اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد

گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد


وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد


یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیش از این ها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و طوفان نعره ی طوفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از این ها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدای رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می پرسیدم از خود از خدا از زمین از آسمان از ابرها
زود می گفتند این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است آب اگر خوردی عذابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند تا شدی نزدیک دورت می کند

کج گذاشتی دست سنگت می کند کج نهادی پا لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشین
....شد نعره هایم بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا

نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه مثل تنبه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ی بی حوصله سخت مثل حل صدها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا خانه ای دیدم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر این جا کجاست گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت اینجا میشود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد با دل خود گفت و گویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟
گفت آری او بیریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است مثل حوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرین تر است مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنا می دهد قهر ما با دوست معنا می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست قهر او هم نشان دوستیست

تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا دوست باشم/دوست پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد سفره ی دل را برایش باز کرد

میتوان در باره ی گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت با دو قطره صدهزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد مثل باران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل یک شعر روان و آشنا پیش از این ها فکر می کردم خدا...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهايي كه بي تو مي گذرد

گرچه با ياد توست ثانيه هاش

آرزو باز ميكشد فرياد

در كنار تو مي گذشت اي كاش
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کاش تسبیح خسته من

می تونست ثابت کنه...

چه قـــــــــــدر ذکر ...
برگــرد
برگـرد

گفتم و او

نیامدش....
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل را
بد نام نکنیم
آنچه بعضی ها در سینه دارند
کاروان سراست نه دل ...




This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 862x747.



__________________

 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
+_+_+_+_+_+_+_+_+

دلتنـگـی
بـرای مـن تمــامـی نـدارد


فـرقـی هـم نـدارد

جــز در مقیاس انـدازه و نـوع

وقتـی هستـی یـک جـور

و وقتـی که نیــستـی بیشتـر و بیشـتر ...

+_+_+_+_+_+_+_+_+

__________________

 
  • Like
واکنش ها: noom

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تـــو

ملــودیــ

کــدام تــرانــه ى عـــاشقــانــه ای

کــه تمـــامــ

اشتيـــاقــمــ

بـــر وزن نگـــاهتـــ

شعـــر مـى شــود..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گوشه اے نِشَسته اے
مِثل هَمیشه مرا به خودَتـ جَذب می کُنے
مے آیَمـ طَرفَت
با آغوشِ گَرمَت پَذیرایمـ می شَوے
وَ مَن بارِ دیگر می فَهممـ ، مالکِـ یکدیگرَند آغوش هایِمان .



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیـــــا” ، بــــازی ‌هایت را ســرم در آوردی…

گرفتنــــی ‌ها را گـــرفتی‌…

دادنــــی ‌ها را ” نــــدادی “…

حســــرت‌ ها را کاشتــــی …

زخــــــم ‌ها را زدی …

دیگر بـــس است… چیـــــــزی نمانده …

بـــــگذار آســـــوده بخـــــوابم …


محتــــاج یک خـــــواب بی‌ بیـــــــدارم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از تمام آسمان يك باران را می خواهم ؛

و از تمام زمین یکخیابان را ....

و از تمام تو یک دست که قفل شود در دست من ...

__________________
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قصه ام از آنجا شروع شد
که بی هوا آمدی
بی آنکه بخواهمت عاشقت شدم
و غصه ام از وقتی که نیامده رفتی
هیچ گاه نمی توانم خاطراتت را دفن کنم
با این دستانم که روزی تمام آرزویش جای گرفتن در دستان تو بود !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو

يک حس کشنده ی لذت بخشی

و داغ

مثل ليسيدن عسل از لبه ی شکسته ی ليوان

با کامی تلخ

از جويدن هزار بسته ته سيگار

بيا آخرين پک را به من بزن

من هم دود ميشوم همين روزها...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بگذار باران ببـــــــارد.......آفتــ ـــــ ـــــــاب بتابد....... و من لبخند هايم را ببارم......اشک هايم راپنهــــــــــان کنم.....درنگاه آفتـــــــابي ديروزت.......!

 
  • Like
واکنش ها: noom

Tahmim

عضو جدید
عاشقانه ای برای گفتن ندارم
عاشقانه های من دیدنی اند، کافیست یک شب خانه ام را نورانی کنی
و عاشقانه هایم رو مستقیما بچشی!
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی را دوست می دارم ولی افسوس

او هرگز نمی داند

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس

او هرگزنگاهم را نمی خواند



به برگ گل نوشتم من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس

او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند



به مهتاب گفتم: ای مهتاب سر راهت به کوی او

سلام من رسان

بگو که او را دوست می دارم

ولی افسوس

یکی ابر سیه آمد زود روی ماه تابان را بپوشانید



صبا را دیدم و گفتم:صبا دستم به دامانت

بگو به دلدارم که او را دوست می دارم

ولی افسوس

ز ابر تیره برقی جست وقاصدک را میان راه بسوزانید



اکنون وامانده از هر جا باخود کنم نجوا

"یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند"
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حسادت میکنم به تــو !

که آسان.. که آسوده.. فراموش میکنی !

اما... فراموش نمیشوی ...!



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
موهایم را
آنقدر کوتاه میکنم
تا خاطره ی انگشتانت را
از یاد ببرند...
دیری نمی پاید
خاطراتت
دوباره می رویند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسادت میکنم به تــو !

که آسان.. که آسوده.. فراموش میکنی !

اما... فراموش نمیشوی ...!



چشمهاے گود افتاده

رنگ زرد

تمام وجودم درد مےکند


کے بہ آغوش تو معتاد شدم؟

This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 600x800.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چمدانت را بستی و چندبار پشت سرت را نگاه کردی

و زیر لب گفتی :

چیزی را جا نگذاشته ام ؟

چرا .....

برگرد .....

یک دنیا خاطره !
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمهاے گود افتاده

رنگ زرد

تمام وجودم درد مےکند


کے بہ آغوش تو معتاد شدم؟

This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 600x800.

ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را

به رُخـم مـے کـشـنـد


چـه مـے دانـنـد . .


فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم


و چـه شـب هـا کـه


خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را

به رُخـم مـے کـشـنـد


چـه مـے دانـنـد . .


فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم


و چـه شـب هـا کـه


خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم . . .

عشق
عشقُ نخستین نیاز برای پیوند است،

عشق یعنی دوست داشتن به اضافه صداقت ، رفاقت ، معرفت

عشق یعنی امروز ، فردا و همیشه عشق آن سوی من است ،

آن سوی تردید ، آن سوی اگر ، آن سوی اما ، شاید ...

عشق را باید به جا آورد ، محترم شمرد ،

شناخت عشق کودکی است که بوی صداقت و صراحت می دهد

دست عشق را در کوچه های پر از ازدحام زندگی نباید رها کرد عشق را نباید

رنجاند ، نباید گریاند عشق را باید پاس داشت
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارد باران می بارد

و داغ تنهایی ام

تازه می شود
!

نگو که نمی آیی

نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی

از ابتدای خلقت

سخن از تنها سفر کردن نبود

قول داده ای

باز گردی

از همان دم رفتنت

تمام لحظه های بی قرار را

بغض کرده ام

و هر ثانیه که می گذرد

روزها به اندازه هزار سال

از هم فاصله می گیرند
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من - تو.....

نه .......

شاید علامت تفریق است

بین ما

حالا که هر چه بیشتر می رویم

به صفر ....

نزدیک تر می شویم.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم

وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها

تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی

بی آنکه بدانی


من این روزها

هیچ نمی فهمم از سه نقطه ها و سکوت و بی صداییت ...

بی آنکه بدانی

من بودنم را در همان نگاه اول و همان سلام اول متوقف کرده ام


آخر تمام بودنت میان یک سلام و خداحافظ جای گرفته است


پس من به همان سلام بسنده می کنم

تا هیچ گاه پایانی در کار نباشد

براستی


ما چه ساده به هم پیوند زدیم ثانیه هامان را ...


به سادگی ...


من ناباورانه به باور بودنت رسیده ام


تو باور لحظه های من شده ای ...


...


وقتی تمام بودنم را مال خود می کنی


دیوانه می شوم


خیال سفر نداری ! ؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي هزار بار بر صفحه دل بنويس :

ميان بود و نبودش

تنها يک حرف فاصله است !

به همين سادگي.............

ومن روز و شب جريمه سنگين

رفتنت را پرداختم

وجز دل که روزي هزار بار

خراش افتاد............

کسي نفهميد که از ب بودنت

تا ن نبودنت فاصله تا بي نهايت بود
 

Similar threads

بالا