«احترام گذاشتن به عقائد دیگران» تعارف بیمعنایی است که در زبان فارسی روی میدهد. چگونه همهی شهروندان میتوانند به همهی عقائد یکدیگر احترام بگذارند؟ از قضا نباید به هر عقیدهای «احترام» گذاشت، یعنی اگر باطل یا خطرناک به نظر رسید، باید آن را آشکارا نقد و رد کرد. این شهروندان نیستند که باید به عقائد همدیگر احترام بگذارند؛ بلکه این دولت است که باید به عقائد همهی شهروندان احترام بگذارد، یعنی با قانون، آزادی بیان را تضمین کند و پای مداخله و دست داوری خود را در مناقشات فکری و عقیدتی شهروندان دراز نکند. دولت باید بیطرف باشد، سانسور را به حداقل ممکن برساند و به همهی شهروندان به چشم برابر بنگرد.
اما احترام نگذاشتن شهروند به عقیدهی شهروند دیگر به معنای روابودن نقص حقوق و حریم شخصی او نیست. کسی که از نظر من عقائد باطلی دارد دارای همان حقوقی است که من دارم و روا نیست من حقوق او را نادیده بگیرم؛ مثلاً نیمهشب بروم درِ خانهی آرامشاش فریاد بکشم «عقائدت نادرست است» یا او را تهدید جانی کنم یا به مال و ملک او آسیب زنم.
جدا از این، احترام نگذاشتن به عقیدهی دیگری به معنای روا بودن بیادبی نیست. در نقد و رد میتوان صریح و روشن بود، با مراعات ادب. ایرانیهای بسیاری هستند که میان صراحت در نقادی و بیادبی مرزی نمیشناسند، وزن واژگان را نمیسنجند، ظرافت و توازن در برخورد ندارند. همچنین، بسیاری هستند که اختلاف عقیده میتواند دوستیشان را با دوستی برهمزند. اختلاف عقیده را مایهی دشمنی میپندارند، نه انگیزهای برای پویایی دوستی.
شهروندان ناگزیر نیستند به عقائد هم احترام بگذارند؛ اما بدون همدلی و همبستگی اجتماعی، دیگر شهروند یک جامعه نیستند؛ فردهایی پراکنده در کویرهای دورافتادهی تنهاییاند.
اما احترام نگذاشتن شهروند به عقیدهی شهروند دیگر به معنای روابودن نقص حقوق و حریم شخصی او نیست. کسی که از نظر من عقائد باطلی دارد دارای همان حقوقی است که من دارم و روا نیست من حقوق او را نادیده بگیرم؛ مثلاً نیمهشب بروم درِ خانهی آرامشاش فریاد بکشم «عقائدت نادرست است» یا او را تهدید جانی کنم یا به مال و ملک او آسیب زنم.
جدا از این، احترام نگذاشتن به عقیدهی دیگری به معنای روا بودن بیادبی نیست. در نقد و رد میتوان صریح و روشن بود، با مراعات ادب. ایرانیهای بسیاری هستند که میان صراحت در نقادی و بیادبی مرزی نمیشناسند، وزن واژگان را نمیسنجند، ظرافت و توازن در برخورد ندارند. همچنین، بسیاری هستند که اختلاف عقیده میتواند دوستیشان را با دوستی برهمزند. اختلاف عقیده را مایهی دشمنی میپندارند، نه انگیزهای برای پویایی دوستی.
شهروندان ناگزیر نیستند به عقائد هم احترام بگذارند؛ اما بدون همدلی و همبستگی اجتماعی، دیگر شهروند یک جامعه نیستند؛ فردهایی پراکنده در کویرهای دورافتادهی تنهاییاند.