شهاب الدین ناصری پشت دربندی
انسان بزهکار اثر دکتر سزار لمبروزو- تحول عمیقی در نحوه نگرش به بزه دیده را سبب شد، چرا که زمینه ساز نگرش علمی به جرم بوده و در حدود ده سال بعد زمینه تولد رشته جرم شناسی را فراهم کرد. کمتر از یک سده پس از تولد جرم شناسی، برخی جرم شناسان در مقام حل معمای جرم و برای علت شناسی بزهکاری محور مطالعات خود را بر کنشگر دیگر فرآیند بزهکاری، یعنی «بزه دیده» متمرکز کردند تا جایگاه و نقش وی را در تکوین جرم برآورد کنند. این مطالعات و تحقیقات جرم شناسان سبب شد رشته جدیدی بنام «بزه دیده شناسی علمی» (اولیه) ایجاد گردد. براساس یافته های این رشته جدید، بزه دیده مستقیم جرم که تا پیش از این مستحق حمایت و معمولا بی تقصیر تلقی می شد و شایسته و نیازمند هرگونه مساعدتی بود، می توانست به عنوان عامل موثری در وقوع جرم و الهام بخش اندیشه مجرمانه باشد؛ و از همه مهم تر می تواند در جریان ارتکاب جرم و درحالی که خود مقدم در ارتکاب بزه بوده، به لحاظ عدم توانایی جسمانی یا یک اتفاق خارج از اراده خود، به جای آنکه مجرم شود، قربانی جرم واقع گردد.
براین اساس، زوج کیفری نباید همواره بصورت سیاه و سفید قضاوت شوند. همیشه اینگونه نیست که یکی بی گناه و دیگری گناهکار باشد، بلکه ممکن است شیری یا خاکستری رنگ بوده و درواقع بزه دیده هم در وقوع جرم به نوعی نقش داشته باشد.
پس بدون تردید بررسی علمی و ملاحظه عنصر مؤثری چون قربانی جرم به منزله شخصیت کلیدی در فرآیند منجر به اعمال مجرمانه یا فرآیندهای برخواسته از آن تحول عمیقی در علت شناسی جنایی است.
در همین راستا این فصل ابتدا به بررسی فرآیند بزه دیدگی و وجوه مختلف بزه دیدگان پرداخته و آنگاه مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بنابراین مطالب این فصل در دو بحث زیر ارائه می گردد:
مبحث اول: تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان
مبحث دوم: بررسی مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان
مبحث اول : تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان
در گذشته، مجرم تقریباً به طور انحصاری تمامی توجه پژوهشگران در قلمرو جرم شناسی را به خود معطوف ساخته بود، به طوری که تلاش های فراوانی در جهت پی بردن به خصوصیت ها، ناهنجاری ها، اختلالات روانی، نواقص شخصیتی و عوامل روانی دیگر که بتواند رفتار مجرمانه را تبیین نماید، انجام می گرفت. از طرفی چون گروه های طرفدار قربانیان، آنها را افرادی بی گناه می دانستند، مخالف بررسی عملی نقشی بودند که قربانیان ممکن است در ایجاد جرائم داشته باشند. در هر حال، تلاش برای درک جرم بدون در نظر گرفتن تمام جنبه های آن – از جمله ویژگیها و رفتار قربانی – همچون تلاشی خواهد بود برای تکمیل پازلی که همه قطعات آن را در اختیار نداریم.
تکامل سریع جرم شناسی و قلمرو گسترده آن، افق تازه ای در تحقیقات جرم شناسی گشود به طوری که در دهه 1940، توجه دانشمندان به رابطه میان بزه دیده و بزهکار جلب می شود، هر چند پایه گذاران رشته جرم شناسی از حیاتی بودن آن آگاه بودند. هانس فون هنتیگ ، بنیامین مندلسون و هانری هنبرگر جملگی بر اهمیت بررسی روابط میان مجرم و بزه دیده به منظور درک بهتر خاستگاه و آثار جرم تاکید کردند. از زمان انتشار نتایج این مطالعات پیشگام، دانشمندان زیادی بررسی های خود را بر این جنبه از مسئله جرم متمرکز کردند، به گونه ای که جرم شناسی بزه دیده شناسی که اساس آن بر مطالعه بزه دیدگان استوار است، جدیدترین شاخه از جرم شناسی نظری است که موضوع آن بررسی ویژگی ها و عملکرد بزه دیده، و روابط وی با مباشر عمل مجرمانه و نقش او در ارتکاب جرم می باشد.
به عبارتی دیگر بزه دیده، به عنوان یکی از کنشگران اصلی یا فراموش شده جرم بتدریج وارد پژوهش ها و مطالعات جرم شناسان و حقوقدانان کیفری شد و شایسته همان توجهاتی تلقی گردید که از دیر باز در علوم جنایی، در ابعاد حقوقی و تجربی آن، برای بزهکار در نظر گرفته می شد و این رهیافت که بزه دیده می تواند در قبل، در طول و بعد از ارتکاب جرم نقش داشته باشد، به نوعی طرز تلقی سنتی برای مبارزه جامعه علیه جرم با تاکید بر مجازات برای مجرم را اصلاح نمود.
به همین منظور در این مبحث ابتدا رویکردهای بزه دیده شناسی و فرآیند بزه دیدگی تبیین خواهد شد. سپس به بیان گونه های جرم شناختی بزه دیدگان پرداخته خواهد شد. براین اساس مطالب این مبحث در دو گفتار زیر ارائه می گردد:
گفتار اول : رویکرد های بزه دیده شناسی و تحلیل فرایند بزه دیدگی
گفتار دوم: آشنایی با گونه های جرم شناختی بزه دیدگان
گفتار اول : رویکردهای بزه دیده شناسی و تحلیل فرآیند بزه دیدگی
بزه دیده شناسی یا جرم شناسی مجنی علیه شناسی، جدیدترین رشته از جرم شناسی واکنش اجتماعی است و به رغم اینکه در بطن دانش جرم شناسی متولد شد اما به مرور زمان تبدیل به یک قلمرو مطالعاتی خاص شد. امروزه نیاز جرم شناسی به مطالعه قربانیان جرم، ممکن است واضح و آشکار و حتی تا حدودی بدیهی به نظر برسد اما چنین نیاز آشکاری به مدت بیش از یک قرن از دایره توجه جرم شناسان دور بود.
بزه دیده شناسی در گذر زمان دارای دو رویکرد مهم بوده است، به همین منظور در این گفتار مراحل تحولات و رویکردهای بزه دیده شناسی و در نهایت تئوری های مهمی که در زمینه بزه دیده شناسی مطرح شده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
الف) رویکردها و تحولات بزه دیده شناسی
1 بزه دیده شناسی اولیه (علمی)
1-1) ریشه های فلسفی و اخلاقی بزه دیده شناسی
هرچند قدمت جرم شناسی مبتنی بر مشاهده و تجربه به یک قرن اخیر برمی گردد اما عمر جرم شناسی علمی، فلسفی و اخلاقی به قدمت عمر جوامع بشری می رسد. تقریباً عموم جرم شناسان یا پیشگامان علم جرم شناسی متفق القولند که تولد جرم شناسی همزمان با تولد بشر بوده است و اندیشه های جرم شناسی ابتدا در آثار ادبا و فلاسفه به وجود آمد و اینان بودند که به پدیده مجرمانه با دیده ی موشکاف و متفکرانه نگریستند.
در کتاب دانش نامه جرم شناسی ذیل واژه «جرم شناسی» آمده: «قبل از تولد جرم شناسی و سازماندهی آن به عنوان یک رشته مطالعاتی علمی، یک دوره ی طولانی غیر علمی وجود داشته است. تاریخ تفکر جرم شناسی در کشورهای غربی با فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو و با تراژدی نویسان یونانی چون آشیل، اورپید و سوفکل آغاز گردید. این تفکر از مکاتب وحی(مثل مکتب سنک)، مسیحیت(کتاب جهنم دانته)، دوره رنسانس(توماس مور و کتاب سراب او) و دوره کلاسیک(شکسپیر و رسین) گرفته تا فیلسوفان دوره روشنگری(از قبیل منتسکیو، ولتر، روسو و بکاریا) ادامه می یابد». همین مطلب را به نحوی دیگر در کتاب اندیشه های کیفری ژان پرادل هم می خوانیم.
همانطور که « قدمت جرم شناسی علمی و فلسفی و اخلاقی به عمر جوامع بشری می رسد»، بزه دیده شناسی نیزعمری طولانی دارد. اولین مفاهیم بزه دیده شناسی، نه بوسیله جرم شناسان و جامعه شناسان بلکه توسط نویسندگان و شعرا بنا نهاده شد. هرچند رابطه بزهکار و بزه دیده و نقش او در ارتکاب جرم صراحتاً مطرح نمی گردد اما به طور ضمنی در داستان ها و اشعارشان به چشم می خورد. در بسیاری از آثار این قربانی است که تفکر ارتکاب جرم را به بزهکار منتقل می کند و یا ارتکاب جرم نتیجه عمل بزه دیده است. ظریف ترین اندیشه ها و نکات جرم شناسی را در داستان هابیل می توان یافت. حالات و سکنات هابیل سرشار از آموزه های بزه دیده شناسی است.
نکته دیگری که در آثار ادبی و فلسفی به چشم می خورد، وجود سابقه قبلی مانند دوستی، آشنایی و ... میان بزهکار و بزه دیده است و بدین صورت بزه دیدگی امری اتفاقی نیست، بلکه بصورت گزینشی صورت گرفته است. آنها معتقد بودند که بزه دیده اخلاقاً مقصر است، هرچند از دیدگاه حقوقی این مباشر است که مقصر قلمداد می گردد. به هر حال آنچه در خور توجه و اهمیت است بررسی نقش بزه دیده در تکوین جرم و اهمیتی است که این موضوع در میان ادبا و فلاسفه قدیم و از بدو تولد حقوق کیفری داشته است. از قانون حمورابی گرفته تا قوانین ایران، یونان و رم و تمدن های کهن نظیر مصر و چین و در ادیان بزرگ الهی همچون شریعت موسی و دین مبین اسلام و حتی در نوشته های ادبای کلیسا در قرون وسطی در همه آنها حضور و نقش بزه دیده مسئله ایی نیست که با آنان ناآشنا باشد.
1-2) ریشه حقوقی و جرم شناختی بزه دیده شناسی
تاریخ پیدایش بزه دیده شناسی علمی به سال 1948 برمی گردد. البته قبل از آن آثاری نگاشته شدند که رنگ و بوی جرم شناسی داشتند اما بحثی از علم بزه دیده شناسی در آنها به میان نیامده بود. ازجمله این آثار حقوقی می توان به کتاب «روایات محاکمات جنایی قابل توجه » اثر فوئر باخ اشاره کرد که در سال 1846 نگاشته شده بود. او در بخشی از این کتاب جریان محاکمه مجرمی را بیان می کند و معتقد است بزه دیده خود، علت جنایتی است که بر وی وارد شده است.
حقوقدانان انگلیسی دیگری بنام «جی سی» در کتابی تحت عنوان «قاتل و انگیزه های او» معتقد است که گروهی از انسان ها همواره خود را در معرض قتل قرار می دهند. این افراد به خاطر رفتار و یا گفتار تحریک آمیز خود مستعد مقتول شدن هستند.
درسال 1941، فون هنتیگ مقاله ایی با عنوان «ملاحظاتی درباره تعامل میان بزهکار و بزه دیده» منتشر کرد و نقش و تقصیر بزه دیده را در تکامل پروسه کیفری گوشزد نمود. اما اولین برخورد سیستماتیک با قربانیان جرایم در سال 1948 در کتاب هنتیگ تحت عنوان «بزهکار و قربانی او» پدیدار گشت و صرفاً در دو بخش از این کتاب به رابطه میان بزهکار و بزه دیده توجه کرده است. به باور هنتیگ، بزه دیدگان بر پایه نوع نقشی که در عمل مجرمانه دارند تقسیم بندی می شوند اما نامی از اصطلاح بزه دیده شناسی در آن اثر به چشم نمی خورد. با این همه بسیاری از جرم شناسان کتاب وی را منشور بزه دیده شناسی به حساب می آورند.
واژه بزه دیده شناسی درسال 1949 بوسیله یک روان پزشک آمریکایی بنام «فردریک ورتهام» وضع شد. او نخستین بار این واژه را در کتاب خود تحت عنوان «نمایش خشونت» بکار برد.
ژان پیناتل نیز درسال 1963، کتابی با عنوان جرم شناسی را نوشت. زیلیگ نیز اشاره می کند به وجود بزه دیده ایی که ارتکاب جرم را آسان می کند و در برخی موارد به یک علت خاص جرم زا تبدیل می گردد. جرم شناسان دیگر نیز به مطالعه بزه دیده به عنوان یکی از عوامل علی جرم پرداختند. در همین چارچوب بود که آقای هنتیگ و سپس مندلسون (1956) براساس معیار تأثیر و سهم بزه دیده در فرآیند ارتکاب جرم دست به طبقه بندی آنان زدند.
در راستای این تفکر و روند جرم شناختی، از اواخر دهه 1950 پژوهش های زیادی که موضوع آنها بررسی بزه دیده شناسانه بعضی جرایم در فرآیند گذار از اندیشه به عمل مجرمانه بود در آمریکا انجام گرفت. مطالعات مادرین ولفگانگ درباره قتل (1985) و امیر در مورد تجاوز به عنف در فیلادلفیا (1967و1971) و فتاح راجع به ارتکاب قتل به منظور سرقت با این دورنما انجام شد که مفهوم کلیدی در این مطالعات همان اصطلاح نقش شتاب دهنده یا اثر گذار بزه دیده به منزله مفهومی خنثی و غیر حقوقی است که می تواند به تبیین رخداد اعمال مجرمانه کمک کند. علاوه بر این مطالعات که محدود به جرایم جنسی و یا جرایم علیه اشخاص می شد، تحقیقاتی نیز در مورد جرایم علیه اموال در آمریکا صورت گرفت.
در سال های دهه 1970 مطالعات فردی قربانیان جرایم خاص تحت الشعاع مطالعات کلی بزه دیدگی قرار گرفت و آنان را به نظریه های کلان تبدیل کرد که هدف آنها تعیین حجم بزه دیدگی، تشخیص جمعیت قربانی و خصوصیات اجتماعی آن جمعیت بود. گرچه این نظریه های کلان برای مطالعه تمایلات و الگوهای بزه دیدگی و توزیع اجتماعی و طبقاتی برخی از انوع جرایم ضروری است، درعین حال در مورد محیط های اجتماعی و فردی که این جرایم در آنجا بوقوع می پیوندد، اطلاعات اندکی در اختیار ما قرار می دهد و در درک قوه محرکه و روند گزینش بزه دیده و تعاملات میان بزه دیده و بزهکار دارای ارزش اندکی است.
با این همه بزه دیده شناسی نخستین، یک واقعیت علمی است که به منظور پی بردن به علل بزهکاری و نقش بزه دیده به عنوان یکی از عوامل جرم زا مورد مطالعه و پژوهش های زیادی قرار گرفت و امروزه نیز این گرایش به منزله یکی از جریان های اصلی بزه دیده شناسی ادامه یافته است. این جریان که می توان آن را بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری نامید در برابر قربانی شناسی عمومی قرار می گیرد. در نظر پشتیبانان قربانی شناسی کیفری، قلمرو این گرایش مطالعاتی را حقوق کیفری تعیین می کند؛ و به عبارتی قربانی شناسی کیفری، قربانیان رخدادهایی را که در قانون جرم انگاری می شوند، مطالعه می کند. الگوی تحقیقی این جریان بزه دیده شناسانه از مسائل مربوط به علت شناسی جرم و نقش بزه دیده در رخدادهای مجرمانه تشکیل می شود و به عبارتی بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری به تعامل پویای میان بزه دیده و بزهکار توجه می کند.
انسان بزهکار اثر دکتر سزار لمبروزو- تحول عمیقی در نحوه نگرش به بزه دیده را سبب شد، چرا که زمینه ساز نگرش علمی به جرم بوده و در حدود ده سال بعد زمینه تولد رشته جرم شناسی را فراهم کرد. کمتر از یک سده پس از تولد جرم شناسی، برخی جرم شناسان در مقام حل معمای جرم و برای علت شناسی بزهکاری محور مطالعات خود را بر کنشگر دیگر فرآیند بزهکاری، یعنی «بزه دیده» متمرکز کردند تا جایگاه و نقش وی را در تکوین جرم برآورد کنند. این مطالعات و تحقیقات جرم شناسان سبب شد رشته جدیدی بنام «بزه دیده شناسی علمی» (اولیه) ایجاد گردد. براساس یافته های این رشته جدید، بزه دیده مستقیم جرم که تا پیش از این مستحق حمایت و معمولا بی تقصیر تلقی می شد و شایسته و نیازمند هرگونه مساعدتی بود، می توانست به عنوان عامل موثری در وقوع جرم و الهام بخش اندیشه مجرمانه باشد؛ و از همه مهم تر می تواند در جریان ارتکاب جرم و درحالی که خود مقدم در ارتکاب بزه بوده، به لحاظ عدم توانایی جسمانی یا یک اتفاق خارج از اراده خود، به جای آنکه مجرم شود، قربانی جرم واقع گردد.
براین اساس، زوج کیفری نباید همواره بصورت سیاه و سفید قضاوت شوند. همیشه اینگونه نیست که یکی بی گناه و دیگری گناهکار باشد، بلکه ممکن است شیری یا خاکستری رنگ بوده و درواقع بزه دیده هم در وقوع جرم به نوعی نقش داشته باشد.
پس بدون تردید بررسی علمی و ملاحظه عنصر مؤثری چون قربانی جرم به منزله شخصیت کلیدی در فرآیند منجر به اعمال مجرمانه یا فرآیندهای برخواسته از آن تحول عمیقی در علت شناسی جنایی است.
در همین راستا این فصل ابتدا به بررسی فرآیند بزه دیدگی و وجوه مختلف بزه دیدگان پرداخته و آنگاه مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بنابراین مطالب این فصل در دو بحث زیر ارائه می گردد:
مبحث اول: تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان
مبحث دوم: بررسی مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان
مبحث اول : تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان
در گذشته، مجرم تقریباً به طور انحصاری تمامی توجه پژوهشگران در قلمرو جرم شناسی را به خود معطوف ساخته بود، به طوری که تلاش های فراوانی در جهت پی بردن به خصوصیت ها، ناهنجاری ها، اختلالات روانی، نواقص شخصیتی و عوامل روانی دیگر که بتواند رفتار مجرمانه را تبیین نماید، انجام می گرفت. از طرفی چون گروه های طرفدار قربانیان، آنها را افرادی بی گناه می دانستند، مخالف بررسی عملی نقشی بودند که قربانیان ممکن است در ایجاد جرائم داشته باشند. در هر حال، تلاش برای درک جرم بدون در نظر گرفتن تمام جنبه های آن – از جمله ویژگیها و رفتار قربانی – همچون تلاشی خواهد بود برای تکمیل پازلی که همه قطعات آن را در اختیار نداریم.
تکامل سریع جرم شناسی و قلمرو گسترده آن، افق تازه ای در تحقیقات جرم شناسی گشود به طوری که در دهه 1940، توجه دانشمندان به رابطه میان بزه دیده و بزهکار جلب می شود، هر چند پایه گذاران رشته جرم شناسی از حیاتی بودن آن آگاه بودند. هانس فون هنتیگ ، بنیامین مندلسون و هانری هنبرگر جملگی بر اهمیت بررسی روابط میان مجرم و بزه دیده به منظور درک بهتر خاستگاه و آثار جرم تاکید کردند. از زمان انتشار نتایج این مطالعات پیشگام، دانشمندان زیادی بررسی های خود را بر این جنبه از مسئله جرم متمرکز کردند، به گونه ای که جرم شناسی بزه دیده شناسی که اساس آن بر مطالعه بزه دیدگان استوار است، جدیدترین شاخه از جرم شناسی نظری است که موضوع آن بررسی ویژگی ها و عملکرد بزه دیده، و روابط وی با مباشر عمل مجرمانه و نقش او در ارتکاب جرم می باشد.
به عبارتی دیگر بزه دیده، به عنوان یکی از کنشگران اصلی یا فراموش شده جرم بتدریج وارد پژوهش ها و مطالعات جرم شناسان و حقوقدانان کیفری شد و شایسته همان توجهاتی تلقی گردید که از دیر باز در علوم جنایی، در ابعاد حقوقی و تجربی آن، برای بزهکار در نظر گرفته می شد و این رهیافت که بزه دیده می تواند در قبل، در طول و بعد از ارتکاب جرم نقش داشته باشد، به نوعی طرز تلقی سنتی برای مبارزه جامعه علیه جرم با تاکید بر مجازات برای مجرم را اصلاح نمود.
به همین منظور در این مبحث ابتدا رویکردهای بزه دیده شناسی و فرآیند بزه دیدگی تبیین خواهد شد. سپس به بیان گونه های جرم شناختی بزه دیدگان پرداخته خواهد شد. براین اساس مطالب این مبحث در دو گفتار زیر ارائه می گردد:
گفتار اول : رویکرد های بزه دیده شناسی و تحلیل فرایند بزه دیدگی
گفتار دوم: آشنایی با گونه های جرم شناختی بزه دیدگان
گفتار اول : رویکردهای بزه دیده شناسی و تحلیل فرآیند بزه دیدگی
بزه دیده شناسی یا جرم شناسی مجنی علیه شناسی، جدیدترین رشته از جرم شناسی واکنش اجتماعی است و به رغم اینکه در بطن دانش جرم شناسی متولد شد اما به مرور زمان تبدیل به یک قلمرو مطالعاتی خاص شد. امروزه نیاز جرم شناسی به مطالعه قربانیان جرم، ممکن است واضح و آشکار و حتی تا حدودی بدیهی به نظر برسد اما چنین نیاز آشکاری به مدت بیش از یک قرن از دایره توجه جرم شناسان دور بود.
بزه دیده شناسی در گذر زمان دارای دو رویکرد مهم بوده است، به همین منظور در این گفتار مراحل تحولات و رویکردهای بزه دیده شناسی و در نهایت تئوری های مهمی که در زمینه بزه دیده شناسی مطرح شده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
الف) رویکردها و تحولات بزه دیده شناسی
1 بزه دیده شناسی اولیه (علمی)
1-1) ریشه های فلسفی و اخلاقی بزه دیده شناسی
هرچند قدمت جرم شناسی مبتنی بر مشاهده و تجربه به یک قرن اخیر برمی گردد اما عمر جرم شناسی علمی، فلسفی و اخلاقی به قدمت عمر جوامع بشری می رسد. تقریباً عموم جرم شناسان یا پیشگامان علم جرم شناسی متفق القولند که تولد جرم شناسی همزمان با تولد بشر بوده است و اندیشه های جرم شناسی ابتدا در آثار ادبا و فلاسفه به وجود آمد و اینان بودند که به پدیده مجرمانه با دیده ی موشکاف و متفکرانه نگریستند.
در کتاب دانش نامه جرم شناسی ذیل واژه «جرم شناسی» آمده: «قبل از تولد جرم شناسی و سازماندهی آن به عنوان یک رشته مطالعاتی علمی، یک دوره ی طولانی غیر علمی وجود داشته است. تاریخ تفکر جرم شناسی در کشورهای غربی با فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو و با تراژدی نویسان یونانی چون آشیل، اورپید و سوفکل آغاز گردید. این تفکر از مکاتب وحی(مثل مکتب سنک)، مسیحیت(کتاب جهنم دانته)، دوره رنسانس(توماس مور و کتاب سراب او) و دوره کلاسیک(شکسپیر و رسین) گرفته تا فیلسوفان دوره روشنگری(از قبیل منتسکیو، ولتر، روسو و بکاریا) ادامه می یابد». همین مطلب را به نحوی دیگر در کتاب اندیشه های کیفری ژان پرادل هم می خوانیم.
همانطور که « قدمت جرم شناسی علمی و فلسفی و اخلاقی به عمر جوامع بشری می رسد»، بزه دیده شناسی نیزعمری طولانی دارد. اولین مفاهیم بزه دیده شناسی، نه بوسیله جرم شناسان و جامعه شناسان بلکه توسط نویسندگان و شعرا بنا نهاده شد. هرچند رابطه بزهکار و بزه دیده و نقش او در ارتکاب جرم صراحتاً مطرح نمی گردد اما به طور ضمنی در داستان ها و اشعارشان به چشم می خورد. در بسیاری از آثار این قربانی است که تفکر ارتکاب جرم را به بزهکار منتقل می کند و یا ارتکاب جرم نتیجه عمل بزه دیده است. ظریف ترین اندیشه ها و نکات جرم شناسی را در داستان هابیل می توان یافت. حالات و سکنات هابیل سرشار از آموزه های بزه دیده شناسی است.
نکته دیگری که در آثار ادبی و فلسفی به چشم می خورد، وجود سابقه قبلی مانند دوستی، آشنایی و ... میان بزهکار و بزه دیده است و بدین صورت بزه دیدگی امری اتفاقی نیست، بلکه بصورت گزینشی صورت گرفته است. آنها معتقد بودند که بزه دیده اخلاقاً مقصر است، هرچند از دیدگاه حقوقی این مباشر است که مقصر قلمداد می گردد. به هر حال آنچه در خور توجه و اهمیت است بررسی نقش بزه دیده در تکوین جرم و اهمیتی است که این موضوع در میان ادبا و فلاسفه قدیم و از بدو تولد حقوق کیفری داشته است. از قانون حمورابی گرفته تا قوانین ایران، یونان و رم و تمدن های کهن نظیر مصر و چین و در ادیان بزرگ الهی همچون شریعت موسی و دین مبین اسلام و حتی در نوشته های ادبای کلیسا در قرون وسطی در همه آنها حضور و نقش بزه دیده مسئله ایی نیست که با آنان ناآشنا باشد.
1-2) ریشه حقوقی و جرم شناختی بزه دیده شناسی
تاریخ پیدایش بزه دیده شناسی علمی به سال 1948 برمی گردد. البته قبل از آن آثاری نگاشته شدند که رنگ و بوی جرم شناسی داشتند اما بحثی از علم بزه دیده شناسی در آنها به میان نیامده بود. ازجمله این آثار حقوقی می توان به کتاب «روایات محاکمات جنایی قابل توجه » اثر فوئر باخ اشاره کرد که در سال 1846 نگاشته شده بود. او در بخشی از این کتاب جریان محاکمه مجرمی را بیان می کند و معتقد است بزه دیده خود، علت جنایتی است که بر وی وارد شده است.
حقوقدانان انگلیسی دیگری بنام «جی سی» در کتابی تحت عنوان «قاتل و انگیزه های او» معتقد است که گروهی از انسان ها همواره خود را در معرض قتل قرار می دهند. این افراد به خاطر رفتار و یا گفتار تحریک آمیز خود مستعد مقتول شدن هستند.
درسال 1941، فون هنتیگ مقاله ایی با عنوان «ملاحظاتی درباره تعامل میان بزهکار و بزه دیده» منتشر کرد و نقش و تقصیر بزه دیده را در تکامل پروسه کیفری گوشزد نمود. اما اولین برخورد سیستماتیک با قربانیان جرایم در سال 1948 در کتاب هنتیگ تحت عنوان «بزهکار و قربانی او» پدیدار گشت و صرفاً در دو بخش از این کتاب به رابطه میان بزهکار و بزه دیده توجه کرده است. به باور هنتیگ، بزه دیدگان بر پایه نوع نقشی که در عمل مجرمانه دارند تقسیم بندی می شوند اما نامی از اصطلاح بزه دیده شناسی در آن اثر به چشم نمی خورد. با این همه بسیاری از جرم شناسان کتاب وی را منشور بزه دیده شناسی به حساب می آورند.
واژه بزه دیده شناسی درسال 1949 بوسیله یک روان پزشک آمریکایی بنام «فردریک ورتهام» وضع شد. او نخستین بار این واژه را در کتاب خود تحت عنوان «نمایش خشونت» بکار برد.
ژان پیناتل نیز درسال 1963، کتابی با عنوان جرم شناسی را نوشت. زیلیگ نیز اشاره می کند به وجود بزه دیده ایی که ارتکاب جرم را آسان می کند و در برخی موارد به یک علت خاص جرم زا تبدیل می گردد. جرم شناسان دیگر نیز به مطالعه بزه دیده به عنوان یکی از عوامل علی جرم پرداختند. در همین چارچوب بود که آقای هنتیگ و سپس مندلسون (1956) براساس معیار تأثیر و سهم بزه دیده در فرآیند ارتکاب جرم دست به طبقه بندی آنان زدند.
در راستای این تفکر و روند جرم شناختی، از اواخر دهه 1950 پژوهش های زیادی که موضوع آنها بررسی بزه دیده شناسانه بعضی جرایم در فرآیند گذار از اندیشه به عمل مجرمانه بود در آمریکا انجام گرفت. مطالعات مادرین ولفگانگ درباره قتل (1985) و امیر در مورد تجاوز به عنف در فیلادلفیا (1967و1971) و فتاح راجع به ارتکاب قتل به منظور سرقت با این دورنما انجام شد که مفهوم کلیدی در این مطالعات همان اصطلاح نقش شتاب دهنده یا اثر گذار بزه دیده به منزله مفهومی خنثی و غیر حقوقی است که می تواند به تبیین رخداد اعمال مجرمانه کمک کند. علاوه بر این مطالعات که محدود به جرایم جنسی و یا جرایم علیه اشخاص می شد، تحقیقاتی نیز در مورد جرایم علیه اموال در آمریکا صورت گرفت.
در سال های دهه 1970 مطالعات فردی قربانیان جرایم خاص تحت الشعاع مطالعات کلی بزه دیدگی قرار گرفت و آنان را به نظریه های کلان تبدیل کرد که هدف آنها تعیین حجم بزه دیدگی، تشخیص جمعیت قربانی و خصوصیات اجتماعی آن جمعیت بود. گرچه این نظریه های کلان برای مطالعه تمایلات و الگوهای بزه دیدگی و توزیع اجتماعی و طبقاتی برخی از انوع جرایم ضروری است، درعین حال در مورد محیط های اجتماعی و فردی که این جرایم در آنجا بوقوع می پیوندد، اطلاعات اندکی در اختیار ما قرار می دهد و در درک قوه محرکه و روند گزینش بزه دیده و تعاملات میان بزه دیده و بزهکار دارای ارزش اندکی است.
با این همه بزه دیده شناسی نخستین، یک واقعیت علمی است که به منظور پی بردن به علل بزهکاری و نقش بزه دیده به عنوان یکی از عوامل جرم زا مورد مطالعه و پژوهش های زیادی قرار گرفت و امروزه نیز این گرایش به منزله یکی از جریان های اصلی بزه دیده شناسی ادامه یافته است. این جریان که می توان آن را بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری نامید در برابر قربانی شناسی عمومی قرار می گیرد. در نظر پشتیبانان قربانی شناسی کیفری، قلمرو این گرایش مطالعاتی را حقوق کیفری تعیین می کند؛ و به عبارتی قربانی شناسی کیفری، قربانیان رخدادهایی را که در قانون جرم انگاری می شوند، مطالعه می کند. الگوی تحقیقی این جریان بزه دیده شناسانه از مسائل مربوط به علت شناسی جرم و نقش بزه دیده در رخدادهای مجرمانه تشکیل می شود و به عبارتی بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری به تعامل پویای میان بزه دیده و بزهکار توجه می کند.