اشعار و نوشته هاي عاشقانه

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
یلدا سپید سادگی ات را سیاه کن !
خوابند و بی دلیل کنارت نشسته اند
لابد شبیه شمع تو را فوت می کنند
وقتی به جای پسته دلت را شکسته اند (علی اکبر رشیدی)
 

-anjel-

عضو جدید

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت : یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.



 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی کارت برایش نوشتم((به امید فردای بهتر))... دوهفته بعد شنیدم ازدواج کرده......تازه فهمیدم آن روز((الف))فردا را یادم رفته بود.....
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چشم هایت بگو...
انقدر برای دلم...
رجز نخوانند...
من اهل جنگ نیستم....
شاعرم...
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم...
شعری می نویسم...آنوقت...
اگــــــــــــــــــــــــــــر توانستی...
مرا در آغوش نگیر...
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه در آغوشم نه در نفس هایم نه در دلمکه در گلوی منیبغض کرده ایو مراهر لحظهنزدیکتر میکنی...به انفجار درونم شب که میرسدکتاب دلم را ورق می زنمو روزهای بی تو بودن راشماره می کنمای کاش مثل قاصدکعاشق بودیو احوال دلم رامی پرسیدی باران از چشمت افتادباد شکل تنتپاییز را پشت در گذاشتکفش های رفتنت....جفت سفر بود نگاهم را، تا انتهای افق ها ی دور پرواز میدهمشاید،آنجانشانی از تو بیایم...
 

arash jon

عضو جدید
دردی که از تو باشه هرگز درمان نخواهم
کی می شود تمام کرد هجران بی تو بودن
بی تو در آفرینش داشتم نقصی بزرگ
حیف شمعم زود آب شد نداستم نبود آبی
روزنه ام زیاد دید این چرخ گردون
کرد تاریک همچو قبل بی تو بودن
 

مهندس2010

عضو جدید
کی قبل از من توی قلبت بود؟

کی قبل از من توی قلبت بود؟

گذشتم از جلوی چشمام ، دارن رد میشن آهسته...
تو رویام تو رو می بینم،یه رویای پر از غصه...
با چشمای پر از اشکم بهت راه رو نشون دادم...
خودم گفتم برو...اما...به پاهای تو افتادم...
تو آسون رد شدی رفتی،تو کوران غم و سختی...
منم رفتم پی کارم..تو هم دنبال خوشبختی...
کی توی قلبت جای من اومد؟اسمم رو از خاطر تو برد؟
کی بوده اینقد...انقده راحت، باعثش بود که خاطراتم رو برد...
چی شده حالا، که از این دنیا زندگی رو بدون من میخواای؟
چه جوری میشه؟چه جوری میتونی، میتونی با خودت کنار بیای؟؟؟
یه جوری ریشه هام خشکید..که انگار کار پاییزه..
خزون رفتنت انگار داره برگاشو می ریزه...
یه جوری گریه می کردم، که بارون بینشون گم شه..
کاش این رویا از آغازش فقط خواب و توهم بود...
کاش این رویا ار آغازش فقط خواب و توهم بود...
کاش...
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق من

عشق من


همیشه انقدر ساده نرو و مگذر
لااقل نگاهی به پشت سرت کن
شاید کسی در پی تو می دود
و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند
و تو… هیچ وقت او را ندیده ای...........
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرنوشت............من و تو

سرنوشت............من و تو




سیـب از درخت افتاد…

ستــاره از آسمـان…

تــو از دماغ فیــل…

من از پل صـراط…

گاهی فرقی نمیکند از کجا…

سرنوشت مشترکی ست…

ســـقــــوط…!!!




پرده را بر داریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد .بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند .بگذاریم غریزه پی بازی برود .کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گلها بپرد .بگذاریم که تنهایی اواز بخواند .چیز بنویسد .به خیابان برود ………………….




 

arash jon

عضو جدید
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب به صدای باران گوش میدهم


امشب دلهای خسته را جوش میدهم


امشب میان اینهمه فریاد و صدا


تنها به ندای دل گوش میدهم


امشب در هیاهوی زندگی


سکوت سینه خسته را


امشب شراب خمار مستانگی


زدستان پر مهر ساقی نوش میکنم


امشب بیاد آنان که رفته اند


سراسر با خاطرها خروش میکنم


شباهنگ و شب و سکوت ودرد


تا سحر یکریز دل به سروش میدهم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خلوتی می خواهم
قلمی از گل یاس
دفتری جنس بلور
بنویسم از عشق
بسرایم از نور

روی خط های نسیم
دو قدم راه روم
بکشم شکل تورا
و به دستت انگور

یادم افتاد شبی
رفته بودیم ته باغ
تو به من می گفتی
بنویس
چشم شیطان شده کور

من نوشتم برکاج
که پرم از تو و عشق
دوستت خواهم داشت
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط من می دانم

فقط تاریکی می داند

ماه چقدر روشن است

فقط خاک می داند

دست های آب،چقدر مهربان.
معنی دقیق نان را

فقط آدم گرسنه می داند

فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی!
.
.
رسول یونان

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روزها
عقربه می شوند
بی هوده دورخودمی گردند
وپستچی ها
هیچ وقت دراین خانه رانمی زنند.
این طورکه نمی شود
بایدخودم بیایم
سراغت راازماه بگیرم!

رضا کاظمی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت

رو ازت دزدید و بجاش یه زخم همیشگي

رو قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز

کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوزم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری

تکیه بدی که یه بار زیر آوارغرورش همه ی

وجودت له شد چقدر سخته تو خیالت ساعت ها

باهاش حرف بزنی و وقتی دیدیش هیچ

چیزی جز سلام نتونی بگی چقدر سخته

وقتی پشتش بهته دونه های اشک گونه هاتو

خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که

هنوزم دوسش داری چقدر سخته گل آرزوهاتو

توی باغ دیگری ببینی و اون وقت هزار بار تو خودت

بشکنی و آروم زیر لب بگی


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بناگاه ترا می نامم

و با تو سخن می گویم

و به دست های خود می نگرم

که پر از تو است

و در سر تا پای خود

تن تو را حس می کنم

نام تو در سرم می پیچد

که رساتر از های و هوی دنیاست

ولی تو را به فراموشی می سپارم

چون باغبانی که

گل ها را به سکوت باغ می سپارد

زیرا باز بسوی تو خواهم آمد

زیرا بناگاه ترا خواهم نامید

و با تو سخن خواهم گفت
 

Robex

عضو جدید
+÷×-نـــــــــــــوشته هـــــای رنـــــــــــــــگی ×+=-

+÷×-نـــــــــــــوشته هـــــای رنـــــــــــــــگی ×+=-

پاييزهاي من همش بوي تورا گرفته...
بوي رفتن
بوي موندن
بوي بوسه هاي تو
پاييزهاي سرزمين من طعم تورا ميدهد
طعم خوبي
طعم مهرباني
طعم عشق هاي تو
پاييزهاي اينجا
پرشده از صداي هاي
هياهو
نفس زدن
خنديدن
و....
پاييز فصل توست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سخت مي گذرد،
روزها.

روزهايي
که خميازه مي کِشند،
و
جا خوش کرده اند.

ومن
در جاده اي که رفته اي ،
مانده ام
و
هنوز
شمارشم
ادامه دارد...

برگرد......
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
درخت را ننویس

شاید که بخشکد

یا بشکند

بنویس
زمستان

شاید گذشت فصلی و ما

سبز شدیم…

 

Similar threads

بالا