یکی از صحنه های بسیار تراژیک و ناراحت کنندۀ تاریخ ایران ، که با کمال تأسّف در دوران معاصر هم شاهد نمونه هایی از آن هستیم ، وجود "ملیجک"ها و "مجیز گویان" در بالاترین رده های حاکمیتی سلسله های پادشاهی بر کشور ماست. زنده یاد محمدعلی جمالزاده درباره رنگ عوضکردن افراد چاپلوس مینویسد:
«یکی از رفقا حکایت میکرد که در شهر آنها در منزل حاکم روضهخوانی بود. یکی از بزرگان متملق و بادنجان دور قابچین که از هر طرف باد بیاید بادش میدهد، در آن مجلس وارد شد و بی پروا پشت به منبر کرد و در مقابل حاکم زانو به زمین زد و بنای چاپلوسی و خوشآمدگویی گذاشت.
حاکم به متانت و ادب به او فهماند که پشتش به منبر است. اما او صدا را بلندتر میکرد و می گفت: منبر ما و قبله ما، شما حضرت اشرف هستید!
در همان حال خبر رسید که حاکم معزول شده است، پس فورا رو را به طرف منبر برگرداند و پشت را به حاکم کرد و گفت: پشتکردن به منبر حضرت سیدالشهدا، بدترین معصیتها و بی ادبیهاست!»
ویا
نقل است «شاه عباس صفوی» رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و دستور داد تا در سر قلیان ها به جای تنباکو، از سرگین اسب استفاده نمایند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند! و دود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال - از بیم ناراحتی شاه - پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است» همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: «براستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت»
شاه به رئیس نگهبانان دربار - که پکهای بسیار عمیقی به قلیان می زد- گفت: «تنباکویش چطور است؟» رئیس نگهبانان گفت: «به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان میکشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده -ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: «مرده شوی تان ببرد که به خاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه بَه و چَه چَه کنید.»
****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم****
«یکی از رفقا حکایت میکرد که در شهر آنها در منزل حاکم روضهخوانی بود. یکی از بزرگان متملق و بادنجان دور قابچین که از هر طرف باد بیاید بادش میدهد، در آن مجلس وارد شد و بی پروا پشت به منبر کرد و در مقابل حاکم زانو به زمین زد و بنای چاپلوسی و خوشآمدگویی گذاشت.
حاکم به متانت و ادب به او فهماند که پشتش به منبر است. اما او صدا را بلندتر میکرد و می گفت: منبر ما و قبله ما، شما حضرت اشرف هستید!
در همان حال خبر رسید که حاکم معزول شده است، پس فورا رو را به طرف منبر برگرداند و پشت را به حاکم کرد و گفت: پشتکردن به منبر حضرت سیدالشهدا، بدترین معصیتها و بی ادبیهاست!»
ویا
نقل است «شاه عباس صفوی» رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و دستور داد تا در سر قلیان ها به جای تنباکو، از سرگین اسب استفاده نمایند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند! و دود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال - از بیم ناراحتی شاه - پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است» همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: «براستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت»
شاه به رئیس نگهبانان دربار - که پکهای بسیار عمیقی به قلیان می زد- گفت: «تنباکویش چطور است؟» رئیس نگهبانان گفت: «به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان میکشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده -ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: «مرده شوی تان ببرد که به خاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه بَه و چَه چَه کنید.»
****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم****
آخرین ویرایش: