تبریک روز مادر

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام خدمت همه بچه های باشگاه علی الخصوص دختران و بانوان گرام





پیشاپیش روز زن رو بهتون تبریک میگم . البته اگه بعضیا مادر هستن به اونا دوتا تبریک میگم . :gol:





امیدوارم همه دخترای ایرانی که مادران فردا هستن ، در هر شرایطی که هستن قدر خودشون رو بدونن و یادشون باشه که
سلامت نسل فردای کشورمون در گرو سلامت این عزیزان هست .
ما این رو می دونیم که خداوند خالق انسانهاست . ولی کمتر به این توجه کردیم که دروازه ی خلقت از عالم پنهان به عالم هستی ، زنان هستن .
یعنی زنان هستند که پل ارتباط عالم پایین با عالم بالا هستند . به همین خاطر وظیفه و مسئولیت بزرگتری برگردنشون هست که اون چیز که من و همه ی ما از شما می خوایم اینه که اول از همه خودتون قدر خودتون رو داشته باشید و همیشه سعی کنید شاد و با روحیه باشید و سلامت جسم و فکرتون رو فراموش نکنید .
مطمئن باشید زیبایی یک سرزمین و نسل اون سرزمین ، مدیون زیبایی شماست


"پس آنگونه باش که شایسته ی توست"


متن زیر رو به همه شما دختران و بانوان ایرانی هدیه می کنم :







 

shirin.mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مادر بهترین،زیباترین،فداکارترین،دلسوزترین،مهربانترین کس آدم روی زمینه
منم این روزو به همه مادرای دیروز، امروز و فردا تبریک میگم
ایشالا سایشون بالا سرمون همیشه پاینده و برقرار باشه
تولد حضرت فاطمه (س)که این روز بزرگ رو از برکت وجود ایشون داریم به همه تبریک میگم
به امید شفاعتشون تو روز حساب.....:gol:
 

شهرآفتابی

عضو جدید
«پناه من کیست …؟»
من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر
در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر
بوی تن او بهار هر فصل
بشکفته شدم به عشق مادر
تعلیم نمودیم بیاموز
وارسته شدم به عشق مادر
از رنج زمان عبور دادی
نی خسته شدم به عشق مادر
آموخت مرا صبور باشم
دل بسته شدم به عشق مادر
هر ملک به زیر پای مادر
گل دسته شدم به عشق مادر
چون داد مرا ز شیره جان
لب بسته شدم به عشق مادر
در ساحل قلب بی کرانش
وابسته شدم به عشق مادر
او رفت و سکوت من فرو ریخت
شاعر: امید ارجمندی
 

شهرآفتابی

عضو جدید
آسمان را گفتم :
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی ؟
صاحب رفعت دیگر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !!!
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم !

خاک را پرسیدم :
می توانی آیا
دل مادر گردی ؟
آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم !

این جهان را گفتم :
هستی کون و مکان را گفتم :
می توانی آیا
لفظ مادر گردی ؟
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم !
عزت و نام و نشان کم دارم !

آن جهان را گفتم :
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی ؟
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم !
آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !

روی کردم با بحر :
گفتم او را آیا
می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
پای تا سر ، همه مادر گردی ؟
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص و محدودم
بهر این کار بزرگ
قطره ای بیش نیم
طاقت و تاب و توان کم دارم !

صبحدم را گفتم :
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل و قند بریزد از تو ؟
لحظه ی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
گل لبخند که روید ز لبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت !
در بهشت دگری نتوان جست !
من از آن آب حیات
من از آن لذت جان
که بود خنده ی او چشمه ی آن
من از آن محرومم
خنده ی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
خنده ی او روح است
خنده ی او جان است
جان روزم من اگر ، لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر ، روح و روان کم دارم

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی ؟
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم !
قدرت شرح و بیان کم دارم !

در پی عشق شدم
تا در آیینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جان پرور مشکین نسیم
دیدم او در پرش نبض سحر
دیدم او در تپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه ی زیبایی
بلکه او درهمه ی عالم خوبی ، همه ی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
.

 

b65241

کاربر بیش فعال
تاج از فرق فلک برداشتن ،
جاودان آن تاج بر سرداشتن :
در بهشت آرزو ره یافتن،
هر نفس شهدی به ساغر داشتن،
روز در انواع نعمت ها و ناز،
شب بتی چون ماه در بر داشتن ،
صبح از بام جهان چون آفتاب ،
روی گیتی را منور داشتن ،
شامگه چون ماه رویا آفرین،
ناز بر افلاک اختر داشتن،
چون صبا در مزرع سبز فلک،
بال در بال کبوتر داشتن،
حشمت و جاه سلیمانی یافتن،
شوکت و فر سکندر داشتن ،
تا ابد در اوج قدرت زیستن،
ملک هستی را مسخر داشتن،
برتو ارزانی که ما را خوش تر است :
لذت یک لحظه "مادر" داشتن !
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه………….برای مادرت یک کاری بکن
فردا نه
…چند ساعت بعد هم نه
…چند ثانبه دیگر هم نه…
…همین الان
……برای مادرت یک کاری بکن
اگر زنده است دستش را
اگر به آسمان رفته است …قبرش را….
اگر پیشت نیست …یادش را….
اگر قهری…چهره اش را….
اگر آشتی هستی پایش را…
ببوس…….
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
غمگسار جاودانه..................

خداوندا جان مرا بگیر ولی حتی یک خراش کوچک بر روی دست مادرم نیفتد...

چه بگویمت عزیزم که صفای خانه هستی ..... که یگانه تکیه گاهم تو در این زمانه هستی
 

elahe18

عضو جدید
مرسی از متن زیباتون....:gol:
مادر.....چه کلمه زیبا و مسرت بخشی ...از کنج عدم در آمده وجود خود را بهره ای از هستی تو یافتم .نخستین نگاه من بر روی دل نواز تو بود .تبسم روان پرور تو جهان را خندان و نشاط آور نمود. زیبا که می بینم اثری از مهر دل فروز تو می باشد زشت که می آید با عاطفه تو دور می کنم. چون به فکر تو باشم جهان یک سر خوب و مسرت انگیز می پندارم...در حال خواب وبیداری رویای خود را به تصور تو برمی انگیزیم.....در هوشیاری و بیداری من تو هستی...مایه سعادت وخوشی من تو هستی ....مادر اگر می خواهی زنده بمانم اگر می خواهی نمیرم ........
پس نمیر مااااااااااااااااااااااااااادررررررررررررررررررر:cry:
 

Data_art

مدیر بازنشسته
سلام بر آقا عرفان بزرگوار و مهربان
ممنونم از این همه لطف شما نسبت به بانوان باشگاه و اینکه به یاد این روز بودید .
خدا شما رو حفظ کنه
بر خانواده گل شما هم مبارکه باشه
موفق و سربلند باشید
 

Fateme_bay

عضو جدید
کاربر ممتاز
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست


روز مادر مبارک....
:w40::w40::w40::w14::w14::w14::w40::w40::w40:
 

coherent

عضو جدید
شعر مادر از فروغ فرخزاد


طفلی غنوده در بر من بیمار
با گونه های سرخ تب آلوده
با گیسوان در هم آشفته
تا نیمه شب ز درد نیاسوده
هر دم میان پنجه من لرزد
انگشتهای لاغر و تبدارش
من ناله میکنم که خداوندا
جانم بگیر و کم بده آزارش
گاهی میان وحشت تنهایی
پرسم ز خود که چیست سرانجامش
اشکم به روی گونه فرو غلطد
چون بشنوم ز ناله خود نامش
ای اختران که غرق تماشایید
این کودک منست که بیمارست
شب تا سحر نخفتم و می بینید



این دیده منست که بیدارست
یادم آید که بوسه طلب میکرد
با خنده های دلکش مستانه
یا می نشست با نگهی بی تاب


در انتظار خوردن صبحانه
گاهی بگوش من رسد آوایش
ماما دلم ز فرط تب سوزد
بینم درون بستر مغشوشی
طفلی میان آتش تب سوزد
شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بیماری
بر اضطراب و وحشت من خندد
تک ضربه های ساعت دیواری
.

تبریک به مادران دلسوز همه.....:gol:
 
بالا