بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمدصادق چه خوبه تو نمی دونی من فقط تو تالار نساجی می تونم اخطار بدم!!:thumbsup2::thumbsup2:

سکرت جان شبت خوش

خب پس خوب شد. حالا میدنم چیکار کنم ... :cool:
خب دیگه بچه های عزیز و مخصوصا آرامش عزیز که امیدوارم امشب با شوخیام ناراحتش نکرده باشم، شب همگی بخیر و خوشی
آرام خانوم شب شما هم بخیر

در ضمن من شاید فردا شب نیام، آخه امتحان سختی دارم.
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
خب پس خوب شد. حالا میدنم چیکار کنم ... :cool:
خب دیگه بچه های عزیز و مخصوصا آرامش عزیز که امیدوارم امشب با شوخیام ناراحتش نکرده باشم، شب همگی بخیر و خوشی
آرام خانوم شب شما هم بخیر

در ضمن من شاید فردا شب نیام، آخه امتحان سختی دارم.
آخی!!چه خوب!!:D
آخ جون فردا پاستیل میارم با لواشک و پفک و چیپس و...:D
شبت بخیر محمدصادق جان
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام نسیم خانومی
خوبی؟
سلام عزيزم...مرسي.خودت خوبي؟
چه خبرا..دلم واستون تنگ شده بودا :crying2:
سلام نسیم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
چرا اینقده دیر کردی؟
ته دیگشم خوردن.
سلام اقا محمد خوبي.... مهموني بودم الان اومديم ببخشيد دير شد.... حالا تا من اومدم ميخواي بري؟ :crying2:
 

atousa_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتم مشاعره می کردم

خوب حالا پست دادم

یکی بیاد قصه بگه


قصه ی جادوگر بد
که از کتابا میومد........
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخی!!چه خوب!!:D
آخ جون فردا پاستیل میارم با لواشک و پفک و چیپس و...:D
شبت بخیر محمدصادق جان
آخ خ خ خ جوووووووووون پاستيل :w42:منم ميخوام
بچه ها من خوابم نمیبره

یکی برام قصه بگه:redface:
سلام عزيز
چرا وسط خيابون نشستي؟ پاشو الان ماشين مياد لهت ميكنه :wallbash:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتم مشاعره می کردم

خوب حالا پست دادم

یکی بیاد قصه بگه


قصه ی جادوگر بد
که از کتابا میومد........

راست میگه نسیم
تو نمیترسی اون وسط نشستی؟ ماشینی، کامیونی؟
راستی این عکس خودته؟
کجا و قضیش چیه که اینجوری عکس گرفتی؟
راستی دیگه وقتی واسه قصه جدید نمونده، فقط میتونیم با هم خوش و بش کنیم.
البته اگه بعضی از این مدیرا بزارن :D
 

atousa_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
این عکس توی جاده ی یکی از مناطق باستانی کرمان گرفته شد .

اولین شنبه ی امسال:redface:


خیلی روز خوبی بود


دیگه کم کم داره خوابم میگیره

ممنون که خواب را به چشمانم هدیه دادین:surprised:


شب همگی خوش

تا بعد:gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
این عکس توی جاده ی یکی از مناطق باستانی کرمان گرفته شد .

اولین شنبه ی امسال:redface:


خیلی روز خوبی بود


دیگه کم کم داره خوابم میگیره

ممنون که خواب را به چشمانم هدیه دادین:surprised:


شب همگی خوش

تا بعد:gol:

شب شما هم خوش و خرم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
آتوسا خانومی بودی حالا!!!
شبت قشنگ و ستاره بارون:gol::gol:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
راست میگه نسیم
تو نمیترسی اون وسط نشستی؟ ماشینی، کامیونی؟
راستی این عکس خودته؟
کجا و قضیش چیه که اینجوری عکس گرفتی؟
راستی دیگه وقتی واسه قصه جدید نمونده، فقط میتونیم با هم خوش و بش کنیم.
البته اگه بعضی از این مدیرا بزارن :D
اوهوم اوهوم... من كه مشكلي ندارم ... و مطمئنم بقيه مديرا هم مشكلي ندارن... آيا داريد؟ :D ( بعضي وقتا ميگن تلقين كردن خيلي تاثير داره :w15:)
این عکس توی جاده ی یکی از مناطق باستانی کرمان گرفته شد .

اولین شنبه ی امسال:redface:


خیلی روز خوبی بود


دیگه کم کم داره خوابم میگیره

ممنون که خواب را به چشمانم هدیه دادین:surprised:


شب همگی خوش

تا بعد:gol:
شب خوش خانومي:smile:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
اوهوم اوهوم... من كه مشكلي ندارم ... و مطمئنم بقيه مديرا هم مشكلي ندارن... آيا داريد؟ :D ( بعضي وقتا ميگن تلقين كردن خيلي تاثير داره :w15:)

شب خوش خانومي:smile:

من که پایه م!!انقدر به من متلک نندازید!!:razz:
نسیم!!باز تو رفتی اونور؟!:razz:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم همينطور :crying2:
باشه الان ميگم
يكي بود يكي نبود ، زير گنبد كبود غير از خدا هيچكس نبود ....... ( خب حالا بقيشو محمد صادق بگه :D)

یه دختری بود به نام نسیم ، تو یه شهر بزرگ و پر دود از قدیم، که هر وقت میخواست بیاد زیر کرسی یا نمیتونست، یا اونقده دیر میومد که همه دیگه رفته بودن (قضیه همون حسنی به مکتب نمیرفت، اگرم میرفت جمعه میرفت).
آره ، بعدشم که میومد و میدید همه رفتن خب ناراحت میشد و با خودش میگفت چه حیف شد کاشکی این مهمونیه رو نمیرفتم و زودی خودمو میرسوندم.
یه روزی این نسیم خانوم ما ...
بقیشم بگم یا بسه؟
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
مرسی بابا قصه قشنگی بود.
اینا رو از کی یاد گرفتی بابا؟
خسته نباشی.شبت هم بخیر بابا
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که پایه م!!انقدر به من متلک نندازید!!:razz:
نسیم!!باز تو رفتی اونور؟!:razz:
عزيزم كدوم متلك :D
ببين محمد چه قشنگ داره قصه ميگه ;)

یه دختری بود به نام نسیم ، تو یه شهر بزرگ و پر دود از قدیم، که هر وقت میخواست بیاد زیر کرسی یا نمیتونست، یا اونقده دیر میومد که همه دیگه رفته بودن (قضیه همون حسنی به مکتب نمیرفت، اگرم میرفت جمعه میرفت).
آره ، بعدشم که میومد و میدید همه رفتن خب ناراحت میشد و با خودش میگفت چه حیف شد کاشکی این مهمونیه رو نمیرفتم و زودی خودمو میرسوندم.
یه روزی این نسیم خانوم ما ...
بقیشم بگم یا بسه؟
ادامه بده عزيز

مرسی بابا قصه قشنگی بود.
اینا رو از کی یاد گرفتی بابا؟
خسته نباشی.شبت هم بخیر بابا
اي بابا نيومده رفتي بابابزرگ :cry:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
نه بابا!!فکر کنم اومد که میگه شب بخیر!!
محمدصادق چی شد؟؟
بگو بقیه رو
نسیم جونی خسته نباشی از طراحی سایت و مهمونی
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
من هستم دخترم اما نمیتونم خودمو قاطی حرف جونا کنم بابا.قصه هاتونو میخونم.با شیطونیاتون میخندم.گاهی هم یه پارازیت میندازم که یعنی ما هم هستیم!
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
نه عزیز جان؛خیلی هم دوستون دارم و خیلی هم به همه شما افتخار میکنم.
اینکه میگم ،منظورم اینه که دستم کنده،فکرم قدیمیه،شوخ و شنگی شما رو ندارم!بابا بزرگم دیگه....
شما که خوش باشین انگار من خوشم بابا.
به، چطوری ممد صادق؟
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
نگو این حرف هارو!!
شما حرف معمولی هم بزنید ما راضی هستیم.:gol:

بچه ها با اجازه تون من برم بخوابم.خیلی ممنون از پذیزاییتون.نسیم جون خوشحال شدم دیدمت.
محمدصادق جان ممنون لطف کردی زحمت کشیدی تیکه انداختی به من.
شبتون بخییر و دراز:gol::gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه عزیز جان؛خیلی هم دوستون دارم و خیلی هم به همه شما افتخار میکنم.
اینکه میگم ،منظورم اینه که دستم کنده،فکرم قدیمیه،شوخ و شنگی شما رو ندارم!بابا بزرگم دیگه....
شما که خوش باشین انگار من خوشم بابا.
به، چطوری ممد صادق؟

امین رخ خان حالا ما دوتا بابا بزرگ بهت گفتیم نکنه باورت شده بابابزرگی و خیلی سنت بالاست و پیری؟ من حاضرم شرط ببندم که شما سنت پایینه 30 ساله
اتفاقا اگه آدمایه خوش طبعی مثل شما نبودن اصلا اینجا حال و هوای الان رو دیگه نداشت و همش بی مزه میشد.
فکر قدیمی دیگه چیه؟ اصلا من دیگه به شما بابابزرگ نمیگم. :razz:
در ضمن منم خوب بودم که الان با این حرفای شما ناراحت شدم.
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
شب شما بخیر. منم یه مشکل دارم باید حلش کنم، گیر کردم.ببینم ممد صادق میدونی چجوری لبتاپی رو که گیر کرده و بالا نمیاد رفعو رجوعش کنم؟ضمنا نه بابا سنم رو اشتباه گفتی.
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
امین رخ خان حالا ما دوتا بابا بزرگ بهت گفتیم نکنه باورت شده بابابزرگی و خیلی سنت بالاست و پیری؟ من حاضرم شرط ببندم که شما سنت پایینه 30 ساله
اتفاقا اگه آدمایه خوش طبعی مثل شما نبودن اصلا اینجا حال و هوای الان رو دیگه نداشت و همش بی مزه میشد.
فکر قدیمی دیگه چیه؟ اصلا من دیگه به شما بابابزرگ نمیگم. :razz:
آخی چه قشنگ قهر می کنه!!!یکی اینو بگیره!!!حالا یه تعارفی زد امین رخ جان تو جدی نگیر!!:w15::w15:
من برم شب خوش
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بابا!!فکر کنم اومد که میگه شب بخیر!!
محمدصادق چی شد؟؟
بگو بقیه رو
نسیم جونی خسته نباشی از طراحی سایت و مهمونی
مرسي خانومي:w27:
من هستم دخترم اما نمیتونم خودمو قاطی حرف جونا کنم بابا.قصه هاتونو میخونم.با شیطونیاتون میخندم.گاهی هم یه پارازیت میندازم که یعنی ما هم هستیم!
مرسي كه هستي.. همين كه هستي گرماي وجودت به محفل ما شادي ميده ;) ( اوه اوه چه شاعوريي كردما :biggrin: آفرين نسيم خانوم اومدي تالار ادبيات ذوق هنريت گل كرده :w15:)
 

Similar threads

بالا