عفاف گفت: مرا با برگ درخت زيتون مستور داريد.
وقاحت گفت: مرا با نشانها و امتيازات بياراييد.
نيرنگ گفت: مرا با جامه اخلاص و صميميت ملبس نماييد.
شرارت گفت: مرا با لباس نيكي و صلاح بپوشانيد.
خيانت گفت: تاج امانت بر سر من بگذاريد.
استبداد گفت: صورت آزادي را بر چهره من نقش كنيد.
تكبر گفت: مرا به زيور تواضع بياراييد.
حقيقت گفت: مرا برهنه بگذاريد و پيرايه بر من مبنديد زيرا من هيچ گاه از برهنگي خود شرمسار نيستم.(!)
وقاحت گفت: مرا با نشانها و امتيازات بياراييد.
نيرنگ گفت: مرا با جامه اخلاص و صميميت ملبس نماييد.
شرارت گفت: مرا با لباس نيكي و صلاح بپوشانيد.
خيانت گفت: تاج امانت بر سر من بگذاريد.
استبداد گفت: صورت آزادي را بر چهره من نقش كنيد.
تكبر گفت: مرا به زيور تواضع بياراييد.
حقيقت گفت: مرا برهنه بگذاريد و پيرايه بر من مبنديد زيرا من هيچ گاه از برهنگي خود شرمسار نيستم.(!)