عشق آمد و خيمه زد به صحراي
دلم
عشق خودش خواهد آمد، نمی توان از آن
فرار کرد، عشق خودش آهسته آهسته می آید و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بیصدا
می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره دره قلبت را پر میکند، کم کم مثل ساقه
مهر گیاه در تمام جانت می پیچد و ریشه می دواند، به طوری که بی آن نمی توانی تنفس
کنی.