اهميت روانشناسي در مديريت

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
اهميت روانشناسي در مديريت


نويسنده: فاطمه بوجاري فرد

روح و روان انسان ها سرچشمه اي است از انرژي كه انگيزه، اشتياق، پيشرفت و افتخارات از آن برمي خيزد و افراد را قادر مي سازد كارهاي ارزنده اي به ثمر برسانند. اين آرزوي هرمدير است كه با ايجاد انگيزه در كاركنان، نيروي دروني و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محيطي پرتحرك و بانشاط براي تجلي بهترين استعدادها فراهم كند. از همين جا نقش فرد و ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري او به عنوان يك انسان در سازمان، مورد توجه خاص و ويژه اي قرار گرفت و براي توفيق در اين زمينه، علم روانشناسي با تمام ظرافت و توانمندي خود به ياري حوزه مديريت آمد.
ورود روانشناسي به عرصه پرفراز و نشيب مديريت سبب شد تا با استفاده از نظريه ها و مكتب هاي گوناگون روانشناسي و با استناد و برقراري روابط انساني به تبيين شخصيت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهيمي مانند انگيزش و رفتار سازماني مورد تاكيد و دقت قرار گيرد. انسان گرامي ترين گوهر آفرينش و ناشناخته ترين آن است. رفتار آدمي تابع انديشه ها، احساسات، انگيزه ها، خواست هاي دروني و عوامل عاطفي و پرورشي اوست كه در موقعيت هاي مختلف به صورت هاي گوناگون ظاهر مي شود. براي آشنايي با ابعاد مختلف وجود آدمي و ايجاد يك ارتباط بهتر و ايجاد انگيزش و حفظ و تامين بهداشت رواني در افراد، آشنايي با علم روانشناسي و علوم رفتاري امري لازم و ضروري است. خوشبختانه در قرون جديد، علم روانشناسي در حيطه كار مديريت به فعاليت هاي چشمگيري پرداخته است و از اواسط دهه 1920 با ظهور نهضت، روابط انساني به صورت يكي از اركان و راهبردهاي مهم كاري در مديريت تبديل شده است.
در مديريت، راهبردهاي روانشناسي از قبيل: شناخت تفاوت هاي فردي، استعدادها، عوامل انگيزشي، برقراري روابط انساني، چگونگي تشويق و تنبيه و... مديران را در پيوند بيشتر با كارمندان و همتايان آنان ياري مي دهد و پي بردن به شيوه هاي نفوذ و برقراري ارتباط سازنده و سبك هاي رهبري آنان را از حالت خشك و بي روح مديريت به سمت مديريت بانشاط و پرتحرك و شور و اشتياق، انگيزش، آرامش، پويايي، نوآفريني و تغيير و تحول در كل سازمان تحت پوشش خود و در نهايت بالابردن كيفيت و بهره وري سوق مي دهد. از روانشناسي دو تعريف متفاوت مي توان بيان كرد كه هر يك جنبه ويژه اي را نمايان مي كند: روانشناسي علم رفتار است. اين تعريف كه از سوي روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و ساير جانداران را از ديدگاه رفتاري آنان مورد مطالعه قرار مي دهد. علوم رفتاري كه به اين جنبه روانشناسي بستگي دارد، رفتار را بيشتر مطالعه مي كند تا ذهن و انديشه و يا احساسات را، زيرا رفتار قابل مشاهده، ثبت كردني و درخور مطالعه است. در اين نوع روانشناسي در واقع به فراگرد ذهني فرد توجه مي شود، ولي انديشه ها، احساس ها و درك افراد را از راه مطالعه رويدادهايي كه به صورت رفتار آشكار مي شوند، مورد قضاوت قرار مي دهد. تعريف ديگري كه از روانشناسي شده است، موضوع علم روانشناسي را مطالعه درباره ماهيت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهني مي داند يا در واقع روانشناسي را مطالعه ذهنيت ها و احساس ها و عواطف و حالت هاي رواني تعريف مي كند و مكتب آنان به نام روانكاوي شناخته شده است.
براي چنين مطالعه اي تنها ديدن رفتار كافي نيست، زيرا هنگامي كه دو نفر با يكديگر دعوا مي كنند و يا يك بيمار رواني رفتاري را از خود نشان مي دهد، در پشت آن رفتار انگيزه ها و دليل هايي در كار است كه ما از آن آگاه نيستيم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگيزه هاي رفتار و از اين رو براي شناخت انسان نياز به شناخت جنبه هاي ذهني و احساسي او وجود دارد. امروزه در مديريت از هر دو تعريف استفاده مي شود و براي شناخت رواني كاركنان يك سازمان، عواطف، انگيزه ها، استعدادها، شخصيت و ذهنيت هاي افراد مورد توجه و بررسي قرار مي گيرد.
مديريت را هم به گونه هاي متفاوت تعريف كرده اند. <كنزوكان> مديريت را افزايش نفوذ در پذيرش عملي دستورات با راهنمايي هاي مشخص سازماني مي داند. <جورج تري> رهبري و مديريت را كوشش براي نفوذ در مردم كه با علاقه و مشتاقانه براي رسيدن به اهداف گروه كوشش مي كنند، مي داند. <شهيد مطهري> مديريت را مجهزكردن نيروها، تحرك نيروها، آزادكردن نيروها و در عين حال كنترل نيروها و در مجاري صحيح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشيدن و حرارت بخشيدن به آنها ذكر مي كند. بنابراين مديريت فرآيندي است اجتماعي كه با به كارگيري مهارت هاي علمي، فني و هنري كليه نيروهاي انساني و مادي را سازماندهي و هماهنگ كرده و با استفاده از راهبردهاي روانشناسي و برقراري روابط انساني و فراهم آوردن زمينه هاي انگيزش و رشد از طريق نيازهاي منطقي فردي و گروهي به اهداف سازمان كمك مي كند. موضوعات روانشناسي و به ويژه رفتار سازماني و تاثير آن در سال هاي اخير بيش از پيش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شايد يكي از دلايل آن ميزان دشواري هايي است كه مديران سازمان ها در رده هاي مختلف كاري خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشكلات و فشارهاي روحي و رواني ناشي از زندگي ماشيني روابط همه افراد را تحت الشعاع خود قرار داده است كه براي كاهش اينگونه فشارها و اضطراب ها، تكنيك هاي علوم رفتاري در روانشناسي مي تواند مددرسان و ياري دهنده همه افراد در سازمان ها و خصوصا مديران باشد. هر سازماني علاوه بر لزوم در دست داشتن منابع مادي و مالي نياز به نيروي انساني ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگيزه و با علاقه و... دارد. به نظر دانشمندان، مديريت (كنز و كان) مديران نبايد فقط در پي جذب نيروي انساني براي سازمان ها باشند، بلكه بايد در حفظ و نگاهداري اين منابع نيز كوشش فراوان به كار برند و بايد كاري كنند تا كاركنان در حالي كه كار و وظيفه خود را انجام مي دهند، نوعي وابستگي و دلبستگي نيز به كار و سازمان پيدا كنند و به عبارت ديگر سازمان را همچون خانه خود دوست بدارند و در آن احساس امنيت و آسايش كه از نيازهاي اساسي هر انساني به شمار مي آيد، داشته باشند، بنابراين براي آنكه سازماني اثربخش باشد، مدير بايد جنبه هاي انگيزشي كار، مشاركت در كار و استفاده از عوامل رواني و رفتاري را در مناسب ترين بخش هاي برنامه كاري خود جاي دهد. شناخت و تامين درست نياز كاركنان يكي از مهارت هاي ارزنده مديريت به شمار مي آيد.
روابط انساني به معناي برقراري رابطه مثبت، هدف دار و سازنده با پذيرش شخصيت، تفاوت هاي فردي و نيازهاي افراد سازمان و علاقه مندبودن به نيازها، علايق، استعدادها و توانايي هاي آنان است كه توجه به اين موارد استفاده از تكنيك هاي مهم در علم روانشناسي است. رابطه انساني با دلسوزي و احساس مسووليت نسبت به كاركنان درون سازمان و ايجاد جو اجتماعي در شرايط مطبوع و خوشايند و همراه با محيط تفاهم و درك متقابل به وجود مي آيد. روابط انساني در ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. از نظر ديدگاه جامعه شناسي، ارتباط هاي انساني و شيوه مشترك زندگي و آگاهي از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب مي آيد.
ازديدگاه روانشناسي اجتماعي مساله عمده انسان، بقا نيست؛ بلكه يادگرفتن نحوه زيستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پيوندهايش با ديگران است و اگر قرار باشد شناختي از وي به دست آوريم، بايد او را در اين چارچوب بشناسيم. در تاريخ تحول مديريت، نظريه روابط انساني جايگاه ويژه اي دارد. اين نظريه در دهه 30 ميلادي نضج گرفت و در دهه بعد تكامل يافت. در نظريه روابط انساني، موثرترين عامل در ارتقاي توليد و كارايي سازمان، نحوه تشكل افراد در قالب گروه ها و نوع روابط بين آنها است. از ديدگاه مديريت، روابط انساني عبارت است از برانگيختن افراد در سازمان به منظور ايجاد همكاري از نوعي كه نيازمندي هاي افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق هدف هاي سازمان را فراهم آورد. در مديريت آموزشي نيز روابط انساني يعني، توان برقراري ارتباط انساني با معلمان و كاركنان از طريق پذيرفتن وجوه شخصيت، ويژگي هاي فردي و همه تفاوت هايي كه احتمالابا شخص مدير دارند. نقش روابط انساني در مديريت و خصوصا در مديريت آموزشي بسيار جدي و اساسي است، به طوري كه روابط انساني در اين نوع مديريت، عاملي اثرگذار محسوب مي شود كه از دو بعد بر كيفيت عملكردهاي مدير موثر خواهد بود.
از يك سو عوامل توليد سيستمي در نظام هاي آموزشي نيازمند برقراري، حفظ و تكوين رفتارهاي مناسب انساني است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، كاركنان دفتري و اداري و نيروهاي ستاد و پشتيباني جزو اين دسته از عوامل قرار مي گيرند. از سوي ديگر درون داده ها يا مواد خام كه توليد روي آنان صورت مي پذيرد نيز مترصد دريافت و جذب انساني ترين و اصيل ترين رفتارهايي است كه مديريت اعمال مي كند. رفتار سازماني مناسب برگرفته از روانشناسي روابط انساني مديريت آموزشي، نه تنها موجد آثار آني خواهد بود، بلكه به دليل خاصيت فوق العاده پذيرندگي درون داده ها، تاثير عميق و پايداري در درازمدت برجاي خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتياجات رواني افراد به اندازه احتياجات جسمي در بهداشت روحي و جسمي آنان تاثير دارند و به همان اندازه اساسي و ضروري هستند. موضوع بهداشت رواني به سالم و متعادل بارآوردن شخصيت انسان ها از طريق فراهم آوردن محيط مناسب براي تامين نيازها و شكوفايي استعدادها برمي گردد.
به همين دليل، در تعريف بهداشت رواني آمده است كه بهداشت رواني عبارت است از پيشگيري از پيدايش بيماري رواني و سالم سازي محيط رواني تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداري از شخصيت و روان متعادل با عوامل محيط خود رابطه برقرار كرده و در راه تامين نيازها، شكوفايي استعدادها و رسيدن به هدف هاي متعالي فردي و اجتماعي خود بكوشند. چنانچه سازماني بتواند زمينه هاي تامين بهداشت رواني را فراهم آورد، شخصيت و روان افراد متعادل مي شود و مي توانند با يكديگر و همچنين با عوامل محيطي، روابطي مطلوب برقرار سازند. بدين ترتيب اگر مدير در درون سازمان خود مانند مدرسه، بهداشت رواني را تامين كند دانش آموزان، معلمان و كاركنان اداري روابطي مطلوب و منطقي و بر پايه روابط انساني سازنده با هم خواهند داشت.
اين سبب بهبود كيفيت در آموزش و پرورش و فضايي آكنده از شور و نشاط، تحرك و پويايي و امنيت، عشق و علاقه به حضور در محيط سازمان كه در نتيجه منجر به سلامت روحي و رواني كليه درون داده ها مي شود و مسلما فرآيند بهداشت و سلامت روان درون سازمان تفكري خلاق و پيشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.
روح و روان انسان ها سرچشمه اي است از انرژي كه انگيزه، اشتياق، پيشرفت و افتخارات از آن برمي خيزد و افراد را قادر مي سازد كارهاي ارزنده اي به ثمر برسانند. اين آرزوي هرمدير است كه با ايجاد انگيزه در كاركنان، نيروي دروني و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محيطي پرتحرك و بانشاط براي تجلي بهترين استعدادها فراهم كند. از همين جا نقش فرد و ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري او به عنوان يك انسان در سازمان، مورد توجه خاص و ويژه اي قرار گرفت و براي توفيق در اين زمينه، علم روانشناسي با تمام ظرافت و توانمندي خود به ياري حوزه مديريت آمد.
ورود روانشناسي به عرصه پرفراز و نشيب مديريت سبب شد تا با استفاده از نظريه ها و مكتب هاي گوناگون روانشناسي و با استناد و برقراري روابط انساني به تبيين شخصيت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهيمي مانند انگيزش و رفتار سازماني مورد تاكيد و دقت قرار گيرد. انسان گرامي ترين گوهر آفرينش و ناشناخته ترين آن است. رفتار آدمي تابع انديشه ها، احساسات، انگيزه ها، خواست هاي دروني و عوامل عاطفي و پرورشي اوست كه در موقعيت هاي مختلف به صورت هاي گوناگون ظاهر مي شود. براي آشنايي با ابعاد مختلف وجود آدمي و ايجاد يك ارتباط بهتر و ايجاد انگيزش و حفظ و تامين بهداشت رواني در افراد، آشنايي با علم روانشناسي و علوم رفتاري امري لازم و ضروري است. خوشبختانه در قرون جديد، علم روانشناسي در حيطه كار مديريت به فعاليت هاي چشمگيري پرداخته است و از اواسط دهه 1920 با ظهور نهضت، روابط انساني به صورت يكي از اركان و راهبردهاي مهم كاري در مديريت تبديل شده است.
در مديريت، راهبردهاي روانشناسي از قبيل: شناخت تفاوت هاي فردي، استعدادها، عوامل انگيزشي، برقراري روابط انساني، چگونگي تشويق و تنبيه و... مديران را در پيوند بيشتر با كارمندان و همتايان آنان ياري مي دهد و پي بردن به شيوه هاي نفوذ و برقراري ارتباط سازنده و سبك هاي رهبري آنان را از حالت خشك و بي روح مديريت به سمت مديريت بانشاط و پرتحرك و شور و اشتياق، انگيزش، آرامش، پويايي، نوآفريني و تغيير و تحول در كل سازمان تحت پوشش خود و در نهايت بالابردن كيفيت و بهره وري سوق مي دهد. از روانشناسي دو تعريف متفاوت مي توان بيان كرد كه هر يك جنبه ويژه اي را نمايان مي كند: روانشناسي علم رفتار است. اين تعريف كه از سوي روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و ساير جانداران را از ديدگاه رفتاري آنان مورد مطالعه قرار مي دهد. علوم رفتاري كه به اين جنبه روانشناسي بستگي دارد، رفتار را بيشتر مطالعه مي كند تا ذهن و انديشه و يا احساسات را، زيرا رفتار قابل مشاهده، ثبت كردني و درخور مطالعه است. در اين نوع روانشناسي در واقع به فراگرد ذهني فرد توجه مي شود، ولي انديشه ها، احساس ها و درك افراد را از راه مطالعه رويدادهايي كه به صورت رفتار آشكار مي شوند، مورد قضاوت قرار مي دهد. تعريف ديگري كه از روانشناسي شده است، موضوع علم روانشناسي را مطالعه درباره ماهيت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهني مي داند يا در واقع روانشناسي را مطالعه ذهنيت ها و احساس ها و عواطف و حالت هاي رواني تعريف مي كند و مكتب آنان به نام روانكاوي شناخته شده است.
براي چنين مطالعه اي تنها ديدن رفتار كافي نيست، زيرا هنگامي كه دو نفر با يكديگر دعوا مي كنند و يا يك بيمار رواني رفتاري را از خود نشان مي دهد، در پشت آن رفتار انگيزه ها و دليل هايي در كار است كه ما از آن آگاه نيستيم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگيزه هاي رفتار و از اين رو براي شناخت انسان نياز به شناخت جنبه هاي ذهني و احساسي او وجود دارد. امروزه در مديريت از هر دو تعريف استفاده مي شود و براي شناخت رواني كاركنان يك سازمان، عواطف، انگيزه ها، استعدادها، شخصيت و ذهنيت هاي افراد مورد توجه و بررسي قرار مي گيرد.
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
اهمیت روانشناسی در مدیریت (بخش 2 )

اهمیت روانشناسی در مدیریت (بخش 2 )

مديريت را هم به گونه هاي متفاوت تعريف كرده اند. <كنزوكان> مديريت را افزايش نفوذ در پذيرش عملي دستورات با راهنمايي هاي مشخص سازماني مي داند. <جورج تري> رهبري و مديريت را كوشش براي نفوذ در مردم كه با علاقه و مشتاقانه براي رسيدن به اهداف گروه كوشش مي كنند، مي داند. <شهيد مطهري> مديريت را مجهزكردن نيروها، تحرك نيروها، آزادكردن نيروها و در عين حال كنترل نيروها و در مجاري صحيح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشيدن و حرارت بخشيدن به آنها ذكر مي كند. بنابراين مديريت فرآيندي است اجتماعي كه با به كارگيري مهارت هاي علمي، فني و هنري كليه نيروهاي انساني و مادي را سازماندهي و هماهنگ كرده و با استفاده از راهبردهاي روانشناسي و برقراري روابط انساني و فراهم آوردن زمينه هاي انگيزش و رشد از طريق نيازهاي منطقي فردي و گروهي به اهداف سازمان كمك مي كند. موضوعات روانشناسي و به ويژه رفتار سازماني و تاثير آن در سال هاي اخير بيش از پيش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شايد يكي از دلايل آن ميزان دشواري هايي است كه مديران سازمان ها در رده هاي مختلف كاري خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشكلات و فشارهاي روحي و رواني ناشي از زندگي ماشيني روابط همه افراد را تحت الشعاع خود قرار داده است كه براي كاهش اينگونه فشارها و اضطراب ها، تكنيك هاي علوم رفتاري در روانشناسي مي تواند مددرسان و ياري دهنده همه افراد در سازمان ها و خصوصا مديران باشد. هر سازماني علاوه بر لزوم در دست داشتن منابع مادي و مالي نياز به نيروي انساني ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگيزه و با علاقه و... دارد. به نظر دانشمندان، مديريت (كنز و كان) مديران نبايد فقط در پي جذب نيروي انساني براي سازمان ها باشند، بلكه بايد در حفظ و نگاهداري اين منابع نيز كوشش فراوان به كار برند و بايد كاري كنند تا كاركنان در حالي كه كار و وظيفه خود را انجام مي دهند، نوعي وابستگي و دلبستگي نيز به كار و سازمان پيدا كنند و به عبارت ديگر سازمان را همچون خانه خود دوست بدارند و در آن احساس امنيت و آسايش كه از نيازهاي اساسي هر انساني به شمار مي آيد، داشته باشند، بنابراين براي آنكه سازماني اثربخش باشد، مدير بايد جنبه هاي انگيزشي كار، مشاركت در كار و استفاده از عوامل رواني و رفتاري را در مناسب ترين بخش هاي برنامه كاري خود جاي دهد. شناخت و تامين درست نياز كاركنان يكي از مهارت هاي ارزنده مديريت به شمار مي آيد.
روابط انساني به معناي برقراري رابطه مثبت، هدف دار و سازنده با پذيرش شخصيت، تفاوت هاي فردي و نيازهاي افراد سازمان و علاقه مندبودن به نيازها، علايق، استعدادها و توانايي هاي آنان است كه توجه به اين موارد استفاده از تكنيك هاي مهم در علم روانشناسي است. رابطه انساني با دلسوزي و احساس مسووليت نسبت به كاركنان درون سازمان و ايجاد جو اجتماعي در شرايط مطبوع و خوشايند و همراه با محيط تفاهم و درك متقابل به وجود مي آيد. روابط انساني در ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. از نظر ديدگاه جامعه شناسي، ارتباط هاي انساني و شيوه مشترك زندگي و آگاهي از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب مي آيد.
ازديدگاه روانشناسي اجتماعي مساله عمده انسان، بقا نيست؛ بلكه يادگرفتن نحوه زيستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پيوندهايش با ديگران است و اگر قرار باشد شناختي از وي به دست آوريم، بايد او را در اين چارچوب بشناسيم. در تاريخ تحول مديريت، نظريه روابط انساني جايگاه ويژه اي دارد. اين نظريه در دهه 30 ميلادي نضج گرفت و در دهه بعد تكامل يافت. در نظريه روابط انساني، موثرترين عامل در ارتقاي توليد و كارايي سازمان، نحوه تشكل افراد در قالب گروه ها و نوع روابط بين آنها است. از ديدگاه مديريت، روابط انساني عبارت است از برانگيختن افراد در سازمان به منظور ايجاد همكاري از نوعي كه نيازمندي هاي افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق هدف هاي سازمان را فراهم آورد. در مديريت آموزشي نيز روابط انساني يعني، توان برقراري ارتباط انساني با معلمان و كاركنان از طريق پذيرفتن وجوه شخصيت، ويژگي هاي فردي و همه تفاوت هايي كه احتمالابا شخص مدير دارند. نقش روابط انساني در مديريت و خصوصا در مديريت آموزشي بسيار جدي و اساسي است، به طوري كه روابط انساني در اين نوع مديريت، عاملي اثرگذار محسوب مي شود كه از دو بعد بر كيفيت عملكردهاي مدير موثر خواهد بود.
از يك سو عوامل توليد سيستمي در نظام هاي آموزشي نيازمند برقراري، حفظ و تكوين رفتارهاي مناسب انساني است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، كاركنان دفتري و اداري و نيروهاي ستاد و پشتيباني جزو اين دسته از عوامل قرار مي گيرند. از سوي ديگر درون داده ها يا مواد خام كه توليد روي آنان صورت مي پذيرد نيز مترصد دريافت و جذب انساني ترين و اصيل ترين رفتارهايي است كه مديريت اعمال مي كند. رفتار سازماني مناسب برگرفته از روانشناسي روابط انساني مديريت آموزشي، نه تنها موجد آثار آني خواهد بود، بلكه به دليل خاصيت فوق العاده پذيرندگي درون داده ها، تاثير عميق و پايداري در درازمدت برجاي خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتياجات رواني افراد به اندازه احتياجات جسمي در بهداشت روحي و جسمي آنان تاثير دارند و به همان اندازه اساسي و ضروري هستند. موضوع بهداشت رواني به سالم و متعادل بارآوردن شخصيت انسان ها از طريق فراهم آوردن محيط مناسب براي تامين نيازها و شكوفايي استعدادها برمي گردد.
به همين دليل، در تعريف بهداشت رواني آمده است كه بهداشت رواني عبارت است از پيشگيري از پيدايش بيماري رواني و سالم سازي محيط رواني تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداري از شخصيت و روان متعادل با عوامل محيط خود رابطه برقرار كرده و در راه تامين نيازها، شكوفايي استعدادها و رسيدن به هدف هاي متعالي فردي و اجتماعي خود بكوشند. چنانچه سازماني بتواند زمينه هاي تامين بهداشت رواني را فراهم آورد، شخصيت و روان افراد متعادل مي شود و مي توانند با يكديگر و همچنين با عوامل محيطي، روابطي مطلوب برقرار سازند. بدين ترتيب اگر مدير در درون سازمان خود مانند مدرسه، بهداشت رواني را تامين كند دانش آموزان، معلمان و كاركنان اداري روابطي مطلوب و منطقي و بر پايه روابط انساني سازنده با هم خواهند داشت.
اين سبب بهبود كيفيت در آموزش و پرورش و فضايي آكنده از شور و نشاط، تحرك و پويايي و امنيت، عشق و علاقه به حضور در محيط سازمان كه در نتيجه منجر به سلامت روحي و رواني كليه درون داده ها مي شود و مسلما فرآيند بهداشت و سلامت روان درون سازمان تفكري خلاق و پيشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.

 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
نزدیک 200 نفر از دوستان این مقاله رو دیدن اما دریغا که یک نظر هم براش نذاشتن.دارم اعتماد به نفسم رو یه جورایی از دست میدم.
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
نزدیک 140 نفر از دوستان این مقاله رو دیدن اما دریغا که یک نظر هم براش نذاشتن.دارم اعتماد به نفسم رو یه جورایی از دست میدم.
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
نزدیک 140 نفر از دوستان این مقاله رو دیدن اما دریغا که یک نظر هم براش نذاشتن.دارم اعتماد به نفسم رو یه جورایی از دست میدم.

دوست خوب بهتر نیست از نوشتن این جملات اخر پست هات خودداری کنی ..میدونم که منظورت نوعی هشدار دادن به این که دیگر دوستان علاقه ای به مطالعه ندارن اما بهتر که هر شخص را ازاد بگزاری برای بیان نظر خود ....
روزگار نه چندان دوری تقریبا سه سال پیش یه دوره اموزشی در ابتدای استخدام در یکی از شهرهای کوچک جنوبی داشتیم از قضا یه بیمارستان کوچک کنار خواب گاه مون بودمجهز و کامل که خوشبختانه دکتر متخصص روانشناس و همینطور روانپزشک ان از بیکارترین پزشکان بودند ...من هم از رو تفریح واز انجا که بیمه نفت ورایگان بود همیشه عصر ها بعد از کلاس اونجا بودم دکر هم خانم خوش برخوردی بودند که به مدد علم روانشناسی همان جلسه اول پرده از تمام خصوصیات روحی ما برداشت و من تازه فهمیدم که همچین سالم وبی عیب ونقص هم نیستم ...سرتون درد نیارم تازه بعد از ده جلسه روانکاوی فهمیدم که چه معجزه ای می کند این علم شاید حرف هایی را به زبان اوردم که در تنها ترین خلوت هایم از گفتن ان شرم داشتم ...البته روانشناسی را می گویم نه روانپزشکی ...
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست خوب بهتر نیست از نوشتن این جملات اخر پست هات خودداری کنی ..میدونم که منظورت نوعی هشدار دادن به این که دیگر دوستان علاقه ای به مطالعه ندارن اما بهتر که هر شخص را ازاد بگزاری برای بیان نظر خود ....
...
همه انسانها برای بیان نوع و کیفیت و مدل و محتوای نظراتشون آزادند. اما شوربختی اینه که نظر نمیدن.
یعنی از آزادی بیانشون اینجا که باید استفاده بکنند استفاده نمیکنند و همین موضوع باعث آزرده خاطر شدن من میشه و اونجوری اعتراض میکنم.
تازه این کارشون زیاد بد نیست. خیلی هاشون میگن محتوای یک کتاب 400 صفحه ای رو توی ده سطر براشون خلاصه نویسی کنم .
من تو سایت خودم یه مقاله نوشتم بنام : ما چگونه ما شدیم
اگه فرصت کردی برو و اونو پیداش بکن و بخون .
ادرس سایت من زیر امضاء خودم هستش. برای پیداکردنش هم باید تو بخش ( همه خبر ها) بری و فکر کنم تو مبحث سخن روز بتونی پیداش کنی. شرمنده که الان نمیدونم کجا گذاشتمش.
خلاصه اینکه اگه همین حالا تو بخش گفتگوی آزاد بری میبینی که کاربران برای هر مطلب چرند دهها نظر میدن. اما برای خوندن مقالات این تالار ( تالار مدیریت یا روانشناسی) حتی دو کلمه هم نظر نمیدن.
معنی استفاده از ازادی اگه اینه که ما هزار سال دیگر هم به جایی نمیرسیم.
ممنون که با من بودی و مرسی از نظرات بحق و قشنگتون.
شاد و پیروز باشید.
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه انسانها برای بیان نوع و کیفیت و مدل و محتوای نظراتشون آزادند. اما شوربختی اینه که نظر نمیدن.
یعنی از آزادی بیانشون اینجا که باید استفاده بکنند استفاده نمیکنند و همین موضوع باعث آزرده خاطر شدن من میشه و اونجوری اعتراض میکنم.
تازه این کارشون زیاد بد نیست. خیلی هاشون میگن محتوای یک کتاب 400 صفحه ای رو توی ده سطر براشون خلاصه نویسی کنم .
من تو سایت خودم یه مقاله نوشتم بنام : ما چگونه ما شدیم
اگه فرصت کردی برو و اونو پیداش بکن و بخون .
ادرس سایت من زیر امضاء خودم هستش. برای پیداکردنش هم باید تو بخش ( همه خبر ها) بری و فکر کنم تو مبحث سخن روز بتونی پیداش کنی. شرمنده که الان نمیدونم کجا گذاشتمش.
خلاصه اینکه اگه همین حالا تو بخش گفتگوی آزاد بری میبینی که کاربران برای هر مطلب چرند دهها نظر میدن. اما برای خوندن مقالات این تالار ( تالار مدیریت یا روانشناسی) حتی دو کلمه هم نظر نمیدن.
معنی استفاده از ازادی اگه اینه که ما هزار سال دیگر هم به جایی نمیرسیم.
ممنون که با من بودی و مرسی از نظرات بحق و قشنگتون.
شاد و پیروز باشید.

یکی از قراداد ها نانوشته برای هر رابطه اینه که به علاق هم احترام بگذاریم ... خوب یا بد هم دیگر را بپذیریم و انگاه با رفتار وگفتارمان در طرف مقابلمان تغییر ات دلخواهمون رو ایجاد کنیم دوست خوب اما من فکر می کنم همین نگفتن ها همین سکوت همین نگاه کردن ورد شدن هم نوعی پیام که ما باید بپذیریم ...با این وجود به شما حق می دهم و ارزوی پایداری در راحتان ...
در مورد تالار گفتگوی ازاد هم باید بگم زیاد سخت نگیر و فکر کنم بهتر باشه پیش داوری نکنیم اونجا هم تایپیک های هستند که بیشتر از ان چیز یست که فکر می کنیم ...
خودم یکی از کاربرهای اون تایپیک هستم ودوستانی اونجا دارم که خیلی از انها یاد گرفتم ...
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از قراداد ها نانوشته برای هر رابطه اینه که به علاق هم احترام بگذاریم ... خوب یا بد هم دیگر را بپذیریم و انگاه با رفتار وگفتارمان در طرف مقابلمان تغییر ات دلخواهمون رو ایجاد کنیم دوست خوب اما من فکر می کنم همین نگفتن ها همین سکوت همین نگاه کردن ورد شدن هم نوعی پیام که ما باید بپذیریم ...با این وجود به شما حق می دهم و ارزوی پایداری در راحتان ...
در مورد تالار گفتگوی ازاد هم باید بگم زیاد سخت نگیر و فکر کنم بهتر باشه پیش داوری نکنیم اونجا هم تایپیک های هستند که بیشتر از ان چیز یست که فکر می کنیم ...
خودم یکی از کاربرهای اون تایپیک هستم ودوستانی اونجا دارم که خیلی از انها یاد گرفتم ...
من حرفهای شما رو قبول دارم. ولی میدونم که یکی از دلائل این اتفاقات کم بودن معدل سنی کاربران هست. تو این سن معمولا جوانان نمیتونن به مسائل جدی زیاد توجه کنن. اما تذکر دادن کار خوبیست. سخت گیری نیست. یه جور دعوته. یعنی اگه پل نباشه خیلی ها میفتن تو جوب.
تلنگر هم گاهی وقتا موثره :gol:
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
روانشناسی در مدیریت اهمیت زیادی داره
به خصوص در مورد حل تعارض و تضاد که بین کار کنان وجود داره یا شیوه های رفتاری مدیر با زیر دستانش و همچنین مشارکت دادن کارمندان در امر تصمیم گیری که در این یه مورد می تونم بگم بهترین نتیجه را یه شرکت می تونه به دست بیاره چون 1- هم اینکه یه جورایی به کارمنداش توجه کرده و همین امر باعث افزایش رضایت شغلی و افزایش کارایی کارمندان میشه 2- چون کارمندان به خصوص کارمندان عملیاتی بیشتر در جریان کار هستند می تونن بهترین ایده ها را برای پیشبرد سازمان شون بدن
 

محسن2115

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه بهترین مدیران بهترین روانشناسان هم هستند.مدیریت به نظر علمی هست که قبل از اکتساب باید تو ذاتت داشته باشی.یعنی باید تو وجودت چیزی باشه که بتونی بقیه رو فرمانبردار خودت کنی واین یعنی بتونی روح وجسم ادما رو بشناسی.چون خیلی از روانشناسی ها ذاتی است.بعضی ها با حس کردن افراد(دست دادن-دیدن چشم تو چشم-وحتی سلام کردن)میتونن بفهمن طرف مقابل چکاره هست.مدیر وقتی کسی رو میخواد انتخاب بکنه که براش کار بکنه باید بشناسش پس باید اول به خودش اعتماد واطمینان داشته باشه واین اعتماد از شناخت روح وروان خودش بدست میاد.
مطلبتم خوب بود
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه بهترین مدیران بهترین روانشناسان هم هستند.مدیریت به نظر علمی هست که قبل از اکتساب باید تو ذاتت داشته باشی.یعنی باید تو وجودت چیزی باشه که بتونی بقیه رو فرمانبردار خودت کنی واین یعنی بتونی روح وجسم ادما رو بشناسی.چون خیلی از روانشناسی ها ذاتی است.بعضی ها با حس کردن افراد(دست دادن-دیدن چشم تو چشم-وحتی سلام کردن)میتونن بفهمن طرف مقابل چکاره هست.مدیر وقتی کسی رو میخواد انتخاب بکنه که براش کار بکنه باید بشناسش پس باید اول به خودش اعتماد واطمینان داشته باشه واین اعتماد از شناخت روح وروان خودش بدست میاد.
مطلبتم خوب بود

ببخشید :eek:
می شه منبعتون رو معرفی کنید خیلی خیلی استاندارد و منطقی هستش
روانشناسی و مدیریت تو ذات آدماس
حرفت درسته ولی این مدیریتی که شما می گی فقط انگار یه جور قدرت کاریزماست
مطلب زیرو یه نگاه بندازین لطفا

منابع قدرت : قدرت فردي و سازماني

الف ) منابع قدرت فردي : (لوتانز)
1- قدرت مبتني بر پاداش : توانائي دادن پاداش
2- قدرت مبتني بر زور : قدرت تنبيه يا توبيخ سايرين

3- قدرت مبتني بر تخصص : مبتني بر مهارت بالا يا دانش است که فرد در رابطه با کاري دارد .
4-
قدرت قانوني : عبارت است از اختياراتي که يک پست رسمي به فردمي دهد.
5- قدرت مرجعيت : منشا اين قدرت ويژگي هاي شخصيتي است.

قدرت کاريزماتيک ( مرجعيت ): ( اسکات : سازمانهاي طبيعي ، عقلائي ، باز )

از نظر ماکس وبر سه نوع قدرت وجوددارد:
1- قدرت سنتي : که بر مبناي باورهاي تثبيت يافته در زمينه تقدس سنتهاي ديرين و مشروعيت اعمال قدرت تحت آن مي باشد. ( ريش سفيدان ، حکومت پدر شاهي و ملوک الطوايفي )
2- قدرت عقلائي – قانوني : که بر مبناي باور بر مشروعيت الگوها و هنجارهاي مقررات و باور به حقوق کساني است که تحت آن قوانين به اعمال قدرت و صدور دستور مي پردازند.


3- قدرت کاريزما : که بر مبناي دلبستگي به تقدس يا شجاعت و يا ويژگي شخصي و الگوهاي هنجاري يا نظمي است که از طرف فرد استثنائي ظاهر و مقرر شده است.


کاريزما در دوره هاي بي ثباتي و بحران بوجود مي آيد . زماني که معيارهاي استثنائي به کار مي آيد و ظاهرا از جانب افرادي که داراي موهبت روح و فکر استثنائي هستند ارائه مي شود. چنين رهبراني شکوه و قدرت خود را در برانگيختن دلبستگي تعصب آميزديگران حول نظريات شخصي خود درباره اصلاح طلبي نشان مي دهند. با وجود اين بقا چنان حرکتهائي مي بايست با ايجاد ساختارهاي سنتي جديد و يا ساختارهاي بروکراتيک جديد به سمت يک يا چند شکل با ثبات حرکت کنند. در اين حالت کاريزما شکل عادي مي گيرد .يعني دايره هواداران آن وسعت مي يابد و شامل افرادبيشتر با عهد کمتر مي شود.. منابع سيتماتيک حمايت به جاي کمکهاي داوطلبانه احساسي و لي نامنظم قرار مي گيرند. روابط شخصي بين رهبر و پيروان جاي خودرا به نظم بيشتر و ترتيبات ساختاري غير شخصي مي دهند. و زنجيره مقررات و در پي شناخت اين واقعيت توسعه مي يابد. زيرا که هيچکس ( حتي رهبر مافوق انساني ) تا ابد زنده نمي ماند.
قدرت سازماني در پست سازماني وجود دارد نه در شخص. قدرت يک نيروي نا محسوس و نا مشهود است. نمي توان آن را ديد ولي مي توان اثرات ان را احساس کرد.
 

نارون آبي

عضو جدید
دوست گلم سلام
واقعا كه نوشته تو عالي بوده من هم به نوشته هاي شما معتقدم و باور دارم كه روانشناسي نه تنها در اين رشته بلكه در تمام رشته هاي ديگر ضرورت داره
 

Similar threads

بالا