یه سال و خورده ای که از انتخابات می گذاره.
از اون موقع ببعد اختلافات مردم به اوج رسیده.
نمی دونم.من اولش دوس داشتم موسوی پیروز بشه ولی یکی دو هفته قبل از انتخابات هرچی وبگردی می کردم میدیدم طرفدارای احمدی نژاد زیادن.البته این به این خاطر هم می تواند باشد که محافظه کارها آزادی بیشتر و از امکانات حکومتی برخوردارن.
این منو خشمگین می کرد.عصبانی می شدم.تا اینکه انتخابات تموم شد.سعی کردم بپیرم که احمدی نژاد پیروز شده ولی بعد اون تظاهرات پس از انتخابات شروع شد.
مدت ها همه سیاسی بودن.اگه کسی طرفدار احمدی نژاد بود خیلی ازش خوشمون نمیومد.
احمدی نژاد پیروز شد.ما به طرفداراش میخندیدیم و اونا رو کسایی میدونستیم که با سهام عدالت و اضافه حقوق و اینا رای داده اند.اونا رو پست میشمردیم.
ولی من با کمی درایت و با توجه به یک سری اصول جامعه شناسی و بی طرفی دریافتم که باسه ی خیلیا این طور نیست.
همه دوس داریم که ایران پیشرفت کنه.و من میدیدم که خیلیا به خاطر سیاست های هسته ایش به او رای دادن.یعنی اونا هم حاضر بودن که با فداکاری و تحمل سختی ها ایران پیشرفت کنه.پس اونا هم آدمای خوبی هستن.
از طرفی دیدیم که موسوی و اصلاح طلبا هم عملکرد خوبی نداشتن.در نتیجه ازشون بریدیم.
میگفتیم احمدی نژاد این همه اشتباه داشت و از اون طرف این خوبی ها رو هم داشت.طرفداراش اون خوبی ها رو بیشتر دیده بودن و مخالفاش بدیاشو.
در نتیجه نظر هر دو طرف محترم بود!
من این را می فهمیدم و تلاش میکردم به نظر طرف مقابل احترام بزارم.ولی گه گاهی در وبلاگ ها و یا افراد مختلف چیزهایی میشنیدم.خیلی زجر آور بودن و واقعآ غیر معقول و وحشتناک.اونا منو به خشم میاوردن.سعی می کردم با اونا مبارزه کنم.انقدر عصبانی میشدم که احساس میکردم دوس دارم اونا رو بکشم!
نمی دونم.شاید در زمان رژیم پهلوی حکومت و طرفداراش میشنیدن که فلان روحانی گفته که با پیشرفت کشور مخالفه! در نتیجه حکومت دس به سرکوب اونا میزد.
در زمان حال خیلیا ممکنه حتی جاسوس سیا بشن حتی راضی باشن که امریکا به ایران حمله کنه!(من فکر می کنم علت این باشه که میدیدن رژیم کارهایی مثل سرکوب دانشجوهای مبارز سیاسی و غیره انجام میداد که دیدن این کارها خیی برایشان زجر آور بود)و از اون طرف ممکنه وقتی دوستان عزیز ما بسیجی ها یا شبیه اونا وقتی بفهمن که اونا چنین فکری رو دارن (یعنی همراهی با بیگانه)خیلی ناراحت بشن و از اونا ابراز تنفر شدید کنن.
شاید برای یک بسیجی خیلی زجر آور باشد که چیزهایی رو ببیند که مثلآ توهین خیلی بد به آقای خامنه ای می کنن.حمایت از امریکا و اسراییل.حمایت از حمله به ایران!
اون ها هم از دست دیگران عصبانی بشوند.
این اختلافات بین هر دو طرف مدام شدید تر هم می شود.نتجش اینه که دست هر کس اسلحه بیفته اون یکی رو میکشه!
این فقط باعث هدر رفتن طرفین میشه!
حرف من اینه.بیاین اختلافاتو بزاریم کنار.بیاین هم نوع خودمون رو دوس داشته باشیم.چه هم نوعمون بسیجی باشد چه جنبش سبز.طرف هر اندیشه سیاسی که داشته باشد.
باشد که از اختلافات،کشته شدن ها و تلخیات روزگار دور بمانیم "mj na"
از اون موقع ببعد اختلافات مردم به اوج رسیده.
نمی دونم.من اولش دوس داشتم موسوی پیروز بشه ولی یکی دو هفته قبل از انتخابات هرچی وبگردی می کردم میدیدم طرفدارای احمدی نژاد زیادن.البته این به این خاطر هم می تواند باشد که محافظه کارها آزادی بیشتر و از امکانات حکومتی برخوردارن.
این منو خشمگین می کرد.عصبانی می شدم.تا اینکه انتخابات تموم شد.سعی کردم بپیرم که احمدی نژاد پیروز شده ولی بعد اون تظاهرات پس از انتخابات شروع شد.
مدت ها همه سیاسی بودن.اگه کسی طرفدار احمدی نژاد بود خیلی ازش خوشمون نمیومد.
احمدی نژاد پیروز شد.ما به طرفداراش میخندیدیم و اونا رو کسایی میدونستیم که با سهام عدالت و اضافه حقوق و اینا رای داده اند.اونا رو پست میشمردیم.
ولی من با کمی درایت و با توجه به یک سری اصول جامعه شناسی و بی طرفی دریافتم که باسه ی خیلیا این طور نیست.
همه دوس داریم که ایران پیشرفت کنه.و من میدیدم که خیلیا به خاطر سیاست های هسته ایش به او رای دادن.یعنی اونا هم حاضر بودن که با فداکاری و تحمل سختی ها ایران پیشرفت کنه.پس اونا هم آدمای خوبی هستن.
از طرفی دیدیم که موسوی و اصلاح طلبا هم عملکرد خوبی نداشتن.در نتیجه ازشون بریدیم.
میگفتیم احمدی نژاد این همه اشتباه داشت و از اون طرف این خوبی ها رو هم داشت.طرفداراش اون خوبی ها رو بیشتر دیده بودن و مخالفاش بدیاشو.
در نتیجه نظر هر دو طرف محترم بود!
من این را می فهمیدم و تلاش میکردم به نظر طرف مقابل احترام بزارم.ولی گه گاهی در وبلاگ ها و یا افراد مختلف چیزهایی میشنیدم.خیلی زجر آور بودن و واقعآ غیر معقول و وحشتناک.اونا منو به خشم میاوردن.سعی می کردم با اونا مبارزه کنم.انقدر عصبانی میشدم که احساس میکردم دوس دارم اونا رو بکشم!
نمی دونم.شاید در زمان رژیم پهلوی حکومت و طرفداراش میشنیدن که فلان روحانی گفته که با پیشرفت کشور مخالفه! در نتیجه حکومت دس به سرکوب اونا میزد.
در زمان حال خیلیا ممکنه حتی جاسوس سیا بشن حتی راضی باشن که امریکا به ایران حمله کنه!(من فکر می کنم علت این باشه که میدیدن رژیم کارهایی مثل سرکوب دانشجوهای مبارز سیاسی و غیره انجام میداد که دیدن این کارها خیی برایشان زجر آور بود)و از اون طرف ممکنه وقتی دوستان عزیز ما بسیجی ها یا شبیه اونا وقتی بفهمن که اونا چنین فکری رو دارن (یعنی همراهی با بیگانه)خیلی ناراحت بشن و از اونا ابراز تنفر شدید کنن.
شاید برای یک بسیجی خیلی زجر آور باشد که چیزهایی رو ببیند که مثلآ توهین خیلی بد به آقای خامنه ای می کنن.حمایت از امریکا و اسراییل.حمایت از حمله به ایران!
اون ها هم از دست دیگران عصبانی بشوند.
این اختلافات بین هر دو طرف مدام شدید تر هم می شود.نتجش اینه که دست هر کس اسلحه بیفته اون یکی رو میکشه!
این فقط باعث هدر رفتن طرفین میشه!
حرف من اینه.بیاین اختلافاتو بزاریم کنار.بیاین هم نوع خودمون رو دوس داشته باشیم.چه هم نوعمون بسیجی باشد چه جنبش سبز.طرف هر اندیشه سیاسی که داشته باشد.
باشد که از اختلافات،کشته شدن ها و تلخیات روزگار دور بمانیم "mj na"