اخرین دسته گل رکسانا صابری

spow

اخراجی موقت

یک سال پس از خروج از ایران، رکسانا صابری کتاب خاطرات‌اش را منتشر کرد.
به گزارش خبرآنلاین به نقل از رادیو عمومی آمریکا «ان.پی.آر.»، رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی که سال گذشته سوژه اخبار نوروزی بود، یک سال پس از آزادی از زندان و خروج از ایران، کتاب خاطرات خود را با عنوان «بین دو جهان: زندگی و اسارت در ایران» منتشر کرد.

صابری در مصاحبه با «ان.پی.آر.» اظهار داشت «آنها مدام می‌گفتند همکاری کن، و اگر همکاری نکنی مجبوریم تو را به اوین بازگردانیم».

صابری مدعی شد «بعدتر فهمیدم که تعریف آنها از همکاری این است که من اعتراف کنم جاسوس آمریکا هستم، بویژه آنها ادعا می‌کردند کتابی که درباره جامعه ایرانی می‌نوشتم، پوششی برای جاسوسی به نفع آمریکا است».

او در این مصاحبه گفت «من هیچ سندطبقه‌بندی شده‌ای نداشتم. من مقاله‌ای پژوهشی داشتم که اطلاعات آشکار و علنی بود».

رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی در بهمن ماه ۱۳۸۷ به اتهام فعالیت رسانه‌ای بدون مجوز در تهران دستگیر شد. اتهام او در اواسط فروردین ماه ۱۳۸۸ جاسوسی اعلام و در اواخر فروردین ۱۳۸۸ به ۸ سال زندان محکوم شد.

در اردیبهشت ماه و یک روز پس از برگزاری دادگاه تجدید نظر، مجازات صابری به 2 سال حبس تعلیقی کاهش یافت و در همان روز از زندان آزاد گردید. رکسانا صابری، پس از آزادی از زندان اوین، در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸، به همراه پدر و مادرش، تهران را به مقصد وین در کشور اتریش ترک کرد.
 

kazimoto

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک سال پس از خروج از ایران، رکسانا صابری کتاب خاطرات‌اش را منتشر کرد.
به گزارش خبرآنلاین به نقل از رادیو عمومی آمریکا «ان.پی.آر.»، رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی که سال گذشته سوژه اخبار نوروزی بود، یک سال پس از آزادی از زندان و خروج از ایران، کتاب خاطرات خود را با عنوان «بین دو جهان: زندگی و اسارت در ایران» منتشر کرد.

صابری در مصاحبه با «ان.پی.آر.» اظهار داشت «آنها مدام می‌گفتند همکاری کن، و اگر همکاری نکنی مجبوریم تو را به اوین بازگردانیم».

صابری مدعی شد «بعدتر فهمیدم که تعریف آنها از همکاری این است که من اعتراف کنم جاسوس آمریکا هستم، بویژه آنها ادعا می‌کردند کتابی که درباره جامعه ایرانی می‌نوشتم، پوششی برای جاسوسی به نفع آمریکا است».

او در این مصاحبه گفت «من هیچ سندطبقه‌بندی شده‌ای نداشتم. من مقاله‌ای پژوهشی داشتم که اطلاعات آشکار و علنی بود».

رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی در بهمن ماه ۱۳۸۷ به اتهام فعالیت رسانه‌ای بدون مجوز در تهران دستگیر شد. اتهام او در اواسط فروردین ماه ۱۳۸۸ جاسوسی اعلام و در اواخر فروردین ۱۳۸۸ به ۸ سال زندان محکوم شد.

در اردیبهشت ماه و یک روز پس از برگزاری دادگاه تجدید نظر، مجازات صابری به 2 سال حبس تعلیقی کاهش یافت و در همان روز از زندان آزاد گردید. رکسانا صابری، پس از آزادی از زندان اوین، در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸، به همراه پدر و مادرش، تهران را به مقصد وین در کشور اتریش ترک کرد.
خب عنوان تاپیکت رو با متنت یه کم بیشتر توضیح بده دوست من. دسته گل رکسانا که میگی یعنی اینکه یه سوتی داده. ولی در متنت خبری از این مسئله نیست.
 

spow

اخراجی موقت
خب عنوان تاپیکت رو با متنت یه کم بیشتر توضیح بده دوست من. دسته گل رکسانا که میگی یعنی اینکه یه سوتی داده. ولی در متنت خبری از این مسئله نیست.

رفیق میتونی به عنوان سوتی نخونیش؟
مثل یه دسته گل عادی:gol:
 

جوجوبا

عضو جدید
خب عنوان تاپیکت رو با متنت یه کم بیشتر توضیح بده دوست من. دسته گل رکسانا که میگی یعنی اینکه یه سوتی داده. ولی در متنت خبری از این مسئله نیست.
منم مفاوقم اگر ایهامم داشت بنده تا حال موتووجه شوده بودیما:surprised::surprised::surprised:
قیافه این رکساناهه بیشتر به کره ای ها میخوره :D
فکر کنم خود سجادم نیدونه منظور گلدسته چی بود ازش بپرسین اگر نگفت ها؟
 

spow

اخراجی موقت
یک روز توی پیاده رو به طرف میدان شهر می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه، ولی به هر کسی نمی ده!
خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود...
احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت می ده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!
خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چه خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!
کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه! شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم! دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل می ده...؟!
همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید"
قند تو دلم آب شد! با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم: ا ِ، آهان، خوب چرا من؟ من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب، باشه، می گیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم!" کاغذ روگرفتم...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود! وایسادم وبا ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود:

به پایین صفحه مراجعه کنید!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا!
 
بالا