با مهدي اخوان ثالث

p_sh

عضو جدید
زندگينامه اخوان ثالث



مهدي اخوان ثالث در سال 1307 در مشهد به دنيا آمد . وي پس از تحصيل در رشته آهنگرى ، هنرستان را به پايان برد و به كار آهنگرى مشغول شد. سپس وارد رشته ادبى دبيرستان شاهرضا شد و در پايان سال به تهران آمد و براى نظام وظيفه معافى دو ساله گرفت و به استخدام آموزش و پرورش روستايى درآمد و براى تدريس به يكى از روستاهاى ورامين رفت. اخوان در سال 1329 با دخترعمويش ازدواج كرد و سال بعد براى كار معلمى به لويزان تهران آمد و در همين سال مجموعه شعرهاى كلاسيكش را كه اغلب در قالب غزل بود، با عنوان «ارغنون» منتشر كرد.
وي در سال 1332 مدال طلاى مسابقه شعر فستيوال جوانان دموكرات را دريافت کرد و به كشور رومانى دعوت شد كه به اين سفر نرفت.
از او مجموعه هاي ارغنون (1330)، زمستان (1335)، آخر شاهنامه (1338) ، از اين اوستا (1344)، شکار (1345)، پاييز در زندان (1348)، بهترين اميد (1348)، عاشقانه و کبود (1348)، و تو را اي کهن بوم و بر دوست دارم، انتشار يافته است. اخوان ثالث به سال 1369 در گذشت .
اخوان در سال 1335 مجموعه زمستان را منتشر کرد. كتاب زمستان تحولى عظيم در شعر اخوان و به نوعى در شعر ايران پديد آورد. زمستان، نوع تكامل يافته اشعار نيمايى بود که حديث شكست و سكوت نسل اخوان و فضاى سياسى آن روز ايران را منعكس مى‏كرد. اين مجموعه اخوان را در رديف شاعران طراز اول ايران جاى داد و شهرت عظيمى برايش به ارمغان آورد.
سال بعد از آن اخون همكارى با راديو را آغاز كرد و در سال 38 مجموعه ديگرى از اشعار خود را با عنوان «آخر شاهنامه» به دست چاپ سپرد. در اين دوران، نبوغ اخوان در اوج شكوفايى بود و هر شعر او جنبشى در شعر نو محسوب مى‏شد و اشعارش ورد زبان اهل ادبيات و گرمى‏بخش محافل شعرى بود. ده سال بعد مجموعه «پاييز در زندان» و «عاشقانه ها و کبود» از او چاپ و منتشر شد. «بهترين اميد» گزينه اشعار و مقالات او نيز در همين زمان منتشر گرديد.
 
آخرین ویرایش:

p_sh

عضو جدید
پرستار

شب از شبهای پاییزی ست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شک آور
ملول و سخته دل گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که ایا بر شبم گرید ، چنین همدرد
و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی
من این می گویم و دنباله دارد شب
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ،‌ دل برکنده از بیمار
نشسته در کنارم ، اشک بارد شب
من اینها گویم و دنباله دارد شب
 

p_sh

عضو جدید
نماز

باغ بود و دره چشم انداز پر مهتاب
ذاتها با سایه های خود هم اندازه
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب
چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب
نه صدایی جز صدای رازهای شب
و آب و نرمهای نسیم و جیرجیرکها
پاسداران حریم خفتگان باغ
و صدای حیرت بیدار من من مست بودم ، مست
خاستم از جا
سوی جو رفتم ، چه می آمد
آب
یا نه ، چه می رفت ، هم زانسان که حافظ گفت ، عمر تو
با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم
مست بودم ، مست سرنشناس ، پا نشناس ، اما لحظه ی پک و عزیزی بود
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک
و نگاهم رفته تا بس دور
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده
قبله ، گو هر سو که خواهی باش
با تو دارد گفت و گو شوریده ی مستی
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو ، ایا تو هم هستی ؟
 
آخرین ویرایش:

Sharif_

مدیر بازنشسته
در میکده

در میکده ام : چون من بسی اینجا هست
می حاضر و من نبرده ام سویش دست
باید امشب ببوسم این ساقی را
کنون گویم که نیستم بیخود و مست
در میکده ام دگر کسی اینجا نیست
واندر جامم دگر نمی صهبا نیست
مجروحم و مستم و عسس می بردم
مردی ، مددی ، اهل دلی ، ایا نیست ؟
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
سبک شعری اخوان ثالث

سبک شعری اخوان ثالث

ببخشید من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
چون شما خودتون بیگرافی رو گذاشتین..من یه مقاله درباره سبک اخوان میذارم........
ببخشید دیگه.....
_ _ _ _ _ _ _
مهدي اخوان ثالث از پيش‌كسوتان شعر امروز فارسي به ويژه شعر حماسي و اجتماعي است. او را شاعر حماسه‌هاي شكست مي‌نامند. شعر اخوان ريشه در ادبيات گذشته ايران دارد كه هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون قوي و پر بار است. او در شعرش كلمات زبان محاوره را به راحتي در كنار كلمات ادبي فاخر مي‌نشاند و از اين حيث زبان غني و خاص خود را داراست كه در ميان شاعران معاصر كاملاً مشخص است.
اشعار او ريشه هاي اجتماعي و عاشقانه دارد. اخوان در جواني با شعر كلاسيك فارسي آشنا شد و به سرودن قصيده و غزل پرداخت اما همواره به دنبال نوعي تازگي در شعر بود اخوان در پي آشنايي با نيما و تحت تأثير شعر او دگرگون شد.
اشعار نخستين او تماماً به شيوه كهن است كه حاكي از توانايي وي در سرودن به شيوه سنتي است. سبك‌ شعري اخوان‌ ثالث‌ در اغلب‌ مجموعه‌ های‌ او سبك‌ حماسيی و اساطيری‌كهن‌ با الهام‌ از ‌فردوسی است‌ و تأثير شاهنامه‌ در بيشتر اشعار او آشكار است‌ بطوريكه‌ شيوه‌ شاعری‌ او نوعی سبك‌ خراسانی نوين‌ است‌.

اما آنچه وي را در مقام شاعري صاحب سبك معرفي مي كند اشعار نو و تازه اوست كه آغاز آنرا مي‌توان در مجموعه "زمستان" دانست. اخوان وزن را با شعر فارسي همراز و همدم مي‌دانست و نمي‌خواست آنرا از شعر بگيرد. قافيه را هم براي تعادل و توازن و تناسب شعر لازم مي‌دانست و آنرا به كلي رد نمي‌كرد.
زبان وي كاملاً مستقل، تازه و ويژه خود اوست. زبان او مجموعاً لحن حماسي دارد. لحني كه ريشه آنرا در اشعار فردوسي، ناصر خسرو و بهار مي‌توان يافت.
اخوان از تغزل گويي به حماسه سرايي رسيد و شاعري اجتماعي شد. او باشور و هيجان پاي به ميدان اجتماع گذاشت اما خيلي زود گرفتار شكست شد و به وحشت افتاد. از اين پس تمام وجود او را نااميدي فرا گرفت و او حماسه سراي غم‌ها گشت.
منتقدان و محققان، اشعار اخوان را به سه دوره تقسيم می کنند:
دوران نخست که از حدود بيست سالگی او آغاز شد و تا سال ۳۲ ادامه يافت. در اين دوران او اشعاری به سبک قدما می سرود. در اين دوران بود که به گفته مرتضی کاخی ملک الشعرای بهار آينده شعری خوبی برای اخوان آرزو می کند. در اين دوران م. اميد به زبانی فاخر و متشخص نزديک می شود.
دوران دوم فعاليت ادبی او از بعد بيست و هشت مرداد ۳۲ آغاز می شود و تا حوالی سال های پنجاه تا پنجاه و يک ادامه می يابد. اخوان در اين دوران به طور جدی به شعر نيمايی می پردازد و با تسلطی که به اوزان ادبيات کلاسيک دارد و با علاقه ای که به زبان خراسانی نشان می دهد، ازهم آميزی آنها با شعر نيمايی اشعاری خلق می کند که از نظر وزن و قافيه، زبان و مضمون کاملا نو و متفاوت اند.
در اين دوران است که مضامين سياسی و فلسفی در اشعار او جان می گيرند و به دليل اشعار اين دوران، که دوران پس از شکست نهضت ملی است، او شاعر حسرت ها و حماسه های شکست خورده لقب می گيرد. کار او با زبان در اين دوران رشک برانگيز است.
زبان فاخر و متشخص اشعار او، همراه با مضامين نويی که به کار می گيرد، سبب آفرينش شعرهای درخشان و کم نظيری در ادبيات معاصر ايران می شود
دوران سوم فعاليت های ادبی اخوان از اوايل دهه پنجاه تا پايان روزگار او ادامه يافت. شاخص ترين کارهای اخوان در اين دوره نوشتن کتاب بدعت ها و بدايع نيما يوشيج و عطا و لقای نيماست. او در کتاب نخست بديع و عروض و قافيه، فرم و بيان شعری نيمايی را جزء به جزء شرح داده و انطباق و سازگاری آنرا با ادبيات کلاسيک ثابت کرده و به اين ترتيب به تثبيت و استحکام شعر نو فارسی و به ويژه بخش نيمايی آن پرداخته است.
آخرين مجموعه شعر اخوان يکسال پيش از درگذشت او با نام تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم منتشر شد. اخوان در اين مجموعه ديگر بار به سوی ادبيات کلاسيک روی کرده است.
سال ها از درگذشت اخوان ثالث گذشته، اما هنوز آثار او به طور جدی در ميان شاعران معاصر مطرح است.
اخوان از بسياری از اساتيد مدعی دانشگاه‌ها بيشتر بر زبان و ادب فارسی و ظرائف آن مسلط بود. مجموعه مقالات و موخره هايی که بر دواوين شعرش نوشته است، گويای اين امر است.
به همين دليل اخوان شاعری اديب و سخن پرداز است. به عبارتی تسلط او بر دانش ادبی و صناعات آن از جوهره شعريش تاحدی کاست و هرچه جلوتر رفت اين ويژگی بارزتر شد.
در شاعران معاصر کمتر کسی را داشته و داريم که به ميزان اخوان بر زبان و ادب فارسی مسلط بوده است. تعريف اخوان از شعر به بيان خود وي را مي‌توان نمايانگر درك عميقش از شعر دانست :
«شعر محصول بی‌تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بی‌تابی در لحظاتی که آدم در هاله‌ای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بی‌هیچ شک و شبهه طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگیهای احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه‌ی عمر، هستی، هوش، همت، همه‌ی خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد»
روحش شاد و يادش گرامي باد.:gol::heart::gol:
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
این یکی رو دو تا تابلو کردم زدم دیوار:
--------------------------------------------------
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه ديدار / دفتر شعر "زمستان"

لحظه ديدار / دفتر شعر "زمستان"

برای شنیدن این شعر با صدای خود شاعر اینجا رو کلیک کنید:gol::heart::gol:
متن شعر:

<<لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است
>>


 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام دوستان يه سوال داشتم
من امسال عيد كه رفته بودم مشهد احساس كردم خيلي به ارامگاه اخوان كم توجه شده
از خيلي هم يه كم بيشتر
كسي مي دونه چه مشكلي با ايشون دارن؟
 

p_sh

عضو جدید
قصه ای از شب

شب است
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبه ای مهجور
فغانهای سگی ولگرد می اید به گوش از دور
به کرداری که گویی می شود نزدیک
درون کومه ای کز سقف پیرش می تراود گاه و بیگه قطره هایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دود بر چهره ی او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش ایندی
نشسته شوهرش بیدار ، می گوید به خود در سکت پر درد
گذشت امروز ، فردا را چه باید کرد ؟
کنار دخمه ی غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه می گویند و می خندند
دل و سرشان به می ، یا گرمی انگیزی دگر گرم است
شب است
شبی بیرحم و روح آسوده ، اما با سحر نزدیک
نمی گرید دگر در دخمه سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب می گرید
نشسته شوهرش بیدار
خیالش خسته ، چشمش تار

 

Sharif_

مدیر بازنشسته
این یکی محشره:


آب و آتش نسبتی دارند جاویدان
مثل شب با روز ، اما از شگفتیها
ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما
آتشی با شعله های آبی زیبا
آه
سوزدم تا زنده ام یادش که ما بودیم
آتشی سوزان و سوزاننده و زنده
چشمه ی بس پکی روشن
هم فروغ و فر دیرین را فروزنده
هم چراغ شب زدای معبر فردا
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب می پاشند بر آن ، می کند فریاد
ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
آبهای شومی و تاریکی و بیداد
خاست فریادی ، و درد آلود فریادی
من همان فریادم ، آن فریاد غم بنیاد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد ، این از یاد
کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند
گفتم و می گویم و پیوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنان که رفته است و می رود
بر باد

آب و آتش - مهدی اخوان ثالث - دیوان زمستان
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
سلام دوستان يه سوال داشتم
من امسال عيد كه رفته بودم مشهد احساس كردم خيلي به ارامگاه اخوان كم توجه شده
از خيلي هم يه كم بيشتر
كسي مي دونه چه مشكلي با ايشون دارن؟
شرمنده پست تونو ندیده بودم تازه متوجه شدم
اگه دقت کنین به هیچ کدوم از شاعران نیمایی توجه نمیشه چون بعضی ها به این معتقدن که زبان عرفان غزله وتو شعر قافیه باشه ولی من معتقدم از سهراب عارف تر وجود نداره.!!!
من شخصا به ارامگاه اخوان نرفتم یه تحقیق می کنم و اگه چیزه بدرد بخوری پیدا کردم جوابشو تو تاپیک می زارم
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندوه / از دفتر شعر "زمستان"

اندوه / از دفتر شعر "زمستان"

برای شنیدن این شعر با صدای خود اخوان اینجا رو کلیک کنید:gol::heart::gol:

متن شعر:

نه چراغ چشم گرگي پير
نه نفسهاي غريب كارواني خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير باراني كه ساعتهاست مي بارد
در شب ديوانه ي غمگين
كه چو دشت او هم دل افسرده اي دارد
در شب ديوانه ي غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان مي بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صداي پاي اسب رهزني تنها
نه صفير باد ولگردي
نه چراغ چشم گرگي پير
:gol:


________
بچه ها اگر شعری رو تکراری گذاشتم معذرت میخوام...اخه میخوام متن شعر هم به همراه صدای اخوان وجود داشته باشه..ببخشید دیگه....
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان يه سوال داشتم
من امسال عيد كه رفته بودم مشهد احساس كردم خيلي به ارامگاه اخوان كم توجه شده
از خيلي هم يه كم بيشتر
كسي مي دونه چه مشكلي با ايشون دارن؟
متاسفانه اخوان جزو شاعرایی بود که در زمان حیاتش هم بهش بی توجهی شد...حتی استاد ادبیات ما میگفت که کتاباش اجازه چاپ پیدا نکرد....و در اواخر عمرش از نظر اقتصادی اصلا اوضاع خوبی نداشته
خیلی متاسفم که قدر همچین شاعریو ندونستیم...و شاید الان میدونیم که چه هنرمندیو از دست دادیم
حالا خودتون ببینین دیگه ..شاعری که در زمان حیاتش مورد بی مهری قرار گرفته در زمان مرگش م نباید انتظاری داشت
البته من تو چند سال اخیر ارامگاه اخوانو ندیدم...ولی اینجور که شما میگی میشه تصور کرد که چه جوریه:(
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
اینو 10 بار هم بخونی کمه



--------------------------
مسيحاي جوانمرد من! اي ترسان پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...آي...
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي!
منم من، ميهمان هر شبت ،لولي وش مغموم.
منم من، سنگ تيپاخورده رنجور.
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور.
نه از رومم ،نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي دلتنگم.
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت
پشت در چون موج مي لرزد.
تگرگي نيستف مرگي نيست،
صدايي گر شنيدي،
صحبت سرما و دندان است...
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
 
آخرین ویرایش:

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز


اینکه ارامگاه نیست واسه خودش یه زیارتگاهیه!!!!!!!!!!!!!

اخییییییییییییییییییییییییییییییی:cry:
همیییییییییییییییییییییییییین...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط میتونم بگم خدایش بیامرزد..........
متاسفم که دارم توجایی زندگی میکنم که اینجوری از شاعراشون و از هنرمنداشون حمایت میکنن
ممنونم redhat:gol::cry:
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
از این شعر یه پوستر دارم:
_________________________________________

بیمارم ، مادرجان
می دانم ، می بینی
می بینم ، می دانی
می ترسی ، می لرزی
از کارم ، رفتارم ، مادرجان
می دانم ، می بینی
گه گریم ، گه خندم
گه گیجم ، گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم ، بیدارم ، مادرجان
می دانم ، می دانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ، یا مستی
از مادر ، از خواهر
از دختر ، از همسر
از این یک ، و آن دیگر
بیزارم ، بیزارم ، مادرجان
من دردم بی ساحل
تو رنجت بی حاصل
ساحر شو ، جادو کن
درمان کن ، دارو کن
بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادرجان

بیمار - مهدی اخوان ثالث - دیوان زمستان
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
سه شب

نخستین


روزنه ای از امید ، گرم و گرامی
روشنی افکنده باز بر دل سردم
دایم از آن لذتی که خواهم آمد
مستم و با سرنوشت بد به نبردم
تا بردم گاهگاه وسوسه با خویش
کای دله دل ! چشم ازین گناه فرو پوش
یاد گناهان دلپذیر گذشته
بانگ برآرد که : ای شیطان ! خاموش
وسوسه ی تو به در دلم نکند راه
توبه کند ، آنکه او گنه نتواند
گرگم و گرگ گرسنه ام من و گویم
مرگ مگر زهر توبه ام بچشاند دومین


باز شب آمد ، حرمسرای گناهان
باز در آن برگ لاله راه نکردیم
وای دلا ! این چه بی فروغ شبی بود
حیف ، گذشت امشب و گناه نکردیم
ای لب گرم من ! ای ز تف عطش خشک
باش که سیرت کنم ز بوسه ی شاداب
از لب و دندان و چهره ای که بر آنها
رشک برد لاله و ستاره و مهتاب
اخترکان ! شب بخیر ، خسته شدم باز
بسترم از انتظار خسته تر از من
خسته ام ، اما خوشم که روح گناهان
شاد شود ، شاد ، تا شب دگر از من آخرین

مست شعف می روم به بسترم امشب
بر دو لبم خنده ، تا که خنده کند روز
باز ببینم سعادت تو چه قدر است
بستر خوشبختم ! ای ... بستر پیروز

سه شب - مهدی اخوان ثالث - دیوان زمستان
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
بر زمین افتاده پخشیده ست
دست و پا گسترده تا هر جا
از کجا ؟
کی ؟
کس نمی داند
و نمی داند چرا حتی
سالها زین پیش
این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیده ست
کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
وز کدامین سینه ی بیمار
عنکبوتی پیر را ماند ، شکن پر زهر و پر احشا
مانده ، مسکین ، زیر پای عابری گمنام و نابینا
پخش مرده بر زمین ، هموار
دیگر ایا هیچ
کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
تواند بود ؟
من پرسم
کیست تا پاسخ بگوید
از محیط فضل خلوت یا شلوغی
کیست ؟
چیست ؟
من می پرسم
این بیهوده
ای تاریک ترس آور
چیست ؟

زندگی - مهدی اخوان ثالث - دیوان از این روستا
 

p_sh

عضو جدید
راستی ، ای وای ، ایا

دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند
جهانی سیاهی با دلم تا چها کند
بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد
همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند
سپی گله اش را بی شبانی کند یله
در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند
بدان زال فرزندش سفر کرده می نگر
که از بعد مغرب چون نماز عشا کند
سیم رکعت است این غافل اما دهد سلام
پس آنگه دو دستش غرقه در چین فرا کند
به چشمش چه اشکی راستی ای شب این فروغ
بیاید تو را جاوید پر روشنا کند
غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند
ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند
اگر مرده باشد آن سفر کرده وای وای
زنک جامه باید چون تو جامه ی عزا کند
بگو ای شب ایا کائنات این دعا شنید
ومردی بود کز اشک این زن حیا کند ؟
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون سبوي تشنه... / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"

چون سبوي تشنه... / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"

برای شنیدن شعر با صدای خود استاد اخوان ثالث اینجا رو کلیک کنید:gol:

متن شعر:
از تهي سرشار
جويبار لحظه ها جاري ست
چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ
دوستان و دشمنان را مي شناسم من
زندگي را دوست مي دارم
مرگ را دشمن
واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ من دوستي دارم
كه به دشمن خواهم از او التجا بردن
جويبار لحظه ها جاري :gol:


 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
شرمنده پست تونو ندیده بودم تازه متوجه شدم
اگه دقت کنین به هیچ کدوم از شاعران نیمایی توجه نمیشه چون بعضی ها به این معتقدن که زبان عرفان غزله وتو شعر قافیه باشه ولی من معتقدم از سهراب عارف تر وجود نداره.!!!
من شخصا به ارامگاه اخوان نرفتم یه تحقیق می کنم و اگه چیزه بدرد بخوری پیدا کردم جوابشو تو تاپیک می زارم


قبر اخوان توي يه گوشه از ارامگاه فردوسيه بدون هيچ چيز خاصي فقط يه قبر كه روش نوشتن مهدي اخوان ثالث و ديگه هيچي ، حتي زندگي نامه رو هم ننوشتن
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
فرياد!

فرياد!

خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشي جان‌سوز
هر طرف مي‌سوزد اين آتش،
پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پور
من به هرسو مي‌دوم گريان،
در لهيب آتش پردورد؛
وز ميان خنده‌هام، تلخ،
و خروش گريه‌ام، ناشاد،
از دورن خسته‌ي سوزان
مي‌کنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد!

خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشي بي‌رحم
هم‌چنان مي‌سوزد اين آتش
نقش‌هايي را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و ديوار
در شب رسواي بي‌ساحل

واي بر من، سوزد و سوزد
غنچه‌هايي را که پروردم به دشواري
در دهان گود گلدان‌ها،
روزهاي سخت بيماري

از فراز بام‌هاشان، شاد
دشمنانم موذيانه خنده‌هاي فتح‌شان بر لب
بر من آتش به‌جان ناظر
در پناه اين مشبک شب
من به هر سو مي‌دوم، گريان از اين بيداد
مي‌کنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد!

واي برمن! هم‌چنان مي‌سوزد اين آتش
آن‌چه دارم يادگار و دفتر و ايوان؛
و آن‌چه دارد منظر و ايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي‌کنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که مي‌داند که بودِ من شود نابود؟!
خفته‌اند اين مهربان هم‌سايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده برجا مشتِ خاکستر؛
واي! آيا هيچ سر بر مي‌کنند از خواب
مهربان هم‌سايگانم از پي امداد؟
سوزدم اين آتش بي‌دادگر بنياد
مي‌کنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد!
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمستان

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است


بابت تاپیک باحالتون ممنون;)
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
بچه ها از تاپيک خيلي خيلي خوبتون ممنون.اخوان يکي از شش شاعر فوق العاده مورد علاقه ي منه.سعي مي کنم در اسرع وقت منم يه سري مطالب تهيه کنم بذارم اينجا.
ويه چيز ديگه...من خودم مشهدم.چندين بار تا به حال به مزار اخوان رفتم....در کنار هم بودن اخوان و فروسي به خاطر وصيت خود اخوانه...مي دونين حماسه سراي قهار سبک جديد در کنار مسند دار حماسه ي کهن....ولي ماها هم به خاطر کم لطفي که چي بگم در نظر نگرفتن اخوان شرمنده و ناراحتيم...
ان شاالله يه روزي بشه کاري کرد.
 
بالا