مجنون نازنین
بدن سردم را درآغوش گرم تو پنهان کرده ام
هق هق گریه هایم بی امان است
شاید اشک هایم می خواهند با زبان بی زبانی زجری را که از دوریت کشیده ام را به رخ بکشند
اما من این لحظه ها را دوست دارم
این لحظه ها به رویایی شیرین نمی ماند
بازوهای قدرتمند تو که مرا مردانه گرفته به رویا نمی ماند
نفس های گرم تو که صورتم را نوازش می کند به رویا نمی ماند
بوی دوست داشتنی عطر حضورت صدای دلنشینت نه, هیچ کدام به رویا نمی ماند
این آغوش امن گرم دلنشین واقعیت محض است,که ثابت می نماید تو عاشقانه دوستم داری
و من حق ندارم شماره معکوسی برای لحظه های خوش زندگی ام در نظر بگیرم
پس ماه من, از تو صادقانه میخواهم که در کنار من بمانی
این ستاره های گستاخ لیاقت تو راندارند...