موسیقی قرن 21 - در بحبوحه جنگ جهانی دوم که همه جهان زیر چکمه سربازان دوَل متخاصم بهلرزه درآمدهبود و میهن ما نیز در اشغال بیگانگان بود، در تاریخ اول مهرماهِ یکهزار و سیصد و نوزده خورشیدی در شهر مشهد به جهان آمد تا چون جانِ جهان، در جانهای ما طرب اندازد. خراسان بزرگ مردان بزرگ فراوان پرورده است. با او علوّ طبع ناصرخسرو، قامت رسای فردوسی، عرفان عطار، خوش باشی خیام، تواضع بوسعید، متانت بایزید، ناله چنگ رودکی، غم جانکاه مسعود سعد سلمان، بیرق برافراشته بومسلم، غرور استاد سیس، سرپرشور سندباد… شجریان. این همان درخت تناوری است در آن سوی ماوراءالنهر در کنار رود جیحون که تیر آرش را به جان خرید تا مرز میان هر آنچه ایرانی با هر آنچه ایرانی و تورانی است، او باشد. تیر آرش در کمان صدای اوست. وقتی همه جانش را در فلاخن «بیداد» مینهد و با همه بلبلانِ حنجرهاش «فریاد» میکند تا «شعور» رگهایش به «شور» بدل شود و ما را در زیر فواره بلندی از جوشش خون خویش تعمید دهد. حنجره شجریان یک تکه از خاک زخمی خراسان است که حجت خراسان را آوارۀ بهمکان میخواهد؛ فردوسی بزرگ و حماسی را در تبعید میجوید، عطار را در خون میطلبد، بومسلم را سرخ میخواهد… و از سیاوش پرسیاوشان میگیرد. صدای این سیاوش، پرسیاوشان عصر ماست؛ و این همه در فریاد «ربنا»ی او متجلی است. هیچکس هرگز «خدا» را اینچنین با همه جانش فریاد نکردهاست.
تبرزینی بر شانه نادر، شمشیری به دست بومسلم، ماهی در چاه نخشب، حماسهای در گلوی غمبادگرفته فردوسی، کبک خرامانی در منطقالطیر عطار، قرص نانی بر سفره ابیالخیر، آنکه در نزد خدا به جان ارزد، البته بر خوان بوسعید به نان ارزد؛ نقابی بر چهره المقنع، شعری درشت از دیوان سرسخت ناصرخسرو، که هرگز به بهایی ارزان نمیفروشد هر این قیمتی درّ لفظ دری را… جویباری از چشمه نیشابور در سایه بلند سرو ستگری در باغ خیام.
سرو چمان تو چرا میل چمن، میل چمن، میل چمن نمیکند؟
سرو چمان تو چرا میل چمن، میل چمن، میل چمن نمیکند؟
س – شما را خراسانی میشناسیم. ریشه این شجره بزرگ را در کدام نقطه از این خاک عزیز زرخیز جستجو کنیم؟
شجریان: در طبس زلزلهخیز. جد من یعنی پدربزرگ پدرم اهل طبس بود. علت کوچ او را به مشهد که بهاتفاق برادرش صورت گرفت، نمیدانم. همینقدر می دانم که چهلودوهزار هکتار زمین از خود برای سه پسرش باقی گذاشت. یکی از این سه پسر، پدربزرگ من، حاج علیاکبر بود که دو پسر و دو دختر داشت.
شجریان: در طبس زلزلهخیز. جد من یعنی پدربزرگ پدرم اهل طبس بود. علت کوچ او را به مشهد که بهاتفاق برادرش صورت گرفت، نمیدانم. همینقدر می دانم که چهلودوهزار هکتار زمین از خود برای سه پسرش باقی گذاشت. یکی از این سه پسر، پدربزرگ من، حاج علیاکبر بود که دو پسر و دو دختر داشت.
س – چهلودوهزار هکتار زمین؟ در خاک خوب خراسان؟ سهم پسری که پدربزرگ شما بود باید خیلی زیاد بودهباشد.
شجریان: چهاردههزار هکتار زمین کشاورزی و ملک قاسمآباد که بسیار آباد و بزرگ بود و خودش نیز آنجا میزیست.
شجریان: چهاردههزار هکتار زمین کشاورزی و ملک قاسمآباد که بسیار آباد و بزرگ بود و خودش نیز آنجا میزیست.
س – این قاسمآباد کجای خراسان است؟
شجریان: در بخش غربی شهر مشهد. زمینهای کنونی قاسمآباد که در آنها شهرکسازی شدهاست، جزئی از ملک پدربزرگم بود.
شجریان: در بخش غربی شهر مشهد. زمینهای کنونی قاسمآباد که در آنها شهرکسازی شدهاست، جزئی از ملک پدربزرگم بود.
س – باید مرد بزرگی بودهباشد.
شجریان: مردمدار، نیکوکار، با یک سفره همیشهباز، بانی چند حمام، مسجد و آبانبار.
شجریان: مردمدار، نیکوکار، با یک سفره همیشهباز، بانی چند حمام، مسجد و آبانبار.
س – چهاردههزار هکتار زمین، یک قاسمآبادِ آباد و یک نام نیک. از یک پدربزرگ دیگر چه انتظاری میتوان داشت؟
شجریان: و یک صدای خوش.
شجریان: و یک صدای خوش.
س – پس این صوت داوودی را شما از او ارث میبرید؟
شجریان: بله. پدربزرگم صدای خوب و رسایی داشتهاست. پسرعموی پدرم تعریف میکند وقتی میخواند، آوازش بهقدری زیبا و چهچههاش بهقدری جذاب بود که بلبلها لابلای شاخسار درختان خیمه میزدند و غوغایی بهپا میکردند.
شجریان: بله. پدربزرگم صدای خوب و رسایی داشتهاست. پسرعموی پدرم تعریف میکند وقتی میخواند، آوازش بهقدری زیبا و چهچههاش بهقدری جذاب بود که بلبلها لابلای شاخسار درختان خیمه میزدند و غوغایی بهپا میکردند.
س – این میاث معنوی از پدر مرحومتان به شما و از شما به همایون هم رسیده است. پدر، شما و همایون این میراث معنوی را شرف بخشیدید، بر سر املاک او چه آمد؟
شجریان: عموجان علیآقا همه را به باد داد.
شجریان: عموجان علیآقا همه را به باد داد.
س – ای داد بیداد. یک به یغمادهنده؟
شجریان: بله. عموجان علیآقا از مرحوم پدرم بزرگتر بود و خیلی خوشگذران بود.
شجریان: بله. عموجان علیآقا از مرحوم پدرم بزرگتر بود و خیلی خوشگذران بود.
س – پدربزرگ باید فکری میکرد.
شجریان: فکر خوبی هم کرد. برای اینکه او ملک و آب و خاک را از بین نبرد، پدربزرگ هر آنچه داشت، از ملک و زمین و آب، همه را وقف اولاد کرد. وقتی پدربزرگ مُرد، او بیستوچهار سال داشت. عمه سلطنت خانم پانزدهساله بود. مرحوم پدرم حاجآقا مهدی دوازدهسال داشت و عمهجان زهراسلطان، نهساله بود. بنابراین اختیار در دست ارشد اولاد بود. او هم در اوج جوانی و اهل آمدوشد با اعیان و اشراف بود و اهل ضیافت و میهمانیهای باشکوه و بساط طرب. پسرعموی پدرم، حاج محمدعلی آقای رحیمزاده، که بیشتر اطلاعات خانوادگی من مرهون تعریفهای اوست، میگفت: بیشتر اوقات از تهران ارکستر و خواننده دعوت میکرد، یکهفته نگه میداشت تا ضیافتهایش را گرمتر کنند. اولین اتومبیلی که در آن سالها به مشهد آمد، متعلق به او بود. دنیا به کام جنگ جهانی اول فرومیرفت و علیآقا هم املاک پدری را به آتش عشرتطلبی میسوخت. پیش از آغاز جنگ، شهرتی یافت که در مشهد همه او را میشناختند. همۀ درشکهچیها بدون استثنا نشانی خانه او را می دانستند. سرانجام کار او با قمار و قماربازان یکسره شد و هر آنچه بود، در خفا فروخت و در قفا چیزی باقی نگذاشت.
شجریان: فکر خوبی هم کرد. برای اینکه او ملک و آب و خاک را از بین نبرد، پدربزرگ هر آنچه داشت، از ملک و زمین و آب، همه را وقف اولاد کرد. وقتی پدربزرگ مُرد، او بیستوچهار سال داشت. عمه سلطنت خانم پانزدهساله بود. مرحوم پدرم حاجآقا مهدی دوازدهسال داشت و عمهجان زهراسلطان، نهساله بود. بنابراین اختیار در دست ارشد اولاد بود. او هم در اوج جوانی و اهل آمدوشد با اعیان و اشراف بود و اهل ضیافت و میهمانیهای باشکوه و بساط طرب. پسرعموی پدرم، حاج محمدعلی آقای رحیمزاده، که بیشتر اطلاعات خانوادگی من مرهون تعریفهای اوست، میگفت: بیشتر اوقات از تهران ارکستر و خواننده دعوت میکرد، یکهفته نگه میداشت تا ضیافتهایش را گرمتر کنند. اولین اتومبیلی که در آن سالها به مشهد آمد، متعلق به او بود. دنیا به کام جنگ جهانی اول فرومیرفت و علیآقا هم املاک پدری را به آتش عشرتطلبی میسوخت. پیش از آغاز جنگ، شهرتی یافت که در مشهد همه او را میشناختند. همۀ درشکهچیها بدون استثنا نشانی خانه او را می دانستند. سرانجام کار او با قمار و قماربازان یکسره شد و هر آنچه بود، در خفا فروخت و در قفا چیزی باقی نگذاشت.
س – پایان کار او به کجا انجامید؟
شجریان:زندان و بند و زنجیر.
شجریان:زندان و بند و زنجیر.
س – یعنی در پایان شرابخواریهای بیحساب، هشیار در جمع مستان نشست. تا کی در زندان ماندگار شد؟
شجریان: تا زمانی که طلبکارها هرچه بود و نبود، همه را توقیف کردند.
شجریان: تا زمانی که طلبکارها هرچه بود و نبود، همه را توقیف کردند.
س – یعنی املاکی که وقف فرزندان شدهبود؟
شجریان: پسرعموی پدرم از همین در شگفت بود. میگفت هنوز هم که هنوز است نفهمیدیم املاک موقوفه را چگونه میفروختند و یا طلبکارها به چه نحو توقیف و مصادره میکردند.
شجریان: پسرعموی پدرم از همین در شگفت بود. میگفت هنوز هم که هنوز است نفهمیدیم املاک موقوفه را چگونه میفروختند و یا طلبکارها به چه نحو توقیف و مصادره میکردند.
س – و آزاد شد؟
شجریان: بله. از قید هر آنچه داشت، آزاد شد.
شجریان: بله. از قید هر آنچه داشت، آزاد شد.
س – خوب؟
شجریان: بعد از آزادی از زندان، در خیابان ارگ مشهد یک مغازه بزرگ لوازم آرایشی و لباسهای شیک زنانه باز کرد.
شجریان: بعد از آزادی از زندان، در خیابان ارگ مشهد یک مغازه بزرگ لوازم آرایشی و لباسهای شیک زنانه باز کرد.
س – یعنی هنوز روح خوشباشی خیام را ادامه میداد. لوازم آرایش، لباسهای شیک زنانه و مشتریهایی که بسیار متجدد بودند.
شجریان: وگرنه شغل دیگری برمیگزید.
شجریان: وگرنه شغل دیگری برمیگزید.
س – بر سر برادر چه آمد؟
شجریان: خانمهایی که آنجا میآمدند، بیشتر بیحجاب بودند. پدر مومن ما هم بیحجابی را برنمیتابید و او را به حال خود رها کرد و در یک خیاطی مشغول کار شد. عمو علیآقا خیلی سعی کردهبود او را برگرداند. گفتهبود باعث سرشکستگی است که برادر من شاگرد خیاط باشد. اما پدر عزمش را جزم کردهبود که راهش را از برادر جدا کند. بعد از یکیدو سال، مختصر حقی که از بابت مغازه داشت، از او گرفت و خودش یک خیاطی باز کرد. بعد هم سریوهمسری یافت.
شجریان: خانمهایی که آنجا میآمدند، بیشتر بیحجاب بودند. پدر مومن ما هم بیحجابی را برنمیتابید و او را به حال خود رها کرد و در یک خیاطی مشغول کار شد. عمو علیآقا خیلی سعی کردهبود او را برگرداند. گفتهبود باعث سرشکستگی است که برادر من شاگرد خیاط باشد. اما پدر عزمش را جزم کردهبود که راهش را از برادر جدا کند. بعد از یکیدو سال، مختصر حقی که از بابت مغازه داشت، از او گرفت و خودش یک خیاطی باز کرد. بعد هم سریوهمسری یافت.
س – یعنی ازدواج کردند؟
شجریان: بله. با خانم افسر شاهوردیانی.
شجریان: بله. با خانم افسر شاهوردیانی.
س – مادری که همه ما به خاطر زادن فرزندی چون شما به او میبالیم. از آن طیف مادران و خاتونهایی که این سرزمین همیشه سرشار از وجود پُر بار و برکت ایشان بودهاست.
شجریان: بله، مادرم تاثیری شگفت در تربیت همه فرزندانش داشتهاست. بانویی فهمیده، مدیر و مدبر، که با دست خالی زندگی پدر را اداره میکرد.
شجریان: بله، مادرم تاثیری شگفت در تربیت همه فرزندانش داشتهاست. بانویی فهمیده، مدیر و مدبر، که با دست خالی زندگی پدر را اداره میکرد.
س – و پدر بعد از آن همه ناملایمات که از دست اخوی کشیدهبود، سامان گرفت؟
شجریان: سالها طول کشید تا توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
شجریان: سالها طول کشید تا توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
س – و شما در بحبوحه جنگ جهانی دوم به دنیا آمدید. پدر باید روزگار سختی را گذرانده باشد. در سالهای جنگ و قحطی…
شجریان: خوب ترکش جنگ دامن همه را گرفتهبود و پدر هم از این قاعده مستثنی نبود. اوضاع اقتصادی مردم آشفته شد و کسبوکار هم رو به کسادی گذاشت. ناامنی بیداد میکرد و فقر و گرسنگی گریبانگیر همه شد. خیاطی پدر هم در آن هرجومرج و ناامنی و فقر ناشی از جنگ، در امان نماند و دزدی شبانه هرچه بود و نبود، همه را به تاراج برد و دست پدر از زمین و آسمان کوتاه شد. از خیر خیاطی برای همیشه گذشت و همان دکان را به یک بنگاه معاملات ملکی تغییر داد. میگفتهبود: «قسمت ما هم همین بود که از مال دنیا سهمی نداشتهباشم، باید در فکر آخرت بود».
س – به این ترتیب عمری سر بر سجاده گذاشت و به تعلیم تلاوت قرآن پرداخت.
شجریان: خوب ترکش جنگ دامن همه را گرفتهبود و پدر هم از این قاعده مستثنی نبود. اوضاع اقتصادی مردم آشفته شد و کسبوکار هم رو به کسادی گذاشت. ناامنی بیداد میکرد و فقر و گرسنگی گریبانگیر همه شد. خیاطی پدر هم در آن هرجومرج و ناامنی و فقر ناشی از جنگ، در امان نماند و دزدی شبانه هرچه بود و نبود، همه را به تاراج برد و دست پدر از زمین و آسمان کوتاه شد. از خیر خیاطی برای همیشه گذشت و همان دکان را به یک بنگاه معاملات ملکی تغییر داد. میگفتهبود: «قسمت ما هم همین بود که از مال دنیا سهمی نداشتهباشم، باید در فکر آخرت بود».
س – به این ترتیب عمری سر بر سجاده گذاشت و به تعلیم تلاوت قرآن پرداخت.