بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!

genral36

عضو جدید
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون تو را میخواهم و تو نیز مرا می‌خواهی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم از تمام وجودم، با احساس پر از محبت و عشق! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم، همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها، [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند،[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شود و گل می شود،[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم همچو مهتابی که شبهای تیره و تار را با حضورش پر از روشنایی میکند![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم همچو باران! بارانی که تن تشنه دنیا را جان میدهد و می‌شوید![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون چشمانت این حقیقت قلبم را باور دارد! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم، چون تو آخرین امید زندگی منی، و لیاقت این دوست داشتن را داری! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم تا حدی که قلبم و احساسم ظرفیت این ابراز دوست داشتن را نسبت به تو داشته باشند! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم، چون با باوری عمیق در قلب من نشستی و مرا هدف و امید زندگی خود قرار دادی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون از زندگی و دنیا گذشته ای تا با من بمانی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون نگذاشتی حتی یک قطره اشک از چشمانم سرازیر شود![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون که یاری ام میکنی تا از این سیلاب زندگی به راحتی عبور کنم و خودم را در دشت آرزوهایم همراه با تو ببینم![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم فراتر از باور یک رویا و فراتر از باور یک حقیقت![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم، چون با اطمینان و اعتماد کلید قلب سرخ و پر از عشقت را به من دادی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون که با احساس پر از صداقت، قلم سردم را بر روی کاغذ زندگی میکشم و این شعر و ترانه ها را برایت می سرایم![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مجنونم از مجنون عاقل تر، و دیوانه ام از فرهاد عاشق تر! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نگاه به قلب کوچک و پر از درد من نکن که همین قلب یک دنیا عشق و محبت در آن نهفته است![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نگاه به چشمهای آرام و خسته من نکن، این چشم یک دنیا اشک در آن است![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نگاه به چهره پریشان من نکن، این چهره، عاشق چهره توست![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون که تو اولین و آخرین عشق من هستی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون زمانی که دفتر عشق را می گشایی و میخوانی با خواندن نوشته هایم اشک از چشمانت سرازیر می شود.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دوستت دارم چون از زندگی و دنیا گذشته‌ای تا با من بمانی....! [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



پنج تا ازبزرگترین کلمات : من نمیخوام از دستتبدم


چهار تا از دوست داشتنی ترین کلمات : تو برام مهم هستی


سه تا کلمه شیرین : تورو تحسین می کنم


دو تا کلمه شگفت انگیز : دلتنگت هستم


یک کلمه که از همه مهمتره : تو. . .
 
آخرین ویرایش:

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنج تا ازبزرگترینکلمات : من نمیخوام از دستتبدم
چهار تا از دوست داشتنیترین کلمات : تو برام مهم هستی
سه تا کلمه شیرین : تورو تحسین می کنم
دو تا کلمهشگفتانگیز : دلتنگت هستم
یک کلمه که از همهمهمتره : تو. . .
:(:cry:.....
 

maryam_bah

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه گفتی دوست دارم چند حرفه؟
دیدی ............
دیدی اشتباه کردی:wallbash:
دوست داشتن حرف نیست،یه زندگیه:w16:
اما...:w05:
اما زندگی 2 حرف بیشتر نیست:





:gol:تو:gol:









تو
 

genral36

عضو جدید
دوست داشتن يعني اين عزيزان:
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردمد"
 

playful

عضو جدید
سلام، ایول متن قشنگی بود:smile:;)

اگربدانم یک لحظه از عمرت را بیاد من هستی جونمو فدای آن لحظه میکنم،
و بی تو بودن را فدای یک لحظه بیاد تو بودن سپری میکنم...
 

ooraman

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن يعني اين عزيزان:

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.



مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردمد"

:cry::cry::cry:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن يعني اين عزيزان:
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردمد"


عالی عالی :gol::gol:
اورامان یاد بگیر:razz:
 

genral36

عضو جدید
اينم عشق است دوستان .


جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت.
مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای ازبندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد.
جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.
روزی گذر پادشاه برمکان او افتاد، احوال وی راجویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.
جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.
همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت.
ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت. گفت:
تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟
جوان گفت:
«اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش نبینم؟»
 
  • Like
واکنش ها: doai

playful

عضو جدید
مطالب خیلی جالب بود ;)

خدای عشق برای هر کسی عشق قرار داده، امیدوارم هر کسی به عشق خود رسیده
و با هم به صاحب واقعی عشق برسند....
 

genral36

عضو جدید
اينم عاشقيه دوستان .
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينم عاشقيه دوستان .
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

اینو قبلنم خونده بودم
فوق العادست :cry::cry:

:gol::gol:
 

doai

عضو جدید
خیلی عالی بود.اما دیگه این عشقا رو با هیچ کدوم از میکروسکوپ ها هم نمیشه یافت.
 

Similar threads

بالا