تک بیتی های ناب وپرمعنا

[*Chakavak*]

گرنه مراد من دهی تن به هلاک می دهم
چند به وعده خوش کنم جان به لب رسیده را...

 

[mani24]

گهواره مهتاب شب خواب می بیند
که از چشمهای تو غم می چیند

 

[sahar tala]

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهرياري برقرار و بر دوام
سال خرم فال نيكو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقي تخت عالي بخت رام

 

[fahimeh89]

گنه از جانب ما نیست که اگر مجنونیم گردش چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم​

 

[mani24]

گفتمش : بوسه دهي؟ گفت: هنوز موسم آن نرسيده است مرا
​

دكترخانلري ​

 

[mani24]

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

 

[RZGH]

بر لب بام بیا گوشه ابرو بنما

روزه داران رخت منتظر ماه نواند

 

[mani24]

اي عشق مدد كن كه به سامان برسيم
چون مزرعه اي تشنه به باران برسيم
يا من برسن به يار و يار به من
يا هر دو بميريم و به پايان برسيم

 

[RZGH]

گویاکه ازاین وادی از عشق نشانی نیست
گرهست یکی عاشق الوده به صدرنگ است

 

[mani24]

یه شب زير بارون كه چشمم به راهه

مي بينم كه كوچه زير نور ماهه

تو ماه مني كه تو بارون رسيدي

اميد مني تو٬ تو شب نا اميدي

 

[mani24]

تو بارون كه رفتي دلم زير و رو شد

يه بغض شكسته رفيق گلوم شد

تو بارون كه رفتي دل باغچه پژمرد ​

 

[somi91]

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی

فردا مرا چو قصه فراموش می کنی

فروغ فرخزاد

 

[mani24]

درخواب ناز بودم شبی ​

دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند.../
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ

 

[somi91]

آتش پر از قهر تو می گفت برو جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت بایست​

 

[somi91]

ای که منع گریه ی بی اختیارم می کنی
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار​

 

[somi91]

در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ​

 

[somi91]

و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهــر بی یـار مـگــر ارزش دیـــدن دارد؟​

 

[somi91]

چگونه شاد شود اندرون غمگينم؟

به اختيار كه از اختيار بيرون است

حافظ

 

[mani24]

دیـدن آن روي زيـبـا حـد هر كس نيست ليك

خوش نگاهي بر رخت دزدانه گاهي مي كنم
​

 

[mani24]

هـواي ديـده طـوفـانـي، دلـم دريـاي مـحـنتهـــا
گهي مي بارد اين ابر و گهي مي غرد اين دريا

 

[mani24]

خدا به خیر كند شوق من به عشق تو را
كه برگ خشكم و با آتشی هم‌ آغوشم

 

[mani24]

آتش پر از قهر تو می گفت برو جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت بایست​

قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟بس كن افسانه و خوابم كن و بگذار بمیرم

 

[mani24]

چگونه شاد شود اندرون غمگينم؟

به اختيار كه از اختيار بيرون است

حافظ

طوریم نیست ، خرد و خمیرم فقط همینکم مانده است بی تو بمیرم ، فقط همین
محسن پرستار

 

[mani24]

در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ​

ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتیدرد دل مـی گـفـتم و افـسـانه مـی پـنـداشتی

 

[mani24]

سرائی را که صاحب نیست ، ویرانیست معمارشدل بی عشق می گردد خراب ، آهسته آهسته

 

[mani24]

دیدمت وه چه تماشائی و زیبا شده ایماه من آفت دل فتنه جانها شده ای

 

[mani24]

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیستمن که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
شهریار​

 

[somi91]

بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر

در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

 

[somi91]

اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست

وفا آن است که نامت را همیشه زیر لب دارم

 

[somi91]

تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن

بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد