دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اشکهایم را هیچ نمیبینی نگاه منتظرم را هیچ نمیبینی حداقل خلاصم کن
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم ابریست اما نمیبارد اخر این دل دیگر طراوت ندارد
اخر این دل انقدر خون میچکد که ابرهای دلم توان باریدن ندارد
این دل هر روز میچکد نمیدانم تا کی قرار هست بچکد اما وقتی که دیگر خونی برایش باقی نماند توقف میکند و مرا راحت میکند
 

n.sara

عضو جدید
با تیرکمان غرورت سنگ میزنی
بر بیقراریهای شیشه ایم.
زنگ خاطراتم را میزنی و فرار میکنی!
فرصتی نیست
فرار نکن!
معنی این شیطنتها را بگو
این بار اگر دلت در حیاط من افتاد
سراغش را نگیر
پس نمیدهم!
به جریمه زنگهایی که زدی و فرار کردی...
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
اگر کسی رو که دوسش دارید بر اثر فشار کار سخنان دلسرد کننده ای می گوید معنی اش ان نیست که به اخر خط رسیده اید ...نه....
معنی اش ان است که که اون به حمایت و محبت بیش تری نیاز دارد.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ابتدای رویش گلهای یاسمین
باد دروغ در همه ی شهر می وزد
با من بمان
ای آینه ی آسمان
طلوعی دوباره خواهانم
تا دل به دست شب نسپارم
بعد از این.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم گاهی برایت تنگ میشود اما نمیتوانم بگویم
دلم گاهی میخواهد بدون هیچ خجالتی بگوید دوستت دارم اما نمیتوانم
تنها کاری که میتوانم انجام دهم اشک هست
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
بیست و چند سال از عمرم گذشت...زیر دل مزه ی عشق نرفت....
نکه فکر کنی دلم از سنگه....نه این مال دله تنگه....
و دنیامو میدونی رنگا رنگه اما لنگه بدون تو رنگه....
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلت وقتی اشک میخواد اروم سرت ببر پایین و اجازه نده کسی قطرات اشکت ببینه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زمانی که دلم گرفته اروم مینشیم یه گوشه تو تاریکی و اهسته اشک میریزم نمیتوانم ببینم کسی اشکهایم را ببیند و بی تفاوت بگذرد حتی نمیتوانم تحمل کنم کسی اشکهایم را ببیند و از من سوال کند چرا اشک میریزم
تنها یه اتاق تاریک و تنها میخوام بدون حضور ادمهایی که حتی نمیتونن درک کنند
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم
و تقدیم تو کنم
گرچه که یقیین دارم که می دانی
نه تنها اشعارم
که تمام هستی ام
وجودم
تقدیم به توست
تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی
وقتی اولین سلام
نخستین دیدار
ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم
آن زمان که با نگاهی معصومانه
با لبخندی کودکانه
و با صداقتی شاعرانه
دستهایم را فشردی
و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم
و هر روز دیدنت
آرامم می کرد ...
آه ! افسوس که چه زود گذشت !
باور می کنی ؟
باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو
حتی با اینهمه فاصله و درد
خون زندگی ، عشق به زندگی ، عشق به بودن را در رگهایم به جوش می آورد!
باور کن که هنوز هم دوست دارم
کودکانه
بی پروا
صادقانه
عاشقانه
دیوانه وار
بگویم
دوستت دارم
بگویم از ازل تا به ابد
عاشقانه و دیوانه وار
دوستت دارم
گرچه گفتن و شنیدنش را از من دریغ می کنی
می هراسی
می گریزی
اما من هنوز هم
دوست دارم که بگویم
دوستت دارم !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلت وقتی به دنبال کسی میگردد که تمام مدت به یادشی اما اون حتی یادش رفته تو رو خیلی درد داره تو هنوزم با خاطراتش هستی اما اون با کسایه دیگه میخنده درد دارد
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه هفته های خنده داری است
این هفته هایی

که صبح تا شب
شب تا صبح
هفت روزِ هفته
خنده/دار
می زنم

زیرِ گریه
ای کاش میشد
شاهرگِ زندگی ام را
بزنم
به بی خیالی.




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیاز داشتم.
وقتی که دیگر رفت..
من به انتظار آمدنش نشستم..
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من اورا دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز کردم.
و چه سخت است.
...تنها متولد شدن
مثل.. تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن..!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زمانی اشکهایت را قدر خواهی دانست که دیگر از بس اشک ریختی نمیتوانی اشک بریزی سوی چشمانت کم شده و پشت خمیده شده و انقدر رنجور و لاغر شده ای که فرقی با مرده ها نداری و موهای سپید در دوران جوانی تو را به فکر وا میدارد انگاه از هر عشقی بیزار میشوی و میخواهی جایی بروی که کسی نگاهت نکند که کسی با نگاه تحسین امیز نگاهت نکند وقتی شکستی از همچین نگاههایی بیزارتر میشوی ارام به گوشه ی تنهایی میخزی تا مبادا دوباره کسی بیاید و با حرفهایش با مهربانیهایش و محبتش در دلت خودش را جا بگذارد و تو را خیلی ساده فراموش کند وقتی از تو زیباتر میبیند
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دیگه نمیذارم کسی به دلم دست بزنه اخر طوری شکسته که جز تکه هایی که نمیشود به هم وصل کرد و خون چیزی نمانده دست نزنید به دل شکسته من شاید نتوانید بفهمید دردهایش را پس تنهایم بگذارید تا در درد و تنهایی خود به ابدیت بروم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:چشم چشم دو ابرو …… نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم ؟….. نگاه خیس تو کو ؟
گوش گوش دوتا گوش ….. یه دست باز یه آغوش
بیا بگیر قلبمو ….. یادم تورا فراموش
چوب چوب یه گردن ….. جایی نری تو بی من !
دق می کنم میمیرم ….. اگه دور بشی از من
دست دست دوتا پا ….. یاد تو مونده اینجا
یادت میاد که گفتی ….. بی تو نمیرم هیچ جا
:gol:من ؟ من ؟ یه عاشق ….. همون مجنون سابق:gol:
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي نازنين، اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صد چهره‌ها در آينه افتاده چين
از تندباد حادثه گفتي كه جان در برده‌ايم
اما چه جان دربردني ديريست كه در خود مرده‌ايم

اي نازنين، اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صدچهره‌ها در آينه افتاده چين

اينجا به جز درد و دروغ همخانه‌اي با ما نبود
در غربت من مثل من هرگز كسي تنها نبود
عشق و شعور و اعتقاد كالاي بازار كساد
سوداگران در شكل دوست بر نارفيقان شرم باد
هجرت سرابي بود و بس خوابي كه تعبيري نداشت
هر كس كه روزي يار بود اينجا مرا تنها گذاشت
اينجا مرا تنها گذاشت

اي نازنين، اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صدچهره‌ها در آينه افتاده چين

من با تو گريه كرده‌ام در سوگ همراهان خويش
آنان كه عاشق مانده‌اند در خانه بر پيمان خويش
اي مثل من در خود اسير ليلاي من با من بمير
تنها به يُمن مرگ ما اين قصه مي‌ماند به جا
هجرت سرابي بود و بس خوابي كه تعبيري نداشت
هر كس كه روزي يار بود اينجا مرا تنها گذاشت
اينجا مرا تنها گذاشت

اي نازنين، اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صدچهره‌ها در آينه افتاده چين
اي مثل من در خود اسير ليلاي من با من بمير
تنها به يُمن مرگ ما اين قصه مي‌ماند به جا

اي نازنين، اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صدچهره‌ها در آينه افتاده چين
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها زمانهایی ارام لبخندی میزنم ان لحظات که به یاد تو هستم و به تو میاندیشم
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا که من رسیده ام...
ته دنیای بدون تو بودن است!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن...
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم...
تو باش و دل من و همه فریادهایی که شاید تو را می خواهد...

 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سلامتی اونی که با ما راه نیومد ولی برای دیگران دوید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم گاهی امید گاهی شور دوباره زندگی کردن میخواهد دلم میخواهد بتوانم دوباره بخندم ان هم خندهای واقعی نه دروغی دلم میخواهد اینقدر دروغ نگویم شادم بگویم غمگینم اما میدانم روزی دوباره میخندم
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا…

دهانم را بو کن…

ببین، بوی
سیب نمیدهد!

من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!

میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنـــــــها میشود؟!

میدانی
محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!

میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!

میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!

تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!

ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…

خسته ام از زندگی…

دهانم را بو کن…!

ببین بوی سیب نمیدهد…
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای گام هایت را

تنها یکبار دوست نداشتم...

آنگاه که رفتی.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای گام هایت را

تنها یکبار دوست نداشتم...

آنگاه که رفتی.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید،
داغیِ اصطکاکِ لبهایمان ،
تداعیِ جهنمی باشد ،
که به خاطرِ گناهِ " تجاوزِ لبهایمان به هم " ،
در انتظارمان است ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چــه حس خــوبي دارد

اتفــاق نگاهتـــ .....


كـه در اين بن بستــ چشمهــاي مـن گيــر مي كند

دلــم كه مي لــرزد..!

مردمكـــ هــا همه مــرا ....

سـر مي دهد روي "تــــو" ....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز بغضی در گلو دارم
باز فریادی در سینه دارم
باز هم ندارمت...
باز در دل می خواهمت
باز قطره اشکی گره زده
مانده در گوشه چشمی خسته
چشمی خسته از خواهش ها
بر چهره ای خسته از پرسش ها
در تنی خسته از دویدن ها
با روحی خسته از شکستن ها
لبانم باز می شوند که بگویند برو....
ولی افسوس دلم فریاد می زند که نگو ، نگو.......
گویند از عشق کلمه ای می ماند
از زندگی شعری
از امید اهنگی
از ارزو ترانه ای
و بالاخره از دوستی خاطره ای....
تقدیم به بهترین و با وفاترین همدم تنهاییم
کسی که در اوج خستگی با من هم صدا شد
و مهربانیش را بی دریغ به من دلشکسته هدیه داد
معنا بخش زندگی ام
تا ابد با یاد تو هستم .دیگر واژه ها ناتوانند. بی هیچ سخنی برای همیشه خدایارت....
میروم اینبار با اندوه و دلتنگی....
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا