شبت بخیر حمیددوستای گل من دارم میرم میخوام برم حرم شب همتون خوش.. بچه های خوبی باشین با هم بای بای
خوب بخوابی
شبت بخیر حمیددوستای گل من دارم میرم میخوام برم حرم شب همتون خوش.. بچه های خوبی باشین با هم بای بای
آتراد كوچولوي خبيثم ببريم با خودمون كلاس نهضتخدا نسیب گرگ بیابون نکنه البته فکر نکنید منظورم شمایید ها
اگه من با والكانو همكلاسي بشم فردا از اونجا در ميره اگه اون پونز گذاشته من سيم خاردار ميزارمها میبرمش
فقط باهاش خداحافظی کن که داره میشه همکلاسی والکانو!!!
همین دیروز معلمشون اومد گفت زیر یکی از بچه های کلاس پونز گذاشته بود!!!
دوستای گل من دارم میرم میخوام برم حرم شب همتون خوش.. بچه های خوبی باشین با هم بای بای
ببین من منطقی حرف میزنموووخدائیش لذت نداره؟؟؟؟
دوستای گل من دارم میرم میخوام برم حرم شب همتون خوش.. بچه های خوبی باشین با هم بای بای
كدوم حرم ميخواي بري كوچولوي خبيث؟دوستای گل من دارم میرم میخوام برم حرم شب همتون خوش.. بچه های خوبی باشین با هم بای بای
كدوم حرم ميخواي بري كوچولوي خبيث؟
عزیزم شمارم ببریم دکتر چشم بعدشم تلسکوپ فروشی چون کارت دیگه از عینک گذشته!!!آتراد كوچولوي خبيثم ببريم با خودمون كلاس نهضت
منم دعا کن حمیدحرم امام رضا(ع) بای
قبول باشه ...خوش به حالتحرم امام رضا(ع) بای
عزيز جان منظور من اين بود كه آتراد ، كوچولوي خبيثو هم ببريم ...افتاد؟عزیزم شمارم ببریم دکتر چشم بعدشم تلسکوپ فروشی چون کارت دیگه از عینک گذشته!!!
حمید رو من میبینی!!!1
نه دیگه، باید اول بدونم، بعد تصمیم بگیرم!حالا ديگه اين چزو مسائل امنيتيه...شما بلرو بگو تا عروسو بهت معرفي كنم...البته خود عروس روحشم خبر نداره كه داريم شمارو واسش جور ميكنيما فقط قبلا غير مستقيم از شما گفته بود
آقا من ز نمی خوام!منم!!!
خوشت میاد سپهر؟؟؟
خیلیم دلت بخواد!!1
بعد سپهر میره حموم و مسواک می زنه و میره می خوابه!!!!
تمام!
.
البته همیشه قسمت پایانیش رو نمیشنیدم و خوابم می برد، اما 1بار که کی واسه خودم مرد شده بودم، از مادر خواستم برام تعریف کنه و اینجا بود که شصتم خبر دار شد!
البته قسمت های پند آموز زیادی در این داستان نهفته بودا!
نه دیگه، باید اول بدونم، بعد تصمیم بگیرم!
آقا من ز نمی خوام!
مگه با شماست كه نخواينه دیگه، باید اول بدونم، بعد تصمیم بگیرم!
آقا من ز نمی خوام!
اینم قصه ای که همیشه مادرم واسم تعریف می کرد!
البته زیاد اهل قصه و اینا نبودم اما نمی دونم چرا این قصه رو دوست داشتم!
محتوا=0.5 !!!!!!
یه روز سپهر با دوستاش و سهند و حمیدرضا می خواد بره اردو، بعد، روز اردو، صبح زود بیدار میشه و میره سوار ماشین میشه ولی فقط سهند و حمیدرضامیان و دستاش به اردو نمی رس، اما این 3نفر همراه راننده میرن پارک جنگلی آمل!
کلی توی راه با هم آواز می خونن و خوشحال و سر حال میرن که یهو میرسن به 1جایی که دیدن 1پلنگ، حالش خوب نیست
بعد ماشین رو پارک می کنن و میرن از پلنگ ه می پرسن که چی شده؟!
پلنگه می گه خیلی تنهاست و حوصلش سر رفته و بعد سپهر و دوستاش با هم مشورت می کنن و به پلنگ ه می گن، دوست داری با ما بیای اردو؟!
پلنگ ه هم خوشحال میشه و میگه آره، واسه همین با اون ها میره اردو!
بعد که 1خرده رفتند جلو، میبینند 1گوسفند هم نشسته کنار خیابون و ناراحت ه!
میرن ازش می پرسن که چی شده؟!
میگه من خیلی تنهام و ناراحتم، سپهر و دوستاش با هم مشورت می کنن و به گوسفنده میگن می خوای با ما بیای اردو؟!
گوسفنده میگه من رو هم با خودتون میبرین؟!
سپهر اینا می گن، آره اگه دوست داری بیا!
بعد گوسفند ه هم سوار میشه و با اونها میره اردو!
بعد گوسفند و پلنگ در مورد وضعیت جنگل با هم صحبت می کنن و با سپهر اینا در مورد اینکه جنگل رو کثیف نکنن، حرف می زنند که ناگهان می بینند 1شیر جلوی ماشین وایستاده و کنار نمیره!
میرن به آقا شیره می گن که چی شده؟!
چرا نمی ذاری ما از اینجا عبور کنیم که آقا شیره می گه نمیشه، اینجا مال من ه، شما حق عبور ندارین!
بعد آقا پلنگ ه و آقا گ.سفند ه میان با آقا شیر ه صحبت می کنن، اما راضی نمیشه!
بعد که سپهر اینا ناراحت میشینن 1گوشه اقا شیر ه میگه واسه چی می خواین برین جنگل؟!
سپهر میگه من و دوستام می خواستیم بریم اردو تا بازی کنیم، آواز بخونیم و .... که آقا پلنگ ه و آقا گوسفنده رو هم همراه خودمون آوردیم!
بعد آقا شیره که متوجه میشه اینا بچه های خوبی هستند، بهشون اجازه میده، اما موقع رفتن، سپهر اینا می بینن آقا شیره داره گریه می کنه!
ازش می پرسن چی شده؟!
میگه من هم دوست دارم باهاتون بیام که سپهر اینا ازش دعوت می کنن که باهاشون بیاد اردو!
بعد اونها میرن اردو و کلی بازی می کنن و تفریح می کنن و قصه و جوک تعریف می کنن و میخندن و آخر هم همه آشغال ها رو جمع می کنند و بر میگردن به خونه هاشون!
بعد سپهر میره حموم و مسواک می زنه و میره می خوابه!!!!
تمام!
.
البته همیشه قسمت پایانیش رو نمیشنیدم و خوابم می برد، اما 1بار که کی واسه خودم مرد شده بودم، از مادر خواستم برام تعریف کنه و اینجا بود که شصتم خبر دار شد!
البته قسمت های پند آموز زیادی در این داستان نهفته بودا!
قبول باشه ...خوش به حالت
مارو هم دعا كن
شب خوشhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
عزيز جان منظور من اين بود كه آتراد ، كوچولوي خبيثو هم ببريم ...افتاد؟
نسیم ولش کن..این میخواد ناز کنهمگه با شماست كه نخواي
سپهرجان قشنگ بود مرسياینم قصه ای که همیشه مادرم واسم تعریف می کرد!
البته زیاد اهل قصه و اینا نبودم اما نمی دونم چرا این قصه رو دوست داشتم!
محتوا=0.5 !!!!!!
بعد سپهر میره حموم و مسواک می زنه و میره می خوابه!!!!
تمام!
.
البته همیشه قسمت پایانیش رو نمیشنیدم و خوابم می برد، اما 1بار که کی واسه خودم مرد شده بودم، از مادر خواستم برام تعریف کنه و اینجا بود که شصتم خبر دار شد!
البته قسمت های پند آموز زیادی در این داستان نهفته بودا!
اگه آتراد ه نمی خوام!
اما اگه. . . . . . .
آتراد؟!
حمید رو ببر نهضت!
قصه عزیزم!
مشکووک میزنی سپهروووواگه آتراد ه نمی خوام!
اما اگه. . . . . . .
شبت مهتابی و زیبا..خوب بخوابیبچه ها ساعتو دیدین ی رب به سه شد
پاشین ...... پاشین جمع کنین برین بخوابین . مسواکم یادتون نره
امشب خیلی خوش گذشت از همه ممنون
شب همگی خوشو خرمو شاد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | ||
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | ||
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |