بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام آبجی کوچیکه شبت بخیر خوبی
امروز بهت خوش گذشته
سلام
ممنون
راستشو بگم یا با تعارف جواب بدم؟

سلام نگار خانوم عزیز
حالت چطوره؟
خوش میگذره زندگی؟
سلام
ممنون؟
ایضا جواب بالا;)

سلام
ممنون
تو خوبی؟

نگین کیه؟ اگه منظورت نگاره، سکرت بهت توصیه میکنم زود درستش کن تا پشیمون نشدی، مگه نمیدونی اینا به اسمشون حساسن؟ :D
خدا بهت رحم کنه
نه نترس من حساس نیستم
حالا ایناها یعنی چی؟
سکرت دختری یا پسر؟
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها چند شبه نسیم نیست و آرامش نیستند
کسی ازشون خبر نداره
البته آرامش بود
ولی نمیدونم چرا اینجا نیست

داداشی نسیم سرش خیلی شلوغه
پیغام داد درگیره طراحیه صفحه اوله سایتشه
واس همین این چند شب نیست.
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داداشی کی قصه میگی؟
من امشب رو به راه نیستم
می خوام برم اگه طول می کشه فردا بخونم؟
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جمعه, شنبه, يك شنبه

روزي, روزگاري سه تا برادر بودند به اسم جمعه, شنبه و يك شنبه كه هر سه دزدهاي تر و فرزي بودند و هيچ وقت دم به تله نمي دادند. ر

يك روز, جمعه گوسفندي دزديد؛ برد خانه سرش را بريد و گوشتش را آويزان كرد به تاق ايوان و به زنش گفت «اگر من خانه نبودم و شنبه يا يك شنبه آمد اينجا و آب خواست, آب را تو كاسه بريز و بده دستشان؛ چون اگر با كوزه آب بخورند, سرشان را بالا مي گيرند و لاشه گوسفند را مي بينند.» ر

زن گفت «به روي چشم!» ر

تازه جمعه از خانه رفته بود بيرون كه سر و كله شنبه پيدا شد و سراغ جمعه را گرفت. ر

زن گفت «پيش پات رفت بيرون.» ر

شنبه گفت «يك كم آب بده بخورم.» ر

زن گفت «صبر كن كاسه بيارم.» ر

شنبه گفت «به خودت زحمت نده!» ر

و تا زن برادرش آمد به خودش بجنبد, دست برد كوزه را از گوشه ايوان ورداشت سركشيد و گفت «دستت درد نكند! ديگر زحمت را كم مي كنم.» ر

و از خانه بيرون زد. ر

تنگ غروب, جمعه برگشت خانه و از زنش پرسيد «چه خبر؟» ر

زن جواب داد «امن و امان! فقط شنبه يك نوك پا آمد اينجا آب خورد و رفت.» ر

جمعه گفت «با كاسه آب خورد يا با كوزه؟» ر

زن گفت «تا خواستم كاسه بيارم, كوزه را ورداشت سر كشيد و خداحافظي كرد و رفت.» ر
 

Similar threads

بالا