مشاعرۀ سنّتی

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهی كه فضیلتش فزون از صد ماه
از راه رسیده مثل خورشید پگاه
برخیز و بگو به پیشواز رمضان
لا حول و لا قوة الا بالله
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کس به طریقی دل ما میشکن

بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست

من در عجبم دوست چرا میشکند
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
در چهار راه خلوت دله من راهی نیست - زیر این شب کده پر از تاریکیست

این راز نبود که ریشه این دل آبی نیست - همه می دانند که در چشمه این دل - دیگر آبی نیست
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا سحر شمع و من و پروانه با هم سوختیم

آنکه بر مقصود نایل شد سحر پروانه بود
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پرده اسرار فنا خواهی رفت
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسمکه اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود...
 

sisah

عضو جدید
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
 

sisah

عضو جدید
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از ترس حسود چمنش!
 

sisah

عضو جدید
روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نگاه گرمی از آن شمع بی پروا نمی بینم

در این محفل که آتش از پر پروانه میریزد
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر این پنجره بگشای كه من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست كه در خانه ی همسایه ی من خوانده خروس
وین شب تلخ و عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر طلبکار خدایید خدا در همه جاست
میکنی از چه سبب طی بیابانی چند:gol:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفت خدا را از این همه تشویش
شب است و باز غمی در دلم ز هر شب بیش
فغان ز دیده كه دل را در این بلا افكند
كه هر بلا كه به مردم رسد ، رسد از خویش
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد


از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاندو آنم نمیدهد

حافظ
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پا
فرشته به دو دست دعا نگه دارد
 

mohx

عضو جدید
خواهش

خواهش

از شما عزیزان خواهش می کنم در بخش هنر و ادبیات به شعر های من در صفحه 10 و 11 غزل و قصیده سری بزنید و اگر خوشتون اومد نظراتتون رو که برام خیلی مهمه بدید
 
آخرین ویرایش:

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل همه شرك و روی بر خاك چه سود
با نفس پلید ، جامه ی پاك چه سود
زهرست گناه و توبه تریاك وی است
چون زهر به جان رسید ، تریاك چه سود
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در سياهي دستهاي من
ميشكفت از حس دستانش
شكل سرگرداني من بود
بوي غم ميداد چشمانش
 

sisah

عضو جدید
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

به زیر دلق ملمع کمندها دارند
درازدستی این کوته آستینان بین
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا