انتقام جويي زيركانه ي يه پسر بچه!

mr1991

عضو جدید
[FONT=times new roman,times,serif]پسرک دوازده ساله ؛ لاک پشت مرد ه ای که ماشین از رویش رد شده بود را با نخ می کشید. [/FONT]



[FONT=times new roman,times,serif]او [/FONT][FONT=times new roman,times,serif]وارد یکی از خانه های "فساد" اطراف آمستردام شد و گفت: [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]- من می خواهم با یکی از خانم ها *** داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم. [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]گرداننده آنجا که همه به او "مامان" می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها نداشت اندکی فکر کرد و گفت: [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]پسرک پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟ [/FONT][FONT=times new roman,times,serif]"مامان" گفت: نه ندارند [/FONT][FONT=times new roman,times,serif][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif][/FONT]

http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]پسرک که خیلی زبل بود گفت: [/FONT]



[FONT=times new roman,times,serif]- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند. من هم لیزا را میخواهم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]اصرار پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی که لاک پشت مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif] آمد بیرون و پول را به "مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید: [/FONT]
http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]- چرا تو درست کسی که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟ [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]پسرک با بی میلی جواب داد: [/FONT]http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]- امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه هاست و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif] خانم امشب هم مثل همیشه حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه این بیماری آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد [/FONT]
http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]بعدا که پدر و مادرم از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش میرسونه و طبق معمول تو راه ترتیب اونو خواهد داد و بیماری[/FONT][FONT=times new roman,times,serif] به پدرم سرایت خواهد کرد [/FONT]
http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]وقتی برگشت آخر شب پدرم و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم هم مبتلا خواهد شد. فردا که پستچی میاد مثل همیشه [/FONT][FONT=times new roman,times,serif]مادرم و پستچیه قاطی همدیگه میشن [/FONT]
http://www.cloob.com/profile/memoirs/clubname/SevenStar[FONT=times new roman,times,serif]قصد من مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش روی لاک پشتم رفت و اونو کشت.[/FONT]
 

نجلا جون

عضو جدید
جالب بود
چه هوشي داره اين پسر
كلي مغزو بكار گرفته بودااااااااااااااااااااااا
 

negin jo0on

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واي خدا پرستاره با پسر بچه؟:cry::mad::evil:
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟:crying2::wallbash::wallbash::neutral::w02::w02:
 

ScoRPioN2

کاربر فعال
درود
خیلی جالب بود;)
چرا ما از این پرستارا نداشتیم:surprised::w20::w07:
هو علی حیدر مددی
 

Similar threads

بالا