نشد كجا رفت و گفتيم كه رافضه (يعنى شيعيان) مى‏گويند او همان مهدى است . قبلاً گذشت كه عدّه‏اى از علماى معروف عامّه نيز همچون شيعيان همين را مى‏گويند و اين كه ابن حجر آنرا به شيعيان - آنهم با كلمه «رافضه» كه از دشمنى او نسبت به عدّه‏اى از مسلمانان حكايت دارد - نسبت مى‏دهد نشان از بى اطلاعى او از اقوال گذشتگان داشته و يا از تعصّبى خشك سرچشمه مى‏گيرد

جالب است كه مى‏گويد يكى از لقبهاى فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) «منتظر» است و منتظر به كسى گويند كه عدّه‏اى در انتظار اويند . غير از مهدى ( ع ) چه كسى است كه امّت اسلامى منتظر او است .

مى‏گويد به او در كودكى حكمت داده شد . مى‏پرسيم چه كسى جز خداوند مى‏تواند به كودكى پنج ساله حكمت دهد؟ غير از اين است كه او بنده برگزيده الهى بود؟ و اين همان امامت و جانشينى رسول خدا ( ص ) مى‏باشد .
او در كتاب: «الفتاوى الحديثيّة» مى‏نويسد كه پيامبر ( ص ) فرمود: «من كذّب بالمهدى فقد كفر» يعنى هر كه مهدى را تكذيب كند محقّقاً كافر است؛ و قتل منكر آن حضرت را واجب مى‏داند و براى تأييد آن به رواياتى استدلال مى‏كند كه دلالت بر خروج حضرتش مى‏نمايد . شايد مى‏خواهد بگويد كه منكر آن‏حضرت ، منكر روايات مسلّم است و در حقيقت اين شخص منكر قول رسول خدا ( ص ) است كه آن كفر مى‏باشد . يا آنكه مى‏خواهد بگويد كه مسئله خروج مهدى ( ع ) جزء ضروريّات دين اسلام است و منكر آن در حقيقت منكر يكى از ضروريّات است كه آن در حكم كفر است .
در كتاب: «القول المختصر فى علامات مهدى المنتظر» بعد از نقل حديث: «من كذّب بالمهدى فقد كفر» روى اين مسأله تأكيد مى‏كند كه مهدى ( ع ) از ذرّيّه رسول خدا ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است .

13 - «علىّ بن سلطان محمّد» متوفّاى 1014 هجرى در كتاب: «مرقاة المفاتيح» با استدلال به روايت: «اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى» به آخر شماره 2 از اين فصل رجوع فرمائيد . مى‏نويسد:
اين روايت ردّ بر شيعه است كه مى‏گويند مهدى موعود همان قائم منتظَر است و او محمّد بن الحسن العسكرى مى‏باشد . راستى بايد به اين قبيل دانشمندان با اين استدلال محكمشان آفرين گفت! من خود با هركس كه در ايّام حجّ يا عمره از علماى اهل سنّت بحث كردم براى ردّ قول من به رواياتى از كتابهاى خودشان استدلال مى‏كردند كه به هيچ وجه مورد قبول ما نبود . گوئيا آنچه كه مى‏گويند وحى منزل است! اى كاش مى‏توانستند براى اثبات عقائد خود از كتب شيعيان استفاده نمايند كه قطعاً اگر بخواهند چنين كنند نخواهند توانست .
مَثَل آنان مَثَل مسلمانى است كه براى ردّ اقوال مخالف اعمّ از يهودى و مسيحى و غير آنها و اثبات حقّانيّت اسلام بخواهند از قرآن و روايات استفاده كند!

14 - «احمد بن يوسف بن احمد» متوفّاى 1019 در كتاب: «اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» مى‏نويسد:
«الفصل الحادى عشر فى ذكر الخلف الصّالح الامام ابى‏القاسم محمّد بن الحسن العسكرى ( رض ) و كان عمره عند وفاة ابيه خمس سنين . آتاه اللَّه فيها الحكمة كما اوتيها يحيى ( ع ) صبيّاً . » ترجمه: «فصل يازدهم درباره خلف صالح ، امام ابى‏القاسم محمّد بن الحسن العسكرى ( ع ) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود . خداوند در همان سنّ به او حكمت عطا كرد همانگونه كه به يحيى‏ ( ع ) در كودكى عنايت كرد» .

15 - «عبداللَّه بن محمّد بن عامر شافعى» متوفّاى 1171 در كتاب: «الاتحاف بحبّ الاشراف» مى‏نويسد:
«محمّد بن الحسن ( ع ) دوازدهمين امام بوده و از القاب او: مهدى ، قائم ، منتظَر ، خلف صالح و صاحب الزّمان مى‏باشد و مشهورترين آن مهدى است . ولى مهدى موعود كه در آخرالزّمان خروج مى‏كند او نيست . او ائمّه دوازده‏گانه را چنين مى‏ستايد:
«و قد اشرق نور هذه السّلسلة الهاشميّة و البيضة الطّاهرة النّبويّة و العصابة العلويّة و هم اثناعشر اماماً . مناقبهم عليّة و صفاتهم سنيّة و نفوسهم شريفة ابيّة و ارومتهم كريمة محمّديّة و هم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص ابن علىّ الهادى . . . ابن الامام الحسين اخى الامام الحسن ولدى اللّيّث الغالب علىّ بن ابى‏طالب رضى اللَّه تعالى عنهم اجمعين . » خلاصه ترجمه آن چنين است:
نور وجود اين سلسه هاشمى و نسل پاك نبوى و فرزندان علوى كه 12 امامند ، بر همه تابيده مناقب آنان والا و صفاتشان بلند پايه و جانهايشان شريف و ريشه در نبوّت محمّدى ( ص ) دارند آنان محمد بن الحسن خالص فرزند على هادى . . . فرزند امام حسين برادر امام حسن دو پسر شير غالب على بن ابى‏طالب كه رضوان خداى تعالى بر آنان باد مى‏باشند .
آرى ، اين انوار مقدّسه آنچنان در طول تاريخ درخشش داشتند كه مخالف و موافق را وادار به تكريم و تمجيد از آنان نموده است .

16 - «شيخ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى» متوفّاى 1294 در كتاب: «ينابيع المودّة لذوى القربى» روايات متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) نقل كرده است . از جمله در باب 65 مى‏نويسد:
« . . . مدّت زندگانى حسن عسكرى بعد از پدرش كه رضوان خدا بر آن دو باد ، 6 سال بود و پسرى غير از ابوالقاسم محمّد المنتظر ملقّب به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان و خاتم الائمّة الاثنى‏عشر در نزد اماميّه باقى نگذاشت . ميلاد او شب نيمه شعبان سال 255 بوده و مادرش كنيزى بود به نام نرجس . او (يعنى مهدى ( ع ) ) هنگام وفات پدرش 5 ساله بود و تاكنون پنهان است ( رض ) و او همان محمد منتظر پسر حسن عسكرى رضى اللَّه عنهما مى‏باشد كه نزد خواصّ اصحاب و افراد مورد وثوق اهلش شناخته شده است . »
او همچنين از باب 71 چند باب را به آن حضرت اختصاص داده و روايات متعدّدى از طرق مختلف چه از خاصّه و چه از عامّه مى‏آورد كه نقل همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد .

17 - «سيّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى» متوفّاى بعد از 1290 هجرى در كتاب: «نور الابصار فى مناقب آل النّبى المختار» در فصلى كه مربوط به حضرت مهدى ( ع ) است چنين مى‏نويسد:
«فصل فى ذكر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن على الهادى . . . ابن على بن ابى‏طالب‏y» . و بعد از ذكر بعض صفات آن حضرت ، درباره امكان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن يوسف گنجى شافعى» دلايلى را كه قبلاً گذشت نقل مى‏كند .
خداوند تبارك و تعالى‏ در فرج آن بزرگوار تعجيل فرموده و ما را جزء ياران خاصّ آن حضرت قرار دهد ، و شكر بى‏حد به درگاه او عزوجل كه ما را پيرو كسانى قرار داد كه از هر پليدى منزّهند ، و در آنچنان قلّه رفيعى مى‏باشند كه منكرين امامت و ولايت آنها نيز به امامت و پيشوائى و جلالت قدرشان مقرّ و معترفند . اميد است به يارى ذات حقّ و عنايات حجّت او بتوانيم در فتن آخرالزّمان با ولاى اهل بيت ( ع ) و با ايمانى راسخ و محكم به حقّانيّت اهل بيت عصمت و طهارت ( ع ) و با اعمالى صالح و قلبى سليم به جوار رحمت الهى بشتابيم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اقتداي حضرت مسيح به امام زمان (عليه السلام) در روايت هاي اسلامي، درباره نزول حضرت مسيح(ع) سخن به ميان آمده است، نه ظهور آن بزرگوار. اين دو کلمه، مفاهيم متفاوتي دارد؛ يکي به معناي غيبت وديگري نشان دهنده عروج و رفع الي الله و نزول دوباره است .ضرورت همه اديان الهي، ظهور منجي حقيقي در آخر الزمان است و وعده خداوند و پيامبران بزرگ الهي در ظهور آن بزرگوار و برقراري صلح وعدالت در جهان است. عقل، فطرت و وجدان هاي بيدار وتجربه ها ي انساني نيز اين معنا را تأييد مي کند که مقصد کاروان انسانيت، حکومت واحد جهاني وعدالت خواه وعدالت پروراخلاقي است(1).
در روايت هاي مهدويت، از عيسي بن مريم به عنوان يکي از ياران حضرت مهدي(عج) ياد شده است که در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) از آسمان نزول مي کند و پشت سرآن حضرت قرار مي گيرد و در نماز جماعت به ايشان اقتدا خواهدکرد ومعاونت ايشان را برعهده دارد.وي حامي و مروج حضرت حجت است که به هدايت مردم به ويژه اهل کتاب مي پردازد. حضرت محمد(ص) نيز در روايتي براين حقيقت تأکيد مي کند ومي فرمايد:«سپس هنگام ظهور حضرت مهدي(عج) عيسي بن مريم فرود مي آيد و پشت سر او (حضرت مهدي)، نماز مي خواند»(2).
پيامبر در روايت ديگري حضرت مسيح را حاکم عادل و شکننده صليب ها در عصر ظهور معرفي مي کند و مي فرمايد:«قسم به کسي که جانم در دست اوست، نزديک است که در ميان شما، پسر مريم فرود بيايد.او حاکمي عادل است که صليب را مي شکند وخوک را مي کشد وجزيه را بر مي دارد(3).
رهبر انقلاب جهاني اسلامي، حضرت مهدي(عج) است وعيسي بن مريم، اين پيامبر اولوالعزم الهي، دررکاب آن حضرت درراه جهاني سازي اسلامي وجهاني شدن ارزش هاي قرآني، ايشان را ياري مي کند.يکي از عوامل اثر گذار در پيشرفت انقلاب جهاني مهدوي وبرقراري حاکميت انقلاب اسلامي درسراسر جهان،حضور اين پيامبر الهي در کنار مهدي آل محمد(ص) است. بي شک ، مسيحيان جهان با لطف الهي، ضرورت پيروي از حضرت مهدي(عج)ومشارکت در انقلاب جهاني مهدوي را خواهند شنيد وبه ايشان روي مي آورند و از اين راه ، اسلام سريع تر در سراسر جهان گسترش مي يابد و حضرت مسيح(ع) در اين امر نقش مهمي را ايفا مي کند. (4).
حضرت ولي عصر(عج)با پيامبران بزرگ الهي شباهت هاي بسياري دارد و ويژگي هاي برجسته زندگي هر يک از آنان، در وجود پاک آن حضرت نمودار است. در اين ميان ،شباهت بسياري ميان حضرت مهدي(عج) وحضرت مسيح (ع) وجود دارد که برخي از آنها عبارتند از :
الف) هردو در خردسالي وکودکي به مقام ولايت مطلقه رسيدند .حضرت عيسي (ع) به تصريح قرآن کريم، در آغاز تولد به مقام نبوت رسيد(5) وحضرت مهدي(عج) هنوز به پنج سالگي نرسيده بود که به امامت و ولايت مطلقه الهي مفتخر شد.
ب) هردو در نخستين لحظات تولد، لب به سخن گشودند.عيسي (ع) فرمود: «منم بنده خدا، او به من کتاب عطا کرده و مرا پيامبر خود قرار داده و مايه برکت و رحمت گردانيده است...»(6) حضرت مهدي(عج) نيز در لحظه نخستين ولادت سخن گفت؛ چنان که شيخ صدوق مي نويسد:«چون مهدي(عج) متولد شد، براي خدا به سجده افتاد»(7).
ج) هردو از ديده ها غايب وپنهان شدند، چنان که درباره عيسي بن مريم (ع) مي خوانيم : « خداوند او را به سوي خود بالا برد»(8) و همين امر موجب شد، مردم از فيض ديدارش محروم شوند.امام زمان (عج) نيز در پشت پرده غيبت است و کسي نمي داند که آن حضرت کجا به سر مي برد.
د) درميان عقايد مردم درباره هر يک از آن دو وجود مقدس، اختلاف هاي بسيار وچشمگيري وجود دارد. گروهي تولد حضرت مسيح (ع) را انکار وگروهي ديگر تولد او را تأييد کردند و گفتند : برانگيخته شد، ولي به دست روميان به دار آويخته شد. خداوند نيز درقرآن کريم در اين باره مي فرمايد:«اورا نه کشتند و نه به دارش زدند،ولي جريان برآنان مشتبه شد»(9).
درباره حضرت مهدي(عج) نيز همين عقايد متفاوت وجود داشت. گروهي منکر تولد آن حضرت شدند و گروهي گفتند» متولد شد، ولي از ميان رفت.عده اي نيز گفتند: کشته شد ولي شيعيان عارف وخالص، در انتظار مقدم مبارکش هستند.
هـ) هردو، دريک روز، ظهور و براي اعتلاي اسلام با هم همکاري خواهند کرد.


پي نوشت :

1-برگرفته از سايت:http://mouood.org/content/view/2852/3؛ماهنامه موعود، ش 65.
2-بحارالانوار، ج51،ص 71.
3-همان، ج52،ص 382؛ صحيح بخاري، ج2، ص 265.
4-برگرفته از سايت:http://www.ncl.ir/articles/mashi.mahdi.html
5-نک: مريم:30.
6-مريم:30-32.
7-شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص433؛آل عمران:18.
8-نک: نساء:158.
9-نک: نساء:157.
منبع:اشارات شماره128
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چرا به هنگام شنیدن نام قائم (عج) برمی‌خیزیم؟

هنگامى که «دعبل خزاعى» اشعار خود را در محضر امام هشتم علیه السلام خواند، چون از بقیة اللَّه و قیام شکوه‏مند آن حضرت یاد کرد، امام رضا علیه السلام از جاى برخاست و دست مبارکش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولى عصر(عج) تواضع نمود و براى فرجش دعا کرد. از امام صادق علیه السلام سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمودبراى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حَقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. و لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبت‏آمیز مى‏کند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کوه رضوی ...

در احادیث اسلامی، «کوه رضوی» یکی از اقامتگاههای حضرت قائم (عج) شمرده شده است.


امام صادق علیه السّلام از «کوه رضوی» بحث کرده، در پایان می فرماید:

«از هر درخت میوه در آن هست، و چه پناهگاه خوبی است برای شخص خائف، وه چه پناهگاه خوبی، صاحب این امر را در آن دو غیبت است، یکی کوتاه و دیگری طولانی.» («بحار الانوار»، ج ۵۲، ص ۱۵۳ و «الغیبة»، نعمانی، ص ۱۶۳)

در دعای ندبه هم می خوانیم:

«لَیْتَ شِعْری أیْنَ اسْتَقَرَّت بِکَ النّوی بَل أیُّ أرْضٍ تُُقِلُّکَ أوْ ثَری أبِرَضْوی أوْ غَیْرَها أمْ ذی طُوی

: کاش می دانستم که کجا دلها به ظهور و آرام و قرار خواهد یافت، در کدامین سرزمین اقامت داری؟ در سرزمین «رضوی» یا غیر آن؟ یا در دیار «ذی طوی» متمکّن گردیده ای؟

من ای کاش دانستمی جای تو کجا هست و دور است مأوای تو

بدانستمی بلکه نیز از مکان کجا سرزمین تو شد در جهان

برضوی و یا ذی طوی ساکنی تو یا غیر این هر دو جا ساکنی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زوراء ...

از جمله مکانهایی که در احادیث مربوط به قائم (عج) از آن سخن به میان آمده، شهر «زوارء» است.


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در توصیف شهر زوارء فرمود: «شهری است در مشرق که در بین رودها واقع شده که در این شهر شرورترین انسانها ساکن می شوند و عدّه ای از ستمکاران امّت من هم در آنجا سکنی می گزینند». («عقدالدّرر»، ص ۸۱)

همچنین امام صادق علیه السلام نیز در این رابطه فرمود:

«در حوالی روی کوه سیاهی است که در پایین آن کوه شهری بنا می شود که آن را «طهران» می نامند و آن «دار الزوراء» است و …»

اهل شهر زوراء دچار قحطی و فتنه و بلا می شوند. («جهان در آینده»، ص ۱۰۶)

اما صادق علیه السلام در ضمن حدیثی به علائم قیام حضرت مهدی (عج) اشاره کرد و فرمود:

«خروج مردمی از فرزندان عمویم زید در یمن و به غارت رفتن پرده ی کعبه، و هر چه مشیّت الهی است همان خواهد شد». («جهان در آینده»، ص ۴۰)
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اقسام علم امام(علیه السلام)​


قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :

(عِلْمُنا عَلى ثَلاثَهِ أَوْجُه: ماض وَغابِر وَحادِث، أَمَّا الْماضی فَتَفْسیرٌ، وَأَمَّا الْغابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَأَمَّا الْحادِثُ فَقَذْفٌ فیِ الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌ فی الاَْسْماعِ، وَهُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا، وَلا نَبیَّ بَعْدَ نَبِیِّنا)[1]
علم ما اهل بیت(علیهم السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است; علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگرى نخواهد بود.
شرح
این عبارت، بخشى از جواب امام زمان(علیه السلام) به سؤال على بن محمّد سمرى درباره ى علم امام است.
مرحوم مجلسى(رحمه الله) در مرآه العقول، در تفسیر این سه نوع علم مى فرماید:
علم ماضى یعنى علمى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)براى اهل بیت(علیهم السلام)تفسیر كرده اند; نیز شامل علومى است از وقایع گذشته درباره ى انبیا و امّت هاى پیشین، و حوادثى كه براى آنان اتّفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است.
مراد از «غابر»، علومى است كه به امور آینده تعلّق مى گیرد; زیرا، غابر به معناى «باقى» است. مراد از غابر خبرهاى حتمى است كه مربوط به آینده ى جهان است. و بدین سبب امام آن را به «موقوف» تفسیر كرده اند كه علومى كه تعلق به آینده ى جهان دارد، مختصّ به اهل بیت(علیهم السلام)است. موقوف، یعنى «مخصوص».
مراد از علم حادث، علمى است، كه به تجدد احوال موجودات، تجدّد پیدا مى كند، ویا تفصیل مجملات است ... مراد از «قذف در قلوب»،الهام الهى بدون واسطه ى ملك است.
مراد از «نقر در اسماع» الهام الهى است به واسطه ى ملك.
دلیل افضلیّت نوع سوم این است كه الهام ـ با واسطه یا بدون واسطه ـ به اهل بیت(علیهم السلام)اختصاص دارد.
از آن جا كه ادعاى الهام الهى، ممكن است انسان را به توهّم نبوّت بیندازد، حضرت در پایان به این نكته اشاره دارد كه پس از پیامبر ما، پیامبرى نخواهد آمد.

[1]. دلائل الإمامه، ص524، ح495 ; مدینه المعاجز، ج8، ص105، ح2720 .
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
سلام علیکم
دوستان گرامی برای خوندن مطالب کامل و معتبر در مورد ظهور به دو کتاب "الفبای مهدویت یا موعود نامه" و کتاب "عصر ظهور" نوشته شیخ علی‌الکورانی از علمی لبنان مراجعه کنن

عائم حتمی ظهور:
1-خروج سفیان
2-دجال
3-قتل نفس زکیه
4-خروج یمانی
5-صیحه آسمانی
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهدویت در کلام امام کاظم(ع)

مهدویت در کلام امام کاظم(ع)

امام کاظم(ع) در فرمایشات خود به تبیین ابعاد مختلفی از مساله مهدویت پرداخته اند، به مناسبت ولادت آن حضرت گوشه ای از این بیانات را در این نوشتار کوتاه مرور می کنیم.


زمینه سازی برای انجام ظهور و دولت عدل جهانی یکی از برنامه های اصلی اهل بیت (ع) از وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) تا امام حسن عسکری بوده است که به اشکال مختلفی مردم را نسبت به چنین مقاله ی مهم ‘ آگاهی و بشارت می دادند .

امام هفتم حضرت موسی ابن جعفر نیز با بیانات و فرمایشات گوهر بار خویش از ابعاد مختلف مساله مهدویت پرده برداشته و ما را در شناخت هر چه بیشتر آن دوران یاری نموده اند که به گوشه هایی از آن می پردازیم .

اجرای عدالت اجتماعی در میان مردم
همه انبیاء و اولیاء الهی در پی اجرا ی عدالت در میان جوامع بشری بوده اند و سعی و توان آنان بر این بوده است که حقی از کسی ضایع نگردد و جمیع بشریت از آب گوارای مساوات و برابری بهره مند گردند . همانگونه که خداوند متعال عدالت پروری را از دستورات اصلی خود برمی شمارد و می فرماید : (( ان الله یامر بالعدل...))(1ِ).یعنی خداوند به عدل دستور می دهد .

حضرت مهدی در راس اهداف مقدس خود این سنت لایتغیر الهی را تعقیب می نماید و جلوی فزون خواهی سود طلبان و فزونی خواهان را خواهند گرفت . اگر عصری را در پیش داریم که ثروت های خدادادی در دست یک حزب خاص جمع شده است و آنان نیز با این منابع همگانی با اعمالی چون قتل غارت حمله نظامی‘ ترویج فساد و فحشا ءو ...بشریت را به سوی فقر و عقب ماندگی گسیل می دهند ‘ ان حضرت با خاتمه دادن به فعالیت چنین مستکبرانی زمینه استفاده و بهره
" امام کاظم می فرمایند : (( هنگامی که پنجمین امام از اولاد من پنهان شود ‘ برای حفظ دین خود به خدا پناه برید مبادا کسی دین را از کف شما برباید ‘ این فرزند ‘ حضرت مهدی غیبتی دارد که بعضی از معتقدان به وی از اعتقاد خود برمی گردند . غیبت او امتحانی است که خداوند بندگان خود را بدان وسیله امتحان می کند ..)) ... "
وری همه ی مردم را از جمیع نعمت های الهی فراهم می اورد و زمین را به وسیله عدالت و برابری زنده می گرداند چنان چه قران کریم می فرماید: یحیی الارض بعد موتها))(2ِ) یعنی خداوند زمین را بعد از مردن زنده می گرداند.

امام کاظم در مورد این آیه چنین می فرمایند : (( این زنده کردن به این نیست که با باران زمین را زنده کند بلکه خداوند مردانی را(حضرت مهدی ویاران او) برمی انگیزد تا اصول عدالت را زنده کنند ‘ پس زمین در پرتو عدل زنده می شود و اجرای عدل و حدود الهی در زمین مفید تر از چهل روز بارندگی می باشد ))(2ِ).

آزمایش شدید مردم در زمان غیبت
حضرت موسی وقتی از طرف خداوند مامور شد که به کوه طور برود و چهل روز در آن جا باشد خداوند این ایام عدم حضور او را یک آزمایش و ابتلائی برای قوم بنی اسرائیل قرار داد تا خوبان از بدان شناخته شوند و همین گونه نیز شد و عده ای به دستورات حضرت موسی و هارون (ع) عمل نکردند و گوساله پرست شدند و از راه حق منحرف گردیدند و این آزمایش الهی در هر زمانی وجود دارد چنان چه خداوند متعال می فرماید ( ولنبلوکم شی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات ..))(4ِ) یعنی ما شما را حتما به چیزی مانند گرسنگی ‘ ترس‘ کمبود در جان ومال و ثمرات آزمایش خواهیم کرد .

دوران غیبت حضرت مهدی نیز یک ابتلای بزرگ الهی برای مردم بوِیژه مسلمانان می باشد و در این دوران یاران و دوستان واقعی آن حضرت شناخته خواهند شد ‘ کسانی که تهاجمات فرهنگی و اقتصادی دشمن و شیاطین انسی و جنی در انان هیچ تاثیری ندارد و حتی در محیط های آلوده هیچ گاه از راه اسلام ناب محمدی و حقایق قران دست نمی کشند .

انان کسانی هستند که با توسل و توجه به امام عصر و اینکه آن امام بزرگوار همیشه مراقب اعمال و رفتار آنهاست ‘ در راه کمال و معنویت قدم برمی دارند و تا جایی که ممکن باشد فرهنگ مهدویت را به جهان عرضه می دارند .

امام کاظم در توصیف این آزمایش الهی می فرمایند : (( هنگامی که پنجمین
" امام کاظم (ع) در مورد فضیلت انتظار چنین می فرمایند : (( خوش به حال آن دسته از شیعیان ما که در غیبت قائم ما چنگ به دوستی ما زده و بر محبت ما ثابت می مانند و از دشمنان ما بیزاری می جویند ‘ آنها از ما وما از آنها هستیم ...خوشا به حال ان ها ‘ به خدا قسم آن ها در قیامت در درجه ی ما خواهند بود))... "
امام از اولاد من پنهان شود ‘ برای حفظ دین خود به خدا پناه برید مبادا کسی دین را از کف شما برباید ‘ این فرزند ‘ حضرت مهدی غیبتی دارد که بعضی از معتقدان به وی از اعتقاد خود برمی گردند . غیبت او امتحانی است که خداوند بندگان خود را بدان وسیله امتحان می کند ..))(5ِ)

مقام والای منتظران ظهور
یکی ازصفات خوب و شایسته بندگان خالص خداوند ‘ امیدواری به رحمت و فیض الهی است و این که در حساس ترین و سخت ترین شرایط نیز از لطف الهی غافل نشوند ‘ حضرت یعقوب(ع) در سفارشی به فرزندان خود که از یافتن حضرت یوسف ناامید شده بودند آن ها را امیدوار رحمت خدا می کند و از آنان می خواهد که هیچ گاه از رحمت خداوند نا امید نشوند ( یا بنی اذهبوا فتحسوا من یوسف و اخیه و لا تیا سوا من روح الله انه لاییاس من روح الله الا القوم الکافرون))(6ِ).

یعنی ای فرزندان من بروید و دوباره یوسف و بنیامین (ع) را جستجو کنید و از رحمت خدا نا امید نشوید زیرا هرکس از رحمت الهی نا امید شود از جمله کافران است . دوستان واقعی امام زمان (ع) به خوبی می دانند که دولت ظلم و جور روزی به سر خواهد آمد و دست حضرت مهدی همیشه بر سر شیعیان و دوستان او می باشد و شبانه روز منتظر ظهور ان حضرت بزرگوار هستند .آنان محبت و مودت اهل بیت را هیچ گاه از دست نمی دهندو به قول پیامبر اسلام (ص) که می فرماید ( بزرگترین اعمال امت من انتظار فرج و ظهوراست )).

دوستان حضرت مهدی با جان و دل منتظر طلوع او هستند تا بتوانند در رکاب آن بزرگوار اهداف و آرمان هایی الهی را بر روی زمین پیاده گردانند و هیچ گاه در مقابل مشکلات و حتی دشمنان خود ذره ای انفعال و تزلزل به خود راه نمی دهند .

امام کاظم (ع) در مورد فضیلت انتظار چنین می فرمایند : (( خوش به حال آن دسته از شیعیان ما که در غیبت قائم ما چنگ به دوستی ما زده و بر محبت ما ثابت می مانند و از دشمنان ما بیزاری می جویند ‘ آنها از ما وما از آنها هستیم ...خوشا به حال ان ها ‘ به خدا قسم آن ها در قیامت در درجه ی ما خواهند بود))(7)

پی نوشت ها :
1ِ- قران کریم -نحل -5ِ2ِ
2ِ-قرآن کریم -روم -0ِ5ِ
3ِ-میکال المکارم -ج1ِ-ص1ِ8ِ
4ِ- بقره-5ِ5ِ1ِ
5ِ-بحار الانوار -ج1ِ5ِ-ص0ِ5ِ1ِ
6ِ- قرآن کریم -یوسف-7ِ8ِ
7ِ-بحارالانوار-ج1ِ5ِ-ص1ِ5ِ1ِ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مدت نبودم و نتونستم این تاپیکو به روز کنم
از این به بعد بیشتر در خدمت این تاپیکو بچه های گل باشگاهم
روی همراهیتون حساب ویژه ای باز کردم :redface::heart::gol:
 
آخرین ویرایش:

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
انواع علایم ظهور

انواع علایم ظهور

علائم ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ به سه دسته تقسیم می شوند:

دسته اول: علائمی كه مخصوص به خود آن حضرت هستند. كه هر وقت، بر خود حضرت ظاهر شوند حضرت متوجه قیام خود شده و ظهور می فرمایند، مثل بیرون آمدن شمشیر حضرت از غلاف باز شدن پرچم و علائم دیگر.
دسته دوم: ق

دسته سوم: علائم غیر حتمی، هستند كه نشان از نزدیكی ظهور حضرت بوده و رخ دادن آنها حتمی نیست یعنی این احتمال وجود دارد كه ظهور بدون این علائم تحقق یابد و در روایات و احادیث معصومین(علیهم السلام) به آنها اشاره شده است
علائم حتمی ظهور
علائم حتمی، علائمی هستند كه پیش از ظهور حتما اتفاق خواهند افتاد. با ظهور این علائم، مردم متوجه نزدیك شدن، و به پایان رسیدن شب سیه و ظلمانی می شوند و پس از آن حضرت ظهور می فرمایند و جهان را با عدالت و حكومت خود، از ظلمها و بدیها می رهانند.
در اینجا به تبیین برخی از علائم حتمی ظهور می پردازیم :


1.دجّال:
دجال شخصی است كه در برخی روایات توصیفاتی برای او ذكر شده است مانند دجال مردی چاق،‌سرخ ‌رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است كه بر روی آب قرار دارد
محل خروج دجال است كه در روایات مكآنهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنین سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسی به هلاكت می‌رسد كه در این باره روایات دو دیدگاه را مطرح می‌كنند بعضی قائلند كه به دست حضرت عیسی و بعضی به دست حضرت مهدی (عج) جهت اختصار ما در پی ذكر روایات نیستیم.

2. سفیانی:
در خصوص سفیانی دو دسته روایت داریم:
دسته اول اینكه: پیش از ظهور حضرت حجت (عج) مردی از نسل ابوسفیان خروج می كند كه مردی است ظاهرالصلاح و به ذكر خدا مشغول ولی پلید و فریبكار است و دولت عباسی را برای همیشه منقرض می كند و شیعیان زیادی را به قتل می رساند و از ظهور آن حضرت اطلاع می یابد لشگری برای كشتن آن حضرت می فرستد كه در بیابان بین مكه و مدینه در زمین فرو می روند.
دسته دوم: اینكه سفیانی جنبه توصیفی داشته باشد نه شخصی یعنی در مقابل هر مرد انقلابی و مصلح راستین یك (یا چند) سفیانی قد علم خواهند كرد.

3-سید حسنی
بر اساس احادیث و روایات، خروج سید حسنی، ‌از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: سید حسنی جوانی خوش سیماست كه از سرزمین دیلم و قزوین برای نصرت و یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام می‌نماید و با بانگی رسا و بیانی شیوا فریاد بر می‌آورد كه به یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسید و از شما طلب یاری می‌كند. مردان از طالقان كه شوق شدید به جهاد دارند به او پاسخ مثبت می‌دهند

سید حسنی، پس از دوران طولانی، زمام امور مناطقی را به دست می‌گیرد و اندكی پیش از ظهور به سوی عراق وكوفه می‌رود و از دیلم و قزوین تا كوفه زمین را از لوث وجود ظالمان پاك می‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خویش قرار می‌دهد؛ مدتی در كوفه اقامت می‌نمایند و سپس «خبر ظهور مهدی (عج) به ایشان می‌رسد، سید با یارانش به محضر حضرت مشرف می‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و موارث انبیاء را می‌نماید.
4-قیام سید خراسانی
قیام سید خراسانی یكی از علائم و نشانه های ظهور مهدی موعود (عج) معرفی شده است و روایات زیادی در این زمینه نظیر روایت ذیل وجود دارد «خروج خراسانی،‌سفیانی و یمانی در یك سال و یك ماه و یك روز است.» و در برخی از روایات خراسانی و سفیانی به دو اسب مسابقه تشبیه شده اند كه خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به طرف كوفه در حركت اند در مجموع از روایات چنین استفاده می شود كه قیام سید خراسانی از مشرق زمین آغاز و به سوی عراق به پیش می رود
در مورد صفات جسمانی سید خراسانی نیز برداشتهای متفاوت و گوناگون وجود دارد مثلاً از كلمه «فتی» كه در روایات مربوط به سید خراسانی یا حسنی ذكر شده است بعضی جوانی سنی را فهمیده و در نتیجه می گویند سید خراسانی هنگام قیامش، جوان است در حالی كه برخی دیگر جوان مردی را معنی مناسب برای آن می دانند و می گویند جوان مردی یكی از ویژگی های سید خراسانی است نه اینكه سید خراسانی هنگام قیام در سنین جوانی قرار داشته باشدیكی دیگر از صفات جسمانی سید خراسانی داشتن خال بر گونه و یا دست راست است و در تفسیر آن نیز احتمالات مختلف وجود دارد كه آیا به معنی خال معروف است و یا اینكه از ماده خلل و به معنی آسیب دیدگی و نقص است.
علائم غیر حتمی
علایم غیرحتمی، با ظهور ارتباط استلزامی ندارند، زیرا ممكن است برخی از آنها اصلا واقع نشود ولی ظهور تحقق یابد. و احتمال دارد برخی از نشانه‌ها حادث شود ولی ظهور توأم و همزمان با آنها شكل نگیرد و بدین بیان كه: این نشانه‌ها، بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند، مانند اینكه گفته شود: نامه رسان هنگامی می‌آید كه هوا صاف باشد. منظور این است كه نامه رسان در زمان نامساعد بودن هوا نخواهد آمد، نه این كه هر وقت هوا صاف بود او می‌آید. در باب علایم ظهور نیز مراد این است كه حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ در غیر این اوضاع ظهور نخواهد فرمود، نه این كه هر وقت این اوضاع پدیدار شد،‌ حضرتش باید ظهور كند. از مباحث یاد شده بر می‌آید كه فساد و... شرط ظهور نبوده بلكه نشانه‌های ظهور هستند.
از جمله علائم غیر حتمی ظهور، گسترش و فراگیر شدن فساد می باشد.
- یكی دیگر از علائمی كه در روایات به آن اشاره و تاكید شده است، تعطیلی امر به معروف و نهی از منكر در جهان و خصوصاً در بین مسلمین می باشد

- علامت دیگر كه به عنوان علامت آخر الزمان در روایات وارد شده است، ترویج ربا خواری می باشد.
- علامت دیگر، قطع رحم می باشد. در حدیث شریفی از پیامبر وارد شده است كه «در آخر الزمان قطع رحم شایع گردیده و مردم به خاطر طعام دادن بر هم منّت گذارند، آنگاه كه بزرگترها بر كوچكترها محبت نكنند و حیای كوچكترها بسیار كم شود.»

- یكی دیگر از علائم این است كه پدران فرائض مذهبی و دینی را به فرزندان خود یاد ندهند و به فكر یادگیری فرائض الهی و مسائل دینی از ناحیه فرزندان خود نباشند. و در روایت آمده است كه پدران به این قانع هستند كه فرزندان آنها متاع ناچیزی از دنیا بدست آورند.
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
نشانه های ظهور از نظر امام صادق علیه السلام

نشانه های ظهور از نظر امام صادق علیه السلام

در روایتی امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ به یكی از یاران خود نشانه های ظهور را چنین برمی شمرد:

1. هرگاه دیدی كه حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.
2. و دیدی كه: ظلم و ستم فراگیر شده است.
3. و دیدی كه: قرآن فرسوده و بدعت‌هائی از روی هوا و هوس،در مفاهیم آن آمده است.
4. و دیدی كه: دین خدا (عملاً) توخالی شده، همانند ظرفی كه آن را واژگون سازند. 5
. و دیدی كه: طرف‌داران و اهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته‌اند.
6. و دیدی كه: كارهای بد آشكار شده و از آن نهی نمی‌شود و بدكاران بازخواست نمی‌شوند.
7. و دیدی كه: مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.
8. و دیدی كه: افراد (به ظاهر) با ایمان سكوت كرده و سخنشان را نمی‌پذیرند.
9. و دیدی كه: شخص بدكار دروغ گوید: و كسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی‌كند.
10. و دیدی كه: بچه‌ها، به بزرگان احترام نمی‌گذارند.
11. و دیدی كه: قطع پیوند خویشاوندی شود. 12. و دیدی كه:‌ بدكار را ستایش كنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد. 13. و دیدی كه: نوجوانان پسر، همان كنند كه زنان می‌كنند. 14. و دیدی كه: زنان با زنان ازدواج كنند. 15. و دیدی كه: انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف می‌كنند و كسی مانع نمی‌شود. 16. و دیدی كه: افراد با دیدن كار و تلاش نامناسب مؤمنین، به خدا پناه می‌برند. 17. و دیدی كه: مدّاحی دروغین از اشخاص، زیاد شود. 18. و دیدی كه: همسایه همسایه خود را اذیت می‌كند و از آن جلوگیری نمی‌شود. 19. و دیدی كه: كافر به خاطر سختی مؤمن، شاد است. 20. و دیدی كه: شراب را آشكار می‌آشامند و برای نوشیدن آن كنار هم می‌نشینند و از خداوند متعال نمی‌ترسند. 21. و دیدی كه: كسی كه امر به معروف می‌كند خوار و ذلیل است. 22. و دیدی كه: آدم بدكار در آنچه آن را خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است. 23. و دیدی كه: اهل قرآن و دوستان آنها خوارند. 24. و دیدی كه: راه نیك بسته و راه بد باز است. 25. و دیدی كه: خانه كعبه تعطیل شده و به تعطیلی آن دستور داده می‌شود. 26. و دیدی كه: انسان به زبان می‌گوید ولی عمل نمی‌كند. 27. و دیدی كه: مؤمن، خوار و ذلیل شمرده می‌شود. 28. و دیدی كه: بدعت و زنا آشكار شود. 29. و دیدی كه: مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد كنند. 30. و دیدی كه: حلال، حرام شود و حرام، حلال گردد. 31. و دیدی كه: دین براساس میل اشخاص معنی شود و كتاب خدا و احكام آن تعطیل گردد. 32. و دیدی كه: جرأت بر گناه آشكار شود و دیگر كسی برای انجام آن منتظر تاریكی شب نگردد. 33. و دیدی كه: مؤمن نتواند نهی از منكر كند مگر در قلبش. 34. و دیدی كه: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد. 35. و دیدی كه: سردمداران به كافران نزدیك شوند و از نیكوكاران دور شوند. 36. و دیدی كه: والیان در قضاوت رشوه بگیرند. 37. و دیدی كه: پست‌های مهمّ والیان براساس مزایده است نه بر اساس شایستگی. 38. و دیدی كه: مردم را از روی تهمت و یا سوءظن بشكند. 39. و دیدی كه: مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد. 40. و دیدی كه: زن بر شوهر خود مسلط شود و كارهایی كه مورد خشنودی شوهر نیست انجام می‌دهد و به شوهرش خرجی می‌دهد. 41. و دیدی كه: سوگندهای دروغ به خدا بسیار گردد. 42. و دیدی كه: مشروبات الكلی بطور آشكار بدون مانع خرید و فروش می‌شود. 43. و دیدی كه: آشكار قماربازی شود. 44. و دیدی كه: مردم محترم توسط كسی كه مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند. 45. و دیدی كه: نزدیك‌ترین مردم به فرمانداران، آنانی هستند كه به ناسزاگویی به ما خانواده عصمت ـ علیهم‌السّلام ـ ستایش شوند. 46. و دیدی كه: هركس ما را دوست دارد او را دروغ‌گو خوانده و گواهی‌اش را قبول نمی‌كنند. 47. و دیدی كه: در گفتن سخن باطل و دروغ بر همدیگر رقابت كنند. 48. و دیدی كه: شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولی شنیدن باطل برایشان آسان است. 49. و دیدی كه: همسایه از ترس زبان به همسایه احترام می‌كند.
50. و دیدی كه: حدود الهی تعطیل شود و طبق هوا و هوس عمل شود. 51. و دیدی كه: مسجدها طلاكاری (زینت داده) شود. 52. و دیدی كه: راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان درغگو است. 53. و دیدی كه: بدكاری آشكار شده و برای سخن‌چینی كوشش می‌شود. 54. و دیدی كه: ستم و تجاوز شایع شده است. 55. و دیدی كه: غیبت، سخن خوش آنها شود و بعضی بعض دیگر را به آن بشارت كنند. 56. و دیدی كه: صبح و جهاد برای خدا نیست. 57. و دیدی كه: سلطان به خاطر كافر، شخص مؤمن را خوار كند. 58. و دیدی كه: خرابی بیشتر از آبادی است. 59. و دیدی كه: معاش انسان از كم‌فروشی به دست می‌آید. 60. و دیدی كه: خون‌ریزی آسان گردد. 61. و دیدی كه: مرد به خاطر دنیایش ریاست می‌كند. 62. و دیدی كه: نماز را سبك شمارند. 63. و دیدی كه: انسان ثروت زیادی جمع كرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زكاتش را نداده است. 64. و دیدی كه: قبر مرده‌ها را بشكافند و آنها را اذیت كنند.65. و دیدی كه: هرج و مرج بسیار است. 66. و دیدی كه: مرد روز خود را با مستی به شب می‌رساند، و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیّتی به برنامه مردم ندهد. 67. و دیدی كه با حیوانات آمیزش می‌شود. 68. و دیدی كه مردم به مسجد (محل نماز) می‌رود وقتی برمی‌گردد لباس در بدن ندارد، (لباس را دزدیده‌اند). 69. و دیدی كه: حیوانات همدیگر را بدرند. 70. و دیدی كه: دل‌های مردم سخت و دیدگان‌شان خشك و یاد خدا برایشان گران است. 71. و دیدی كه: بر سر كسب‌های حرام آشكار را رقابت كنند. 72. و دیدی كه: نمازخوان برای خودنمایی نماز می‌خواند. 73. و دیدی كه: فقیه برای دین خدا فقیه نمی‌آموزد و طالب حرام ستایش و احترام می‌گردد. 74. و دیدی كه: مردم در اطراف قدرتمندانند. 75. و دیدی كه: طالب حلال، مذمت و سرزنش می‌شود و طالب حرام، ستایش و احترام می‌گردد. 76. و دیدی كه: در مكه و مدینه كارهایی می‌كنند كه خدا دوست ندارد و كسی از آن جلوگیری نمی‌كنند و هیچ‌كس بین آنها و كارهای بدشان مانع نمی‌شود. 77. و دیدی كه:‌ آلات موسیقی و لهو در مدینه و مكه آشكار گردد. 78. و دیدی كه مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منكر كند، ولی دیگران او را از این كار برحذر می‌دارند. 79. و دیدی كه: مردم به همدیگر نگاه می‌كنند، و از مردم بدكار پیروی نمایند. 80. و دیدی كه: راه نیك خالی و راه رونده ندارند. 81. و دیدی كه: مرده را مسخره كنند و كسی برای او اندهگین نشود. 82. و دیدی كه: سال به سال بدعت و بدی‌ها بیشتر شود. 83. و دیدی كه: مردم و جمیعت‌ها جز از سرمایه‌داران پیروی نكنند. 84. و دیدی كه: به فقیر چیزی را دهند كه برایش بخندند، ولی در راه غیر خدا ترحّم است. 85. و دیدی كه: علائم آسمانی آشكار شود و كسی از آن نگران نشود. 86. و دیدی كه: مردم مانند حیوانات در انظار یكدیگر عمل جنسی به جای می‌آورند و كسی از ترس مردم از آنها جلوگیری نمی‌كند. 87. و دیدی كه: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج كند، ولی در راه خدا از اندك هم مضایقه دارد. 88. و دیدی كه: حقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترام برای آنها قایل نیستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند. 89. و دیدی كه: زنها بر مسند حكومت بنشینند و هیچ كاری جز خواسته آنها پیش نرود. 90. و دیدی كه: پسر به پدر نسبت دروغ بدهد، و پدر و مادرش را نفرین كند و از مرگ‌شان شاد گردد. 91. و دیدی كه: اگر روزی بر مردی بگذرد، ولی او در آن گناه بزرگی مانند بدكاری، كم‌فروشی و زشتی انجام نداده ناراحت است. 92. و دیدی كه: قدرتمندان غذای عموم مردم را احتكار كنند. 93. و دیدی كه: اموال حق خویشان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ (خمس) در راه باطل تقسیم گردد و با آن قماربازی و شراب‌خواری شود. 94. و دیدی كه: به وسیله شراب بیمار را مداوا و برای بهبودی آن تجویز كنند. 95. و دیدی كه: در امر به معروف و نهی از منكر و ترك دین بی‌تفاوت و یك‌سانند. 96. و دیدی كه: سر و صدای منافقان برپا، امّا صدای حق‌طلبان خاموش است. 97. و دیدی كه: برای اذان نماز مزد می‌گیرند. 98. و دیدی كه: مسجدها پر است از كسانی كه از خدا نترسند و غیبت هم نمایند. 99. و دیدی كه: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.
100. و دیدی كه:‌ قاضیان برخلاف دستور خداوند قضاوت كنند.
101. و دیدی كه: استان‌داران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.
102. و دیدی كه: فرمان‌روایان، میراث مستضعفان را در اختیار بدكاران از خدا بی‌خبر قرار دهند.
103. و دیدی كه: بر روی منبرها از پرهیزكاری سخن می‌گویند، ولی گویندگان آن پرهیزكار نیستند.
104. و دیدی كه: صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند و به خاطر درخواست مردم بدهند.
105. و دیدی كه: وقت (اول) نمازها را سبك بشمارند.
106. و دیدی كه: هم و هدف مردم شكم و شهوت‌شان است. 107. و دیدی كه: دنیا به آنها روی كرده است.
108. و دیدی كه: نشانه‌های برجسته حق ویران شده است؛
در این وقت خود را حفظ كن و از خداوند بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
مكان ظهور

مكان ظهور

طبق روایات متواتر از طریق شیعه و سنى، كه قیام شكوه مند آن مصلح جهانى از سرزمین و از مسجد الحرام، كنار كعبه ى معظمه، آغاز خواهد شد و تعداد سیصد و سیزده تَن از اصحاب او كه فرماندهان لشكرى و كشورى آن حضرت هستند، در میان ركن و مقام، با آن حضرت بیعت مى كنند. آن گاه، تعداد دَه هزار نفر تكمیل مى شود و وجود مقدّس حضرت بقیه الله (عج) با سپاه دَه هزار نفرى، از مكّه حركت مى كنند و به اصلاح جهان مى پردازند
مفضّل از حضرت صادق(علیه السلام) مى پرسد: «اى آقاى من! حضرت مهدى (عج) از كجا و چه گونه ظهور مى كند؟». حضرت فرمودند: «اى مفضل! او به تنهایى ظهور مى كند و به تنهایى كنار كعبه مى آید و به تنهایى شب را در آن جا مى گذراند.».
در روایت دیگرى مى فرماید: «چون مهدى به در آید، به مسجدالحرام رود. رو به كعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد. دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فریاد برآورد: «اى مردمان! منم یادگار امام و یادگار نوح و یادگار ابراهیم و یادگار اسماعیل. منم یادگار موسى و عیسى و محمد... منم صاحب قرآن و زنده كننده ى سنّت..

....................................
منبع:اندیشه قم
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
سيره حكومتي امام زمان (عج)

سيره حكومتي امام زمان (عج)

بعد از ظهور امام زمان(عليه السلام) عدّه اى عليه آن حضرت وارد جنگ مى شوند و سعى خواهند كرد تا از تشكيل حكومت عدل الهى بر روى زمين ـ كه وعده ى آن، از سوى انبيا و امامان(عليهم السلام) داده شده است ـ جلوگيرى كنند. امام(عليه السلام) ابتدا، آنان را به راه حق دعوت خواهد كرد و اگر قبول نكردند، با آنان وارد كارزار مى شود و هرگونه فساد و كژى را نابود خواهد كرد.
دوران پس از ظهور حضرت مهدى (عج) بدون شك، والاترين و شكوفاترين فصل تاريخ انسانيت است. آن دوران، دورانى است كه وعده‌هاى خداوند درباره ى خلافت مؤمنان و امامت مستضعفان و وارثت صالحان، عملى مى گردد و جهان با قدرت الهى آخرين پرچمدار عدالت و توحيد، صحنه‌ى شكوه مندترين جلوه‌هاى عبادت پروردگار مى شود.



  • سيره حكومتي امام زمان (عج)
دوران پس از ظهور حضرت مهدى (عج) بدون شك، والاترين و شكوفاترين و ارج مندترين، فصل تاريخ انسانيت است. آن دوران، دورانى است كه وعده هاى خداوند درباره ى خلافت مؤمنان و امامت مستضعفان و وارثت صالحان، عملى مى گردد و جهان با قدرت الهى آخرين پرچمدار عدالت و توحيد، صحنه ى شكوه مندترين جلوه هاى عبادت پروردگار مى شود. در احاديث مختلف، گوشه هايى از عظمت آن دوران به تصوير كشيده شده است. ما، با استفاده از اين احاديث، برخى از كارهايى را كه امام زمان (عج) براى ايجاد جامعه اى متكامل و ايده ال، انجام مى دهند، اشاره مى كنيم:


1 - حاكميت اسلام در سراسر هستى

بعد از ظهور امام زمان(عليه السلام) عدّه اى عليه آن حضرت وارد جنگ مى شوند و سعى خواهند كرد تا از تشكيل حكومت عدل الهى بر روى زمين ـ كه وعده ى آن، از سوى انبيا و امامان(عليهم السلام) داده شده است ـ جلوگيرى كنند. امام(عليه السلام) ابتدا، آنان را به راه حق دعوت خواهد كرد و اگر قبول نكردند، با آنان وارد كارزار مى شود و هرگونه فساد و كژى را نابود خواهد كرد.

امام باقر(عليه السلام) در تفسير آيه ى (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ);(1) مى فرمايد: تأويل اين آيه، هنوز نيامده است... پس زمانى كه تأويل آن فرا رسد، مشركان كشته مى شوند، مگر موحّد شوند و شركى باقى نماند.(2) و در حديث ديگرى مى فرمايد: با مشركان جنگ مى كنند تا اين كه موحّد شوند و شريكى براى خدا قرار ندهند. چنان (امنيتى حاصل) مى شود كه پير زن كهنسال، از مشرق به مغرب مى رود، بدون آن كه كسى جلوى او را بگيرد.(3)

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: إذا قام القائم لايبقى أرض إلّا نودى فيها شهاده أنْ لا إله إلّا الله و أنّ محمّداً رسول الله;(4) زمانى كه قائم(عليه السلام) قيام كند، هيچ سرزمينى نمى ماند، مگر اين كه نداى شهادتين (لا إله إلّا الله و محمّد رسول الله) در آن طنين اندازد.



2 - احياى قرآن و معارف قرآنى

اميرالمؤمنين(عليه السلام) با اشاره به قيام حضرت مهدى (عج) مى فرمايد: كأنّي أنظر الى شيعتنا بمسجد الكوفه و قد ضربوا الفساطيط يعلّمون الناس القرآن كما اُنزل;(5) گويا شيعيان ما اهل بيت(عليه السلام) را مى بينم كه در مسجد كوفه گرد آمده اند و خيمه هايى برافراشته اند و در آن ها قرآن را آن چنان كه نازل شده است، به مردم ياد مى دهند. بنابراين، محور حركت نهضت جهانى امام مهدى، قرآن است و آن حضرت با تعليم قرآن، آن را سرمشق زندگى انسان ها قرار خواهند داد. حضرت على(عليه السلام) در بيان احوال زمان ظهور امام مهدى (عج) مى فرمايد: (امام مهدى) هواى نفس را به هدايت و رستگارى برمى گرداند، زمانى كه مردم هدايت را به هواى نفس تبديل كرده باشند، و رأى را به قرآن برمى گرداند، زمانى كه مردم قرآن را به رأى و انديشه مبدل كرده باشند.(6)


3 - گسترش عدالت و رفع ستم

مهم ترين شاخص قيام امام مهدى (عج) كه تقريباً در اكثر روايات مربوط به آن حضرت ذكر شده است، ريشه كن ساختن ظلم و ستم و فراگير كردن عدل و قسط در سراسر گيتى است، به گونه اى كه مى توان ادعا كرد كه جمله ى «يملأ الأرضَ قسطاً وعدلا كما ملئت ظلماً و جوراً» كه در اكثر احاديث ذكر شده، هم تواتر لفظى دارد و هم تواتر معنوى. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) مى فرمايد: قيامت بر پا نمى شود، مگر اين كه مردى از اهل بيت من كه اسمش شبيه اسم من است، حاكم شود و زمين را پر از عدل و قسط كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود.(7)


4 - گرايش دوباره به اسلام حقيقى

بعد از وفات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلّم) و واقعه ى سقيفه بنى ساعده، خلفا سعى كردند با منع نقل و تدوين احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) از روشن شدن جايگاه اهل بيت(عليه السلام) ـ كه به عنوان مفسران دين اسلام و ثقل اصغر نقش هدايت جامعه را داشتند ـ جلوگيرى كنند و همين امر موجب شد تا انحرافات و گمراهى هايى كه دامن گير ساير اديان شده بود، در ميان مسلمانان نيز شيوع يابد و برخى عناصر يهودى و مسيحى، با كمك دستگاه خلافت، اسلام را مطابق سليقه ى خود و مناسب با منافع حاكمان توجيه و تفسير كنند و موجب جدايى هر چه بيش تر مردم از اهل بيت(عليهم السلام) شوند. افرادى مانند تميم دارى، وهب بن منبه، كعب الاحبار، ابوهريره، عروة بين زبير، عبدالله بن عمر، ... با تفسيرهايى كه بيش تر با هواهاى نفسانى و خواسته هاى حاكمان مطابقت داشت از همان آغاز، موجب بروز برخى انحرافات و بعدها ايجاد فرقه هاى كلامى در زمان هاى بعد و... شدند و مردم را از چشمه ى علم اهل بيت(عليه السلام) محروم ساختند. به همين دليل، آن گاه كه امام زمان(عليه السلام) قيام مى كند، به پيراستن دين اسلام از انحرافات و پيرايه هايى خواهد پرداخت كه از سوى منحرفان بر دين اسلام تحميل شده است و مردم را به اسلامى كه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) آن را ابلاغ كرده بود، دعوت خواهد كرد. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: زمانى كه حضرت قائم(عليه السلام) قيام مى كند، مردم را مجدداً به اسلام فرا مى خواند و به امرى هدايت مى كند كه فراموش شد و جمهور از آن منحرف شده اند...(8)


5 - فراوان شدن نعمت هاى دنيوى

يكى از مطالب مهم كه در احاديث مربوط به امام زمان (عج) بر آن تأكيد شده است، وفور نعمت هاى مادّى در زمان حكومت امام مهدى(عليه السلام) است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلّم)مى فرمايد: ... يظهر الله له كنوز الأرض و معادنها; خداوند، گنج هاى زمين و معادن آن را براى امام مهدى (عج) ظاهر خواهد كرد.(9) از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: ...هنگامى كه قائم ما قيام كند، آسمان، باران خود را فرو خواهد ريخت و زمين، گياهان خود را خواهد رويانيد... به گونه اى كه زن، ميان عراق و شام راه خواهد رفت و همه جا بر روى گياه پا خواهد گذاشت... .(10)


6 - عمران و آبادى

امام زمان(عليه السلام) علاوه بر هدايت دينى، اجتماعى، سياسى، به امور دنيوى نيز رسيدگى مى كند و به عمران و آبادى شهرها و روستاها خواهد پرداخت. امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: فلا يبقى في الأرض خراب الّا عُمَّر;(11) بر روى زمين، هيچ خرابى نخواهد بود، مگر اين كه آباد خواهد شد. مفضّل از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه قائم آل محمد(عليهم السلام) قيام كند، در پشت كوفه، مسجدى بنا خواهد كرد كه هزار در دارد و خانه هاى كوفه به نهر كربلا متصل خواهد شد.(12) در حديث ديگرى نقل شده كه امام مهدى(عليه السلام)راه ها را وسيع مى كند، آب هاى ناودان ها و فاضلاب ها را كه به راه هاى عمومى مى ريزد، قطع مى كند و چيزهايى را موجب راه بندان مى شوند، رفع مى كند. خلاصه، امور شهرى را سامان خواهد داد.(13)


7 - تكامل علمى و عقلى مردم

امام مهدى (عج) با نهضت خود، درهاى رحمت را باز مى كند و موجب تكامل علوم و صنايع خواهد شد و علوم، چنان رشد و گسترش خواهد يافت كه همه شگفت زده خواهند شد. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: علم، بيست و هفت حرف است. تمام آن چه انبيا آورده اند، دو حرف است و مردم، تا امروز، بيش از آن دو حرف نمى شناسند. هنگامى كه قائم ما(عليه السلام)قيام كند، بيست و پنج حرف را مى آورد و بين مردم توسعه خواهد داد و به دو حرف قبلى اضافه خواهد كرد تا بيست و هفت حرف كامل شود.(14)

اين حديث، نشانه ى سرعت و شتاب زدگى و گسترش و توسعه ى علوم در ميان مردم است كه به دست امام مهدى (عج) صورت خواهد گرفت، به گونه اى كه در مدّت حكومت آن حضرت، مردم، بيش از دَه برابر آن چه را از زمان خلقت تا زمان قيام آن حضرت از علم به دست آورده بودند، به دست خواهند آورد.

در روايت ديگرى امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: هنگامى كه قائم ما قيام كند، دست خود را بر روى سر بندگان خواهد گذاشت و بدين وسيله، عقل هاى آنان جمع مى شود و اخلاقشان كامل مى شود.(15) از مجموع احاديث، استنباط مى شود كه براى انسان، در دوره ى حكومت امام مهدى (عج) تمام ايده آل ها و آرزوهاى حقّى كه دارد و ممكن است كه بر آن ها دست بيازد، تحقّق خواهد يافت و از نظر علمى، اخلاقى، اقتصادى، امنيتى، ... به كمال مطلوب خود، خواهد رسيد.



پي نوشتها :

1 . انفال: 39.
2 . بحارالأنوار، ج 52، ص 378.
3 . همان، ج 52، ص 343.
4 . همان، ج 52، ص 340.
5 . همان، ج 52، ص 366.
6 . نهج البلاغه، ترجمه و شرح علينقى فيض الاسلام، خ 138، ج 3، ص 424، مركز نشر آثار فيض الاسلام.
7 . بحارالأنوار، ج 51، ص 81.
8 . بحارالأنوار، ج 51، ص 30.
9 . بحارالأنوار، ج 52، ص 323.
10 . بحارالأنوار، ج 52، ص 322.
11 . همان، ج 52، ص 191.
12 . همان، ج 52، ص 337.
13 . همان، ج 52، ص 339.
14 . بحارالأنوار، ج 52، ص 336.
15 . همان.

 

Similar threads

بالا