به نام زن... ♡

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یک زنم
ولی کسی صدایم کند زن، سرش فریاد می‌زنم که ” من اسم دارم، مرا زن خطاب نکن.”

چرا می‌خواهم زنیتم را پنهان کنم؟
چرا دلم می‌خواهد مرا قبل از آن‌که یک زن ببینند، یک انسان ببینند؟
مگر زن بودنم مرا از انسان بودنم جدا می‌کند؟
من یک زنم . وقتی می‌گویند: بیا و قول مردانه بده؛ شاکی می‌شوم که من زنم، چرا باید قولم مردانه باشد؟ چرا زنیت مرا، هویت مرا، با کلمات تحقیر می‌کنند ؟
من یک زنم. واین یعنی مرد نیستم. نه به واسطه یک الت که بواسطه روحیات متفاوتم.چرا باید روحیاتم را سرکوب کنم؟
من یک زنم؛ کسی که می‌گویند باعث شد انسان از کمالش کنده شده و به این دنیا سقوط کند. چرا باید برای کاری که اشتراکی انجام شده من تنها توبیخ شوم؟
من یک زنم. کسی که متهم است به فتنه گری؛ ولی ”فتنه گر”ی که همیشه، قدرت به صلابه‌اش کشیده.
من یک زنم . مرداَم ببینَدم و صدایم را بشنود، بی شک متهم می‌شود به بی‌غیرتی، به زن ذلیلی.
من یک زنم. تلاش کنم به حقم برسم یعنی روحیات مردانه را در درونم پرورش دادن و اگر بخواهم به خواسته هایم بی صدا برسم متهمم به فتنه گردی و دروغگویی.
من یک زنم. زنی به غایت آشفته و گیج. زنی که مانده بین زن بودن و نبودن.
زنی که نمی‌داند چرا زن است؟ زنی که مانده زنیت اصلن چیست؟
زن یعنی بیا به این دنیا برای دیگری؟
زن یعنی اگر بخواهی خودت باشی یعنی خودخواهی؟
زن یعنی من نمی‌توانم؟
زن یعنی اگر توانستی برتر باشی باید مشتری دائم نگاه خصمانه‌ی مرد باشی ؟
زن یعنی مکمل مرد؟
زن یعنی زندگی کن تا مرد بتواند زندگی کند ؟
زن یعنی چی؟
من یک زنم
یک زن
زنی که به واسطه یک رحم موظف است (شاید فقط) زندگی ببخشد و زندگی آفرینی کند. زنی که از بخشیدن خسته است و می‌خواهد بخشیده شود. ولی می‌داند عنقریب است که به چهار میخ کشیده شود.
زنی که گرداگرد زندگی موس موس می‌کند ومی‌بخشدش؛ ولی می‌خواهد زندگی هم بخشیده شود برایش. زنی که نگاهش همیشه توی دستان مردان است برای بخشیده شدن.
من زنم
زنی که افکارش می‌گویند زن نیست.
من یک زنم ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من زنم...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با روبندی از تعصب و نقابی از دین...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پشت لب احساس مردانگی دارم وبه دامنم هیچ حلقه ای آویز نیست... [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حق عاشق شدن راندارم که در حصاربکارت اسیر می باشم....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حق جسارت ندارم که در دنیای اصل ونسب حلقه به گوش ایستاده ام....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نگاهم حق انتخاب ندارد و گرمای وجودم را بعد از اسارت میتوانم آزادگردانم...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من زنی هستم که بعد از اسارت هم صاحب همسرم نخواهم شد....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عفریته های خیابانی همسرم را تصاحب خواهند کرد فقط به جرم بارداریم....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با داشتن حق مادر شدن حق زنانگیم را به یغما میبرند....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همبستر شبهای اول من همبستر شبهاوروزهای زنانی میشود که [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] آزادند...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] من به خاطر کودکم حق شراب خوردن ندارم ولی آنها دارند....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من به خاطر کودکم حق دویدن و پابه پا رقصیدن را ندارم ولی آنها دارند...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] به خاطر کودکم حق همخوابی را ندارم ولی آنها دارند....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من در این چند ماه فقط یک حق مادر بودن رادارم....[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و در آخر پدر فرزندم مردی خواهد بود که عطر هم آغوشیش به مشامم می آید.. ...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رنگ صورت آن زن بر روی لباس مرد من است.و جای کفشهایش روی فرش اتاقم...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و من چون گذشته لب فرو میبندم....[/FONT]​
من زنم....
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زنی که اسیر در دام تنهایی است.بقچه عشقش خالی وکوزه اشکش لبریز...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آشیانه ام خالی است .و مادرم فکر میکند که من خوشبختم...[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من زنم گناهم چیست[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قله ی قـــاف که سهـــل است،
من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واو
را هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ...
اما تو
با تمـــام مــــردانه گی ات،

مـــرد باش !
اگر سـراغ نگاهت را گرفتنــــد
بگــو که واگــذار شده ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اکنون بارها از خودم پرسیده ام که آیا زن بودنِ من ،ضعف من است؟!جرم من است؟! یا تنها ویژگی انتسابی من است که مرا محدود کرده است.
زمانی که از محدودیت خویش سخن می گویم نا خود آگاه ذهن ها به سوی خاسته های غیر معقول و ضد اسلامی میرود خواسته هایی که هیچ گاه نخواسته ام .
مرا غرب زده می خوانند. غافل از اینکه من به دنبال شکستن حریم ها نیستم من به دنبال بی قیدی خود نیستم .
چرا که من هم انسانم
من هم ایرانی ام
من هم مسلمانم من هم می دانم !!!


من هم اعتقاداتی دارم که بی مرزی را نمیپسندم نمی خواهم .
چرا اینگونه به من نگاه میکنی مگر انسان نیستم؟!!! نگاهت را پس بگیر .... .
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادری را می شناسم که بخاطر کودکان گرسنه اش خودش را به مردی فروخت
مردی را هم میشناسم که بخاطر هوسش سهم نان کودکانش را به زنی فروخت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی به ارامی پیانو مینوازم
ارام قطرات اشکم بر صفحه کلید میچکد
سرم را بالا میگیرم
به اینه نگاه میکنم
چقدر زن بودن سخت شده
هرگز کسی حرفهایم را نمیفهمد
کسی نمیداند من کی هستم
هر کدام از ادمها که نزدیکم میشود
میخواهند مرا همانگونه کنند که دوست میدارند
و من نمیتوانم اگونه باشم که دیگران میخواهند
هرگز کسی را نیافتم که بتوانم از دردهای درونم با او بگویم
تنها در اینه به چشمانم که خیس بود نگاه کردم
ارام و بی صدا لبخند نمیزد اینه
نمیتوانم از نواختن دست بکشم
تمام دنیا وقتی مینوازم میشوند سکوت
تا بداند در سرم چه میگذرد
تا بعدا از ان بر علیه من استفاده کنند
حتی نمیتوانم بنوازم
کاش در مریخ بودم تا میان ادمهایی که مرا مریخی مینامند
در حالی که من نیز هرگز انها را نمیفهمم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زن که باشی
قلبت همیشه میتپد برای یک کلمه
مادر
میدانی دوست دارم
مادر خطابم کند فرزند نازنینم
اما میدانم فرزندی نیست
و من تنها در گوشه پارک به تمام
مادران با حسرت مینگرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زن بودن کار سختی نیست
ولی وقتی زن باشی اما کسی را نداشته باشی
که در کنارش ارام بگیری
در کنارش لبخند بزنی
انوقت نمیدانی چگونه باید زندگی را ادمه بدهی
زن مظهر زیبایی و وفاداری هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگویی زنانــگی ام زیباست...!
لبخـند میزنم و به این می اندیــشم
که ای کاش زیبایی ِدلــم را هم میدیدی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرازهائی از کتاب باربارا دی آنجلیس
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ​ــــــــــــــــــ� �� �ــــــــــ
آنچه زنها دوست دارند مردان بدانند
ـــــــ ـــــــ ـــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ
داشتن قلبی مهربان و آکنده از عشق یک نعمـــت است, نه یک مصیــــبت. عشق ورزیدن با تمام وجود واز خود گذشتگی یک هدیه است نه یک اشــــــــتباه . عشق را در اولویت دادن نمـــودی از هویت زنانه است نــه یک نقطه ضعف.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی زن هستی خوب بلد دوست بداری مردی را که
دوستت دارد
ولی من نیز زن هستم اما هنوز درک نکردم دوست داشتن مردی را
اخر هنوز مردی را نیافتم که مرا دوست بدارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چشمان یک زن بنگر تا امید را بیاموزی!
که چگونه یک دهه
بعد از انکه در محاصره پدر و برادر
خطابه اطاعت را از بر میخواند
باز هم به پا میخزد و از پنجره کوچک خانه یی تاریک
خواب یک باغچه گل های رنگارنگ را در پلک هایش
زنده نگه میدارد

به چشمان یک زن بنگر!
تا تحمل را بیاموزی
وقتی در ملاء عام با نگاه های خون الود، خصم اگین و بی رحم
شلاق ها را بر فرقش فرود می اورند و وقارش
در چنگ دستانی خشن که او را بر زمین میخکوب کرده
ذوب میگردد
باز هم در خفای چشمانش
جایی که تو و دره های تو
هرگز بدان راه نخواهد یافت
شوق یک دنیا آرزو را میپروارند

به چشمان یک زن بنگر! تا شجاعت را بیاموزی
وقتی نفس های کودکش را
میشمارد و گرسنگی را فراموش میکند
و با یک لبخند شاد کودکش
دنیای غم هایش را به اسانی به شادی میفروشد و
جان میدهد برای انکه با شیره جانش او را پروردیست

به چشمان یک زن بنگر!
تا مردانگی را بیاموزی
وقتی با دستان کوچک و نحیف
در ابهای سرد یک جوی
البسه سنگین مردانه تو را میشوید و
چای داغ تو را در مقابلت می نهد و
حیوانات تو را به چرا میبرد و
هر روز لکه های سبز و ابی مشت های تو را
مردانه تر از تو تحمل میکند تا روزی
که تو از خواب گرانت برخیزی


به چشمان یک زن بنگر!
تا فاجعه را بیاموزی
وقتی در تیرگی رنج های که تو بر او روا داشتی
خود را مشعل راهت میسازد تا شاید
روشنی خودسوزی او
تو را از دنیا تاریک جهلت بدر ارد

به چشمان یک زن بنگر! تا بیاموزی که سنگ های سنگسار او
که شلاق ها و حکم های مردانه تو
که لگد های بوت های سنگین و مشت های سهمگین تو
که عدالت مردسالارانه و افکار جاهلانه تو
هرگز از پایش در نیاوردست
او زن است
انکه را که خدا بهشت را در زیر گام هایش نهادست
ای مرد
تو
هرگز جبون نخواهی ساخت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن بود! حوا بود و شریک آدم
قبول ، از بهشت رانده بودنش
اما ذاتش بهشتی بود...بهشت در آغوشش بود
اصلا با او به زمین آمده بود......شرم داشت حیا داشت مستور بود
حتی وقتی عریان آغوش برای آدمش میگشود؛ نجیب بود
پاک بود و زلال.......زن بود! زن...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من زنم
طبعيت مرا انسان
دنيا مرا زن
و مذهب مرا فرمانبردار خواند.

خداوند مرا آفريد
تا دنيای ناتكمیلش را
كامل گردانم
و مرد را همراه باشم .

صاحب تقدیر مرا
گاهي دختر
و گاه مادر
خواهر و همسر
در هر قالب مرا آزمود
در هر رنگ مرا ناتوان خوانند

خواستم درب ستم را بشکنم
دستم را شکستند

چرا من از گوری به گوری فرستاده میشوم؟

آری من زن ذرهء
که در گردباد خود خواهی مردان فنا گردیدم

مرا کم مخوانید

من خدای دوم این کائناتم

تو ای مرد زادهء من!
تو در دامانم پرورش یافتی
تو شیرهء بدنم را مکیدی
تو بار اول مرا صدا زدی

آری مادر
گاهی پای گهواره ات بیدار ماندم
گاهی ترا قدم گذاردن آموختم
بعد همین تو
مرا چون موری زبون زیر باران شلاق داغان کردی
همین تو!

مرا شکار هوسهای ناپاکت کردی.
من ترا بار ها زندگی بخشیدم
تو مرا ذلت و خواری
ترا با خودت آشنا کردم
در بدل، تو هویت مرا پامال کردی

باری قبول قبول قبول گفته در پناهء تو آمدم
چون گنجشک معصوم در پناهء بته
چون قطرهء در امواج تو شامل گشتم
بی هراس از تلاطم امواجت
با لفظی طلاق طلاق طلاق،
تو مرا در دست طوفان زندگی پرت کردی

هنوز هم نمیدانم
چی است مهفوم وجودم؟!
من کی هستم؟!
غلام؟
عروسک؟
یا مولودی تو؟!

ولی من
یک زنم
گم در ویرانه های زندگی

آری من زنم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن بودن...

ترجمه ی کلمه ی تمام "ظرافت های دنیاست"!...

مردان این ظرافت را گاهی درک نمیکنند....

و زن ظرافتش میشکند....

مرد اسم این ظرافت را "احساس بی جا" میگذارد..

و زن اسمش را "عشق" میگذارد...

چه عشق ها که بخاطر نادانی مردان شکسته شد....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها
در بطنِ من
زنی‌ سکته می‌‌کند
که در هر نفس
زندگی‌ را سخت تپیده است
....
تمام وجودِ من قلبی شده که درد می‌‌کند




نیکی‌ فیروزکوهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من را از هر طرف که ببینی
چشم به راهِ مردی ام
که زبان درد ها را بداند؛
با سبدی از مداد و تسکین

دنیا قالب تهی کرده است
از خوبی ها
مدت ها پیش
و مداد لازم است
برای کشیدن چیزهای خوب
تسکین ها هم باشد،
برای دل لرزه های بی وقتی که حرف آدمیزاد حالی شان نمی شود

بیهوده دور من نگرد،
به دنبال حرف تازه ای
من را از هر طرف که ببینی
چشم به راهِ دستی ام
که شانه شود شب ها
برای "تلخ گریه" هایی که دلیل ندارند
و چسبیده اند
با چسبِ سماجت
به راهِ گلو

مهدیه لطیفی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ویرجینیا وولف/آیینهٔ درشت‌نمای



قرن‌ها است ک زنان ب مثابه آیینهٔ درشت‌نمای،

این امکان را برای مردان فراهم آورده‌اند

تا خود را دوبرابر بزرگتر از آن‌چه هستند،ببینند!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبخنــد از صورتش تمام نمی شود...

آغوشم که می گیــرد دیگر لازم به حجی کردن اش نیست :

این

آقا

دوستـــــــم

دارد

!!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز

آخه زن بودن چرا اینهمه درد داره؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخواهم روزی که مادر شدم
به دخترم یک چیز یاد بدهم
ان هم اینکه هرگز هیچ دوست داشتنی را باور نکند
هرگز غرورش را بخاطر کسی زیر پا نگذارد
هرگز وقتی عاشق شد با کسی جز من دردودل نکند
هرگز از عشق نترسد و با اغوش باز به استقبال عشق حقیقی برود
تنها یک چیز را تاکید دارم
همیشه دوست داشتن دروغ نیست مهم ادمی هست که به تو بیانش میکند
اگر برایت ثابت شده باشد او فرد صادقی هست باور کند اما محتاط باشد
و بداند هر چیز در این دنیا راهی دارد خیلی زیبا اخر اگر دوستت داشته باشد
خیلی محترمانه به خواستگاریت میاید
تو را به همه معرفی میکند
تو برایش باارزش ترین هستی
بخاطرت همیشه جلو مردهای دیگر که تو را میخواهند میایستد و میجنگد تا نشانت دهد چقدر دوستت دارد
اما اگر فردی به تو گفت که دوستت دارد
اما نمیدانی صادق هست در حرفش یا نه
او را خیلی ساده محک بزن
اگر تو را بخواهد زیباترین دختران را نمیبیند
اگر تو را دوست داشته باشد تمام تلاشش را میکند تا به تو ثابت کند
اما باز هم اثبات نهایی وقتیست
که او تو را به خانواده اش نشانت دهد
تو را به تمام دنیا نشان دهد و بگوید
این دختر تنها عشق من هست
و مهمتر اینکه تو را همانگونه هستی با همان خانواده ای که داری قبول داشته باشد
و در اخر هم محترمانه به خواستگاریت بیاید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی من از ان زنهایی نیستم
که خیلی عشقش را فریاد بزند
اخر به او یاد دادند تنها سکوت کند در برابر احساسش
اگر میبینی فریاد میزنم
برای این نیست که از تو ناراحتم
از خودم ناراحتم
که روزی بجای خودش دیگران را ترجیح داد و دیگران تنها قلبش را شکستند
اما میخواهم من نیز به خودم بیاندیشم و به احساسم
دیگر نمیخواهم کسی که تمام هستیم هست را به کسی بسپارم
اخر خودم میمیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن زندگيست
و
مرد امنيت
و چه خوب مي شود وقتي
مردي تمامِ مردانگيش را
خرجِ
امنيتِ زندگيش كُند
و چه زيبا مي شود وقتي زني
تمامِ زندگيش را
خرجِ
غرورِ امنيتش كُند ~
 
آخرین ویرایش:

shima_glk

عضو جدید
زنانگی هایی که سنگسار شد (فوق العاده زیبا)

زنانگی هایی که سنگسار شد (فوق العاده زیبا)

دختران بعد از انقلاب :
به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود
پدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند
مادر ها در خانه ها با زندگی
گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب میشناخت
و ما با همین موسیقی توی کوچه ها لی لی می رقصیدیم
مادرانمان جای ایستادن پای آینه
در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند
و آغوششان جای عطرهای فرانسوی
بوی غذای گرم می داد
و سینه و باسنشان را
حاملگی های چهار و پنج و شش باره ، پروتز می کرد.
سرخی لبهای مادرانمان را " حرمت خون شهدا " سپید می کرد
و سپیدی تنشان را
سیاهی چادر ها پنهان
به دنیا که قدم گذاشتیم ، " سیاه "‌‌ رنگ زنانگی بود
و " زشت " وصف زنانگی
و "اشک " تبلور زنانگی
ما با صدای آهنگران اولین قدم های موزون زندگیمان را مردانه برداشتیم
و در فشار مقنعه های چانه دار ، اولین کلماتمان را " مردانه " ادا کردیم
در صبحگاه های مدرسه هر روز با دستور " از جلو...نظام " مردانه ایستادیم
و با شعار "‌مرگ بر..." مردانه فریاد زدیم
در انشاهای مدرسه
قرار بود همه مان دکتر و مهندس و معلم شویم تا به جامعه خدمت کنیم
اما قرار نبود همسر باشیم ، مادر باشیم و به خانواده هم خدمت کنیم
ما با حنا در مزرعه کار کردیم و زحمت کشیدن را آموختیم
با آنت برای خواهر و برادر کوچکترمان مادری کردیم
با زنان کوچکی که مثل خیلی از ما پدرشان به جنگ رفته بود ،
برای سیر کردن شکممان کار کردیم
با پرین از بی خانمانی تا با خانمانی کوچ کردیم
ما دختران کار بودیم
ما دختران عروسکهای گمشده زیر آوار خانه های موشک خورده ایم
ما دختران گوشهای تشنه برای دوستت دارم های پدر به مادریم
ما دختران چشمان تشنه برای دیدن بوسه های پدر روی لب! ...نه ! روی گونه های مادریم
ما دختران دخترکی های ممنوعه ایم
ما همان دخترانی هستیم که به پر پشتی موهای پشت لبمان بالیدیم و مهر " نجابت " و " عفت " خوردیم
ما همان دخترانی هستیم که برای ابروهای نامرتب و اصلاح نشده مان ، " محبوب " و "‌معصوم " شناخته شدیم و انضباط بیست گرفتیم
ما دختران جوجه اردک زشتیم ، که تا شب عروسی برای زیبا شدن صبر کردیم !
ما همان دخترانی هستیم که همیشه برای "مردانه حرف زدن " ، " مردانه راه رفتن " و " مردانه کار کردنمان " آفرین گرفتیم
و با اینهمه مردانگی از آتش جهنم گریختیم !
آتش !
یادش به خیر !
چه شبها که از ترس آویزان شدن از یک تار موی شعله ور در جهنم ، خواب بر کودکیهایمان حرام شد !
چه روزها که از ترس ماشین های کمیته ، نفس زن بودن در گلویمان حبس شد و کوچه های بلوغ را تند تند دویدیم
ما نسل ترسیم
زاده ی ترسیم
هم خواب ترسیم
ترس ...تعریف تمام انچه بود که از زن بودنمان میدانستیم
و آتش ...پاسخ تمام سوالهایی که جرات نکردیم بپرسیم
چقـــــــــــــــــدر آرزو داشتیم پسر باشیم تا ما هم با دوچرخه به مدرسه برویم
تا ما هم کلاه سرمان کنیم
تا حق داشته باشیم بخندیم با صدای بلند
بدویم و بازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پایمان بپیچد و زمین بخوریم
تا حق داشته باشیم کفش سفید بپوشیم
لباس های رنگی به تن کنیم
تا حق داشته باشیم کودکی کنیم
ما بزرگ شدیم
خیلی زود بزرگ شدیم
زودتر از آنکه وقتش باشد
سرهای زنانگیمان زیر سنگینی چادر ها خم شد
و برجستگی هامان در قوز پشتمان پنهان
ترس ، گناه ، آتش ، ابلیس
چقدر زن بودن پرمعنا بود برایمان !
هر چه زنانگی ما زشت تر ، مردانگی مردها جذاب تر
زن معنای نباید ها و نا ممکن ها و نا هنجارها
و مرد معنای باید ها و ممکن ها و هنجار ها
ما دختران زنانگی های ممنوعه ایم
ما وزن حجاب را خوب میفهمیم
ما کف زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست
و جشن تکلیفهایی که همیشه روی دوشمان سنگینی میکرد
اسطوره ی زندگی ما اشین سانسور شده ی زحمتکش بود
و هانیکویی که با چتری های روی پیشانی اش ، همیشه از پدرش کوجیرو می ترسید.
ما بزرگ شدیم
جنگ تمام شد
پدرهایی که زنده ماندند به جنگ زندگی رفتند
مادر ها از پدر ها مرد تر شدند
گو گو ش و هایده از ویدئو های ممنوعه بیرون آمدند
و ما هنوز منتظر بودیم صاعقه ای بزند و خشکشان کند !
اما خیلی زود فهمیدیم صاعقه ، زنانگی ما را خشک کرده !
وقتی روی تخت عروسی نشستیم در حالی که هنوز گمان می کردیم فقط باید غذا های خوشمزه بپزیم
و خانه تمیز کنیم و از کودکانی که خدا ! در شکممان بار می زند نگهداری کنیم
وقتی ازشوهرمان وحشت کردیم و خجالت کشیدیم از تمام آنچه به زن بودنمان معنا می داد
وقتی برای خوابیدن کنار شوهرمان هم از خدا طلب مغفرت کردیم و گمان کردیم به هویتمان توهین میکند !
وقتی تمااااااااااااااااااااااام آن ترسها ، نباید ها و ناهنجاری ها را با خود به رختخواب زناشوییمان بردیم
صاعقه خشکمان کرد
ما زن هایی بودیم که مرد و مرد هایی که زن
به ما فقط آموختند چگونه شکم مردانمان را سیر کنیم
کسی نگفت چشمانشان هم گرسنه است
و شهوتشان تشنه
ما باختیم
روزهای عشقبازیمان را باختیم
طراوت جوانی مان را باختیم
ما نسل زنان خسته ایم
خسته از تکلیفهایی که روی دوشمان سنگینی می کند
خسته از محارمی که هرگز محرم رازهای دلمان نشدند
خسته از نامحرمانی که بارها به خاطرشان از پدر ها و برادر ها و شوهر ها کتک خوردیم
خسته از ترس هایی که با ما زاده شدند
در ما ریشه دواندند
در باورهایمان جوانه زدند
و آنقدر شاخ و برگ گرفتند که سایه شان تمام زنانگی مان را پوشاند
ما خسته ایم
و با تمام خستگیمان
حالا
در آستانه ی سی سالگی
به دنبال شعله ی خاموش زنانگی هایی میگردیم که کم آوردیمشان
دماغ عمل میکنیم
ایمپلنت می کاریم
پروتز میکنیم
کلاس رقص می رویم
تا با داف های توی خیابان و خواننده های ماهواره رقابت کنیم
تا شوهرمان را نگیرند از ما با سلاح زنانگی هایی که کم آوردیمشان
و هنوووووووووووووز گیجیم که
چطور هم آشپز خوبی باشیم
هم خانه دار خوبی
هم مادر نمونه
هم کمک خرج زندگی برای چرخ زندگی ای که مردمان به تنهایی نمیتواند بچرخاند
هم به جامعه خدمت کنیم
هم فرزند تربیت کنیم
هم زیبا و خوش اندام و شاداب باشیم و مردمان را سیراب کنیم از زنانگی مان
و ما
هنوووووووووووووووز لبخند می زنیم
نجیب می مانیم
به مردمان وفا میکنیم
مادرمی شویم
برای فرزندمان مادری می کنیم
خانه مان را گرم و پر مهر میکنیم
و برای زناشوییمان سنگ تمام میگذاریم
درس می خوانیم
کار می کنیم
به جامعه خدمت می کنیم
خرجی می آوریم
صبوری می کنیم
برای سختی ها سینه سپر می کنیم
ظلم ها و تبعیض ها را طاقت می آوریم
در راهرو های دادگاه دنبال حق های نداشته مان می دویم
وبا اینهمه فقط...
گاهی در تنهاییمان اشک میریزیم
گاهی پای سجاده مان به خدا شکایت می کنیم
گاهی گوشه ی امامزاده ای مسجدی می خزیم و بغض هایمان را
لای چادر های رنگی میتکانیم
گاهی می خندیم به عکس 6سالگیمان با مقنعه ی چانه دار توی مهد کودک !
گاهی افسوس می خوریم
برای زنانگیهایی که سنگسار شدند
و هنوز زن می مانیم
و به زن بودنمان می بالیم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی مرد
من حوا هستم وقتی به من نزدیک میشوی
حواست باشد اگر بگویی حوای من ، من همیشه حوایت میمانم
اما اگر منظورت هوای من هست که باید بگویم هوای تو نیستم
بگذار صادقانه بگویم بهشت را بخاطر ادم ترک نکردم که بشوم هوای مردی هوسباز
من منتظر ادم خود میمانم تا به کنارم بیاید و مرا در نزد خود ببرد
من حوای ادمی هستم که همیشه به او پایبند میمانم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زنها زیبایند
میدانم
اما تو چگونه نگاهشان میکنی
بزرگی روحشان را میبینی یا ظاهر دلربایشان را
اگر ظاهرم را بخواهی بدانی میگویم
انقدر زیبا هستم که مردان زیادی برای داشتنم
تمام زندگیشان را به پایم میریزند
حال بماند روحم چگونه هست
خودت باید کشفش کنی
من روحم را ساده نشان نمیدهم تا بخواهی ساده بدستش بیاوری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ردپای کوهلت را در چشمانم میبینم
انگار خیلی پیر شده ام
نمیدانم شاید اگر دوستش دارم دلیلش چیشت
اصلا او هم دل تنگ من میشود
وقتی از او دلخورم حاضر هست تمام دنیا را بدهد تا دلخوریم برطرف شود
همانطور که من وقتی حس میکنم از من دلخور هست تمام دنیا را میدهم تا دیگر دلخور نباشد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
..

..

روزی کسی به من گفت
سنگدل دوستت دارم
تنها ارام سکوت کردم
و در سکوت گفتم
دوستت دارم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani 🔺️هوای تو... ♡ ادبیات 800
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 153

Similar threads

بالا