چرا به آنها میگوییم ( خدا ، شیطان) ؟

middbox

کاربر بیش فعال
خدا خالقه، شیطون بنده شه

من نمی فهمم، اینا چه ربطی به هم دارن!!!:w20:

چرا به خدا چیز دیگه ای نمیگیم

یا چرا به شیطان چیز دیگه ای نمیگیم؟ آیا هر چیزی که بنظر ما بده واقعا بده؟ یا بر عکسش
 

joghd123

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوالت معنی نداره ها.خدا یعنی خود آمد پس همین.تمام.:redcard:
شیطونم چون شیطونی کرد شد شیطون:w01:
:w18:
 

jiferjibox

عضو جدید
کلمه خود و آ ... ک صیغه ی امر هستش از اومدن وظاهر هستش
امر ب ترکیب اسم. اسم فاعل معنی پیدا میکنهچون خدا ب ظهور خود ب دیگری نیازی نداره ب این صفت خونده میشه
صفات خدا یا همون افریننده مخلوقات زیاده ک خدا یکی از اینهاست

میدونیم شیطان از مقربان درگاه خداوند بود و مقامی والا در بین ملائکه داشت
حرف ش به این مطلب اشاره داره به اینکه نقطه های حرف ش روند صعودی دارند
یعنی شبیه به یه قله که بالای این قله شیطان بوده و در زیر ملائکه دیگر که از او مطالبی
می آموختند و او را به عنوان ملک مقرب احترام می گذاشتند .
بعد از حرف ش به حرف ی میرسیم که روندی معمولی رو نشون میده
در زندگی شیطان که نزدیک میشود به امتحان بزرگ الهی در زندگی اش
حالا به مهمترین قسمت این کلمه میرسیم و مهمترین قسمت زندگی شیطان هست
حرف ط
خوب که به این حرف نگاه کنین می بینین که حالت این حرف شبیه به حالت سجده است
نگاه کنین : ط
ولی شیطان به جای سجده در برابر انسان که امر خدای بزرگ بود
ایستاد ( حرف ا در ط ) و نافرمانی امر خداوند رو انجام داد
خوب به کلمه ی بعد نگاه کنین
دوباره حرف ا یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی : اینکه از اشتباهش پشیمون نشد و عذر خواهی و توبه نکرد و برای نافرمانی و گناه بزرگش گناهش را توجیه کرد که در برابر امر خدا گستاخی و ناسپاسی بزرگی در مقابل خدای خودش و خدای مهربان جهان آفرین بود .
حالا به آخرین حرف این کلمه ی حکمت آمیز میرسیم
ن
که این حرف گودی نون همان جهنم است
و نقطه ی نون همان شیطان است که به درون جهنم افتاده میشود .
 

middbox

کاربر بیش فعال
چرا هر چی پستی هست رو به شیطان ربط میدیم؟ دوستان کاری به روندن شیطان ندارم قضیه سجده و اینجور چیزا رو بزارید کنار

آیا ما نیاز نداریم چیزهایی که بد میدونیم رو به کسی یا چیزی نسبت بدیم؟

انسان از روزی که خودشو شناخت نیاز داشت به کسی که بتونه بهش تکیه کنه و همینطور به کسی نیاز داشت تا چیزهایی یا کارهایی که ازنظرش بد یا پست بوده رو به اون نسبت بده

پستی به خودی خود پست نیست این ما هستیم که پستی رو به انواع مختلفش تعریف میکنیم
مثل خیر و شر (مطمئنا نظر منراجع به پستی با نظر شما متفاوته)

شیطان بوجود اومد نماد پستی ، این نیاز ما بود خداوند نیازماست

من دنبال معنی کلمه نیستم عزیزان

احساس میکنم خدا بوجود آوردیم تاتنهایی و ترس خودمونو به این بهانه دفع کنیم شیطان رو بوجود آوردیم تا به اینصورت وجدان خودمونو راحت کنیم

نمیدونم چطورباید توضیحش بدم امیدوارم دوستان عزیز متوجه حرفم شده باشن

با کمال احترام از دوستان خواهش میکنم نظرشونو بهم بگن نظراتتون برای من مهمه عزیزان

شیطان رو مابوجود آوردیم همینطور خدارو ( این فقط نظر منه قصد توهین ندارم حتی اجازه این کارو به خودم نمیدم، اما مجبورم توضیح بدم ببخشید، شیطان و خدا زاییده تخیل من و احداد منه ، انسان همواره به خیر و شر احتیاج داشته )

ببخشید دوستان
 
  • Like
واکنش ها: ?Why

middbox

کاربر بیش فعال
فکر کردم این تالار تالار فلسفه است ، نمیدونستم بویی از فلسفه و منطق تو این تالار به مشام نمیرسه
بعضی ها حتی نمیدونن فلسفه چیه....

دوستان بی خیال سوال من

فقط نیومدم معنی کلمه رو بپرسم اگه اینطور بود اینترنت هست یه جستجو کافیه، هیچ کس عمیقا فکر نکرد

جای تعجبه، اینجاست که باید بفهمیم ما با دیگران متفاوتیم،
دوستان یه وقت نگید سوال مشکل داره.....
 

joghd123

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کردم این تالار تالار فلسفه است ، نمیدونستم بویی از فلسفه و منطق تو این تالار به مشام نمیرسه
بعضی ها حتی نمیدونن فلسفه چیه....

دوستان بی خیال سوال من

فقط نیومدم معنی کلمه رو بپرسم اگه اینطور بود اینترنت هست یه جستجو کافیه، هیچ کس عمیقا فکر نکرد

جای تعجبه، اینجاست که باید بفهمیم ما با دیگران متفاوتیم،
دوستان یه وقت نگید سوال مشکل داره.....
فلسفه یه چیزه مزخرفه و هیچ مبنایی نداره....خیلی چیزا هست که عقل ما دیگه جواب نمیده....این آدمای فلسفی هر چی جلو میرن آخرش خدایی که واجب الوجوب رو ممکن الوجوب می دونن...البته خیلیا حرف منو رد می کنن.....ولی مطمئنم بلاخره همه دیر یا زود میفهمن اونایی که عمرشونو تو فلسفه گذاشتن همشو به بطالت گذروندن.....شک ندارم:w01:
:w18:
 

middbox

کاربر بیش فعال
فلسفه یه چیزه مزخرفه و هیچ مبنایی نداره....خیلی چیزا هست که عقل ما دیگه جواب نمیده....این آدمای فلسفی هر چی جلو میرن آخرش خدایی که واجب الوجوب رو ممکن الوجوب می دونن...البته خیلیا حرف منو رد می کنن.....ولی مطمئنم بلاخره همه دیر یا زود میفهمن اونایی که عمرشونو تو فلسفه گذاشتن همشو به بطالت گذروندن.....شک ندارم:w01:
:w18:

بله و شما ندونسته و نخونده و نشناخته اینا رو راجع بشون میگید ، موندم چطور به خودتون اجازه همچین کاری رو میدید واقعا که ... و مطمئنم شما اینقدر اطلاعاتت پایینه که اونها از این گفته شما ناراحت نمیشن و حتی به خودشون اجازه خوندن نوشته هاتونو نمیدن
امیدوارم از نحوه حرف زدن من نرنجیده باشید

خدانگهدار
 

joghd123

عضو جدید
کاربر ممتاز
واسه چی ناراحت شم؟ :weirdsmiley:من که می دونم تو و امثال تو تو اشتباهین.حتی بزرگتر از تو.ولی اینا رو بیخی من الان نمی تونم حرفامو ثابت کنم...گفتم یه روزی میرسه هممون می فهمیم کی اشتباه فک می کرده کی درس...چرخه زندگی یه روز عوض میشه....اون حرفامم بی مطالعه نگفتم از خودمم نگفتم.... از کسی شنیدم که فلسفرو خورده فقط واسه اینکه ثابت کنه فلسفه کلا باطله....:w01:
:w18:
 

middbox

کاربر بیش فعال
واسه چی ناراحت شم؟ :weirdsmiley:من که می دونم تو و امثال تو تو اشتباهین.حتی بزرگتر از تو.ولی اینا رو بیخی من الان نمی تونم حرفامو ثابت کنم...گفتم یه روزی میرسه هممون می فهمیم کی اشتباه فک می کرده کی درس...چرخه زندگی یه روز عوض میشه....اون حرفامم بی مطالعه نگفتم از خودمم نگفتم.... از کسی شنیدم که فلسفرو خورده فقط واسه اینکه ثابت کنه فلسفه کلا باطله....:w01:
:w18:


یه روزی میرسه هممون می فهمیم کی اشتباه فک می کرده کی درس

پس وقتی اطلاعی نداریم نباید نظر بدیم....

کی فلسفرو خورده عزیزم :biggrin: واقعا که...

بی خیال لطفا

تالار فلسفه باید تعطیل شه بنظرم
 

joghd123

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روزی میرسه هممون می فهمیم کی اشتباه فک می کرده کی درس

پس وقتی اطلاعی نداریم نباید نظر بدیم....

کی فلسفرو خورده عزیزم :biggrin: واقعا که...

بی خیال لطفا

تالار فلسفه باید تعطیل شه بنظرم
ازونایی هستی که 2کلاس درس خوندی الان شدی پدر علم ایران شدی پرفسور ..... جنبه بحثو ندارم اینجام جاش نیست...اوکی بیخی
 

negin17h

مدیر تالارهای مهندسی کامپیوتر و رباتیکمتخصص #C
مدیر تالار
زمانی که در دنیای دو قطبی زندگی می کنی هرچیزی با تضادش وجود داره. خوبی و بدی، سفید و سیاه و ...
شیطان و خدا چیزهای عجیب و غریب و دور از مایی نیستن. خدا = خود آ و شیطان رو هم خودمون می سازیم.
قضیه رانده شدن شیطان هم یه جور تئاتره. خدایی که کسی از دستورش بتونه سرپیچی کنه خدا نیست. اینجا مثل یه کلاس میمونه که معلم به یه نفر میگه فلان کار رو بکن و وقتی موقعش میرسه، اون شخص نقش خودش رو اجرا می کنه.
انسان از خاک بوجود اومده و آب همون آگاهی هست. آب و خاک با هم = گل و گل به راحتی شکل میگیره و به راحتی هم از شکل میفته. شیطان از جنس آتش --> برای پخته شدن گل و شکل گرفتنش نیازه :gol:
پراکنده گفتم اما شاید جوابتونو داده باشم :gol:
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
زمانی که در دنیای دو قطبی زندگی می کنی هرچیزی با تضادش وجود داره. خوبی و بدی، سفید و سیاه و ...
شیطان و خدا چیزهای عجیب و غریب و دور از مایی نیستن. خدا = خود آ و شیطان رو هم خودمون می سازیم.
قضیه رانده شدن شیطان هم یه جور تئاتره. خدایی که کسی از دستورش بتونه سرپیچی کنه خدا نیست. اینجا مثل یه کلاس میمونه که معلم به یه نفر میگه فلان کار رو بکن و وقتی موقعش میرسه، اون شخص نقش خودش رو اجرا می کنه.
انسان از خاک بوجود اومده و آب همون آگاهی هست. آب و خاک با هم = گل و گل به راحتی شکل میگیره و به راحتی هم از شکل میفته. شیطان از جنس آتش --> برای پخته شدن گل و شکل گرفتنش نیازه :gol:
پراکنده گفتم اما شاید جوابتونو داده باشم :gol:
اولا شما ظاهر قضیه رو چسبیدی چون اصالت انسان وجود اوست
ثانیا چطور موجودی که از دستور خدا سرپیچی کنه دلیل میشه که خدا,خدا نباشه؟؟؟
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
چرا هر چی پستی هست رو به شیطان ربط میدیم؟ دوستان کاری به روندن شیطان ندارم قضیه سجده و اینجور چیزا رو بزارید کنار

آیا ما نیاز نداریم چیزهایی که بد میدونیم رو به کسی یا چیزی نسبت بدیم؟

انسان از روزی که خودشو شناخت نیاز داشت به کسی که بتونه بهش تکیه کنه و همینطور به کسی نیاز داشت تا چیزهایی یا کارهایی که ازنظرش بد یا پست بوده رو به اون نسبت بده

پستی به خودی خود پست نیست این ما هستیم که پستی رو به انواع مختلفش تعریف میکنیم
مثل خیر و شر (مطمئنا نظر منراجع به پستی با نظر شما متفاوته)

شیطان بوجود اومد نماد پستی ، این نیاز ما بود خداوند نیازماست

من دنبال معنی کلمه نیستم عزیزان

احساس میکنم خدا بوجود آوردیم تاتنهایی و ترس خودمونو به این بهانه دفع کنیم شیطان رو بوجود آوردیم تا به اینصورت وجدان خودمونو راحت کنیم

نمیدونم چطورباید توضیحش بدم امیدوارم دوستان عزیز متوجه حرفم شده باشن

با کمال احترام از دوستان خواهش میکنم نظرشونو بهم بگن نظراتتون برای من مهمه عزیزان

شیطان رو مابوجود آوردیم همینطور خدارو ( این فقط نظر منه قصد توهین ندارم حتی اجازه این کارو به خودم نمیدم، اما مجبورم توضیح بدم ببخشید، شیطان و خدا زاییده تخیل من و احداد منه ، انسان همواره به خیر و شر احتیاج داشته )

ببخشید دوستان
اگه درست متوجه شده باشم شما کلا منکر وجود خدا و شیطان هستین......
طبق اصل خودتون تعریفتون از خیر و شر و خوبی و بدی فرق میکنه.....
من میگم خدا هست،شیطانم هست،اگه خواستین اثباتشم میکنم.....
ولی اول میخوام نبودشون رو ابتدا شما برای من اثبات کنین.... چون شما منکرش هستین دیگه.....
فقط خواهشا نگین طبق تخیلات،چون اینجا تالار فلسفه هست و با منطق سر و کار داریم.....
 

?Why

عضو جدید
چرا به خدا چیز دیگه ای نمیگیم

یا چرا به شیطان چیز دیگه ای نمیگیم؟ آیا هر چیزی که بنظر ما بده واقعا بده؟ یا بر عکسش

خُب اینجوری نمیشه چیزی رو ثابت یا رد کرد !
ولی این سوالِ خوبی خواهد بود که یه بیخدا میتونه از کسی که لاادری گری پیشه کرده بپرسه .
یه خورده تغییرش بدم میشه اینجوری :
"از کجا معلوم اگه خدایی وجود داشته باشه ، خدایِ شروری نباشه؟"
(در واقع کاربردش میتونه اینجا باشه)
نسبی بودنِ خوبی و بدی رو هم کاملاً باهات موافقم .
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید این جوابت باشه

[h=2]رابطه شیطان و خدا از نگاه انیشتین[/h]


استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیاخدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله، آقا"



استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود داردو مطابق قانون که کردار ما نمآیانگر صفات ماست، خدا نیز شیطان است"

شاگردآرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کندکه عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.


شاگرد دیگری دستش را بلند کردو گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد، سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخداد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع،سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا هر شی انرژی راانتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد دراین درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجوددارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع بااستفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ راجداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیارکوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانیدتعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان ازاستاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بیشماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمآیانگر هیچ چیزی به جزشیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن
 

middbox

کاربر بیش فعال
اگه درست متوجه شده باشم شما کلا منکر وجود خدا و شیطان هستین......
طبق اصل خودتون تعریفتون از خیر و شر و خوبی و بدی فرق میکنه.....
من میگم خدا هست،شیطانم هست،اگه خواستین اثباتشم میکنم.....
ولی اول میخوام نبودشون رو ابتدا شما برای من اثبات کنین.... چون شما منکرش هستین دیگه.....
فقط خواهشا نگین طبق تخیلات،چون اینجا تالار فلسفه هست و با منطق سر و کار داریم.....

دوست عزیز لطف کنید سوال منو با سوال جواب ندید.

من چیزی رو اثبات نکردم کوچکتر از اونی هستم که اثبات کنم هنوز به درجه ای نرسیدم که این جرات رو به خودم بدم.
من نظرمو گفتم و اینم گفتم که دوستان نظرشونو بگن ، داریم یه بحث میکنیم میخوایم دوستانه باشه و به یه نتیجه ای برسیم. بحث سر این نیست که چه کسی کم میاره من نیومدم اینجا بگم همه چی حالیمه که عین نادانیه ، اومدم اینجا بگم نظرم اینه شما نظرتون چیه باهم بحث کنیم شاید شما چیزی بدونی که من ندونم و بقیه هم همینطور ، از همه دوستان خواهش میکنم بحث رو به جدال نکشونن و به هم احترام بزاریم ، از ندونستن هراسی نداشته باشیم ، اگه نمیدونیم بپرسیم با شجاعت.... کسی که ندونه و جواب بی سرو ته بده و حتی خودش اعتقادی به حرفش نداشته باشه > به این آدم میگن نادان، امیدوارم من به این شکل نباشم.....
با تشکر و قدردانی از همه....
 

middbox

کاربر بیش فعال
شاید این جوابت باشه

رابطه شیطان و خدا از نگاه انیشتین



استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیاخدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله، آقا"



استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود داردو مطابق قانون که کردار ما نمآیانگر صفات ماست، خدا نیز شیطان است"

شاگردآرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کندکه عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.


شاگرد دیگری دستش را بلند کردو گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد، سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخداد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع،سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا هر شی انرژی راانتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد دراین درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجوددارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع بااستفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ راجداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیارکوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانیدتعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان ازاستاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بیشماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمآیانگر هیچ چیزی به جزشیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن

من با سوالش مشکل دارم همنطور با جوابش...

منم میتونم بگم خدا نتیجه نبود شیطانه، کسی مشکلی داره با حرفم....؟

داستان علت و معلول

خوبی نتیجه نبودن بدیه.....

تا بدی نباشه خوبی نمایان نمیشه ، و همینطور بالعکس، اگه بدی نباشه ما هیچ درکی از خوبی نداریم و همینطور اگه خوبی نباشه ما هیچ درکی از بدی نداریم.
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
دوست عزیز لطف کنید سوال منو با سوال جواب ندید.

من چیزی رو اثبات نکردم کوچکتر از اونی هستم که اثبات کنم هنوز به درجه ای نرسیدم که این جرات رو به خودم بدم.
من نظرمو گفتم و اینم گفتم که دوستان نظرشونو بگن ، داریم یه بحث میکنیم میخوایم دوستانه باشه و به یه نتیجه ای برسیم. بحث سر این نیست که چه کسی کم میاره من نیومدم اینجا بگم همه چی حالیمه که عین نادانیه ، اومدم اینجا بگم نظرم اینه شما نظرتون چیه باهم بحث کنیم شاید شما چیزی بدونی که من ندونم و بقیه هم همینطور ، از همه دوستان خواهش میکنم بحث رو به جدال نکشونن و به هم احترام بزاریم ، از ندونستن هراسی نداشته باشیم ، اگه نمیدونیم بپرسیم با شجاعت.... کسی که ندونه و جواب بی سرو ته بده و حتی خودش اعتقادی به حرفش نداشته باشه > به این آدم میگن نادان، امیدوارم من به این شکل نباشم.....
با تشکر و قدردانی از همه....
من نمیدونم شما به چی میگی بحث....
به اینکه دوستان بیان حرفای شما رو تصدیق کنن میگین بحث کردن؟

منم اصلا قصد جنگ و جدل ندارم،داریم خیلی دوستانه با هم بحث میکنیم.....

شما منکر وجود خدا و شیطان هستی و همه رو از وجود خود انسان میدونی،منم مخالفم..... چون اصلا کلا" فرضیت اشتباهه...

با اینهمه میگم این فرضیه یا نظرت رو که میگی خدا و شیطانی وجود نداره واسه من اثبات کن..... شاید درست باشه...!!!!

خب حتما شما طبق یه اصول و دیدگاه منطقی به این نظریه رسیدین،اونو بگین.....
 

middbox

کاربر بیش فعال
من نمیدونم شما به چی میگی بحث....
به اینکه دوستان بیان حرفای شما رو تصدیق کنن میگین بحث کردن؟

منم اصلا قصد جنگ و جدل ندارم،داریم خیلی دوستانه با هم بحث میکنیم.....

شما منکر وجود خدا و شیطان هستی و همه رو از وجود خود انسان میدونی،منم مخالفم..... چون اصلا کلا" فرضیت اشتباهه...

با اینهمه میگم این فرضیه یا نظرت رو که میگی خدا و شیطانی وجود نداره واسه من اثبات کن..... شاید درست باشه...!!!!

خب حتما شما طبق یه اصول و دیدگاه منطقی به این نظریه رسیدین،اونو بگین.....

آیا واقعا من چیزایی که گفتم اینقدر برای دوستان بی اهمیت بود که دوباره میگن اثبات کنم، دو ساعته من دارم حرفامو میزنم چی رو اثبات کنم، دوست من من برای کسانی مثل شما که باعث میشن چیزی ازشون یاد بگیرم احترام زیادی قائلم شاید برداشت شما از حرفام درست نبوده من هرگز این فکر رو به ذهن خودم راه ندادم که کسی بخواد حرفهای منو تایید کنه هر چی باشه ،من به آزادی بیان اعتقاد دارم ...........
دوست عزیزم لطفا کامنتهای منو ازاول بخونید و هرچه از نظر شما اشتباه بود به من گوش زد کنید
با تشکر فراوان
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
آیا واقعا من چیزایی که گفتم اینقدر برای دوستان بی اهمیت بود که دوباره میگن اثبات کنم، دو ساعته من دارم حرفامو میزنم چی رو اثبات کنم، دوست من من برای کسانی مثل شما که باعث میشن چیزی ازشون یاد بگیرم احترام زیادی قائلم شاید برداشت شما از حرفام درست نبوده من هرگز این فکر رو به ذهن خودم راه ندادم که کسی بخواد حرفهای منو تایید کنه هر چی باشه ،من به آزادی بیان اعتقاد دارم ...........
دوست عزیزم لطفا کامنتهای منو ازاول بخونید و هرچه از نظر شما اشتباه بود به من گوش زد کنید
با تشکر فراوان
دوست عزیز شما هنوز هیچی نگفتی.....
مخلص تمام صحبتای شما اینه که خدا و شیطانی وجود نداره..... اما دلیل این حرفت رو نزدی.....
تا وقتی شما توضیحی واسه این ادعات نداشته باشی که نمیشه دربارش صحبت کرد......
من به شما میگم این حرفت رو اثبات کن بعد شما حرف از اعتقاد به آزادی بیان میزنی؟
قبلانم عرض کردم خدمتتون تالار فلسفه هست،باید با منطق و ادله حرفی زده بشه نه صرف اینکه اعتقاد به آزادی بیان داشته باشیم.....
آزادی بیان در کنار منطق و تفکر ارزش داره نه خودش به تنهایی....

و من همچنان منتظر حرفای شنیدنی و اثباتی شما هستم،در غیر اینصورت اگه فقط به حرفای حاشیه ای و بی اساس ادامه بدین ترجیح میدم دیگه جوابگو نباشم.....

یا علی....
 

?Why

عضو جدید
مخلص تمام صحبتای شما اینه که خدا و شیطانی وجود نداره..... اما دلیل این حرفت رو نزدی.....
تا وقتی شما توضیحی واسه این ادعات نداشته باشی که نمیشه دربارش صحبت کرد......

تعجب ميكنم دوستان چطور اين اشتباهِ روشن تر از روز رو با اعتماد به نفسِ تمام تكرار ميكنن !

اينو ببين :


خوب نگفتی دلیلت برای اینکه خدا نمیتونه وجود داشته باشه چیه؟؟؟

!

یادم نمیاد جایی گفته باشم میخوام عدمِ وجود رو اثبات کنم !
میشه نشون بدی کجا همچین ادعایی کردم ؟

ولی چون این جمله رو از شما این ور اونور زیاد دیدم ، یه بار جوابشو میدم که دیگه تکرار نکنین .
این جمله یکی از قدیمی ترین مغالطات خداباوران هست که با اون سعی دارن اثباتِ عدمِ وجود رو به گردنِ شکاکان بندارن .
برادر ، کسی که یه نظریه یا فرضیه یا ایده رو مطرح میکنه باید ثابتش کنه .
دو تا مثالِ معروف هم در این زمینه وجود داره ؛ یکی قوریِ سماویِ راسل و دیگری داستانِ مرکزِ زمینِ ملانصرالدین .
اجمالاً میگم خودت اگه علاقه داری سرچ کن :
قوری سماوی راسل :
من ادعا میکنم که در منظومه ی شمسی ، یه قوری چای وجود داره که مثلِ سیاراتِ دیگه دورِ خورشید میگرده !
میگی نه ؟
بیا اثبات کن که نیست !
مرکزِ زمینِ ملا:
دو نفر داشتن بحث میکردن که مرکزِ زمین کجاست!(احتمالاً نمیدونستن زمین گرده !)
ملا سر میرسه و عصاشو جلو پاش میکوبه زمین و میگه اینجا مرکزِ زمینِ !
دو نفر میگن رو چه حسابی میگی ؟
میگه : قبول ندارین ؟ برید از دو طرف متر کنین ببینی مساوی هست یا نه !

فک کنم کافی باشه !
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
تعجب ميكنم دوستان چطور اين اشتباهِ روشن تر از روز رو با اعتماد به نفسِ تمام تكرار ميكنن !

اينو ببين :
من نمیدونم صحبتای شما با دوست خوبم آقا جواد به کجا رسیده و چه نتیجه ای داشته،ولی جالب اینجاست که خودتونم به حرفی که میزنین اعتقاد ندارین...

این حرف رو خودتون توی همین پستی که گذاشتین زدین دیگه:

برادر ، کسی که یه نظریه یا فرضیه یا ایده رو مطرح میکنه باید ثابتش کنه .

منم از اولین پستی که زدم همین رو دارم میگم،خدمت شما هم عرض میکنم.... دلیل اینکه میگین خدا و شیطانی وجود نداره رو بیاین بیان کنین و به اثبات برسونین.....

من مخالف این نظرم،با دلیل و منطقم حرف میزنم....ثابتم میکنم....
شما مخالف نظر من هستی،پس باید شمام با دلیل و منطق حرفت رو ثابت کنی....

اما هنوز دوستمون حرفی از دلیل انکارش نزده که درموردش صحبت کنیم....

فقط در حد یه تیتر هست..... !!!
 

middbox

کاربر بیش فعال
این دوست ما با نمیفهمه یا واقعا خودشو زده به نفهمی

اگه میخوای بگی خیلی باسوادی این فقر توجهه، هزاران برهان از بدو وجود خداپرستی تا الان برای اثبات عدم وجود خدا اومده وهست.

من گفتم نظراتتونو در رابطه بااین موضوع بهم بدید شما میگید اثبات کن... میخوای خودتو نشون بدی هزارتا تاپیک دیگه هست برید اونجاخود نمایی کنید لطفا

من هیچ کدوم از چیزایی که پایین گفتم رو تاییدنمیکنم وحتی چیزایی که اسلام میگه.... من اومدم واسه خودم تحقیق کنم و نظر خواستم شما هر دفه میای میگی اثبات کن خدا وجود نداره....



________________________________________________________________


برهان شر يکي از قديميترين و مهمترين برهانها و دلايلي است که عليه وجود خدا آورده شده است. شايد نخستين کسي که برهان شر را به نوعي مطرح کرده است اپيکروس فيلسوف اتميست، لذت جوي و ماده گراي يونان باستان باشد، او گفته است،


"يا خداوند ميخواهد شر را از ميان بردارد و نميتواند

يا اينکه او ميتواند، اما نميخواهد

يا اينکه نه ميتواند، نه ميخواهد

اگر او ميخواهد اما نميتواند پس ناتوان است

اگر ميتواند اما نميخواهد پس او شرور و نابکار است

اما اگر خداوند هم ميتواند و هم ميخواهد که شر را براندازد، پس چگونه است که شر در جهان هنوز وجود دارد؟"
اپيکروس 350 قبل از ميلاد.


اين برهان از زمان اپيکروس تابحال در ميان فلاسفه دين، چه بيخدا و چه خداباور بسيار مورد مباحثه و تحقيق قرار گرفته است و به صورت هاي مختلفي بيان شده است. در اين نوشتار به يکي از ساده ترين و ابتدائي ترين انواع اين برهان خواهيم پرداخت و نشان خواهيم داد که وجود شر در دنيا چگونه ميتواند عدم وجود خدا را اثبات کند. اين برهان از برهانهاي شهودي محسوب ميشود يعني اثبات آن نيازمند شهادت و ديدن دنيا است، اينگونه برهانها از نگر قدرت و قطعيت اساساً يک درجه پايينتر از برهانهاي منطقي هستند که درستي آنها نيازي به شهادت ندارند.

برهان شر روي اين نکته تاکيد دارد که دنيايي که قرار است يک موجود کامل آنرا خلق کرده باشد بايد ويژگيهاي ممتازي را داشته باشد. آيا دنيايي که ما در آن زندگي ميکنيم اصلاً شباهتي به چنين دنيايي دارد؟ در دنيايي که ما در آن زندگي ميکنيم بطور روزمره تعداد زيادي از انسانها در تصادفات کشته ميشوند، جنگ ها، ترور، شکنجه، بيماري هاي مرگ آور، ويروس هايي که ناگهان همگاني ميشوند، زلزله، طوفان، سيل، فوران آتش فشانها، برخورد سنگهاي آسماني، ديوانگي، گرسنگي و هزاران هزار نوع ديگر از بلاياي طبيعي و غير طبيعي هر روزه موجب بروز شر فراوان بر روي زمين ميشوند. آيا اين دنيا ميتواند خالقي کامل داشته باشد؟

براي اينکه مسئله روشن تر شود به مثالي از تام موريس دقت کنيد، او گفته است:.

"وقتي بچه بودم علاقه زيادي داشتم که در خانه حيواني را نگه داري کنم.، يک سگ يا يک گربه اما مادرم معتقد بود سگ دردسر زيادي براي ما ايجاد خواهد کرد، مادرم همچنين از موي گربه متنفر بود. موريس و مادرش به مغازه حيوان فروشي رفتند تا او حيوان مورد علاقه اش را پيدا کند. در ميان حيوانات قناري ها پرنده ها ماهي و لاکپشت ها و انواع و اقسام حيوانات ديگر وجود داشتند. او ميگويد من بعنوان يک بچه وقتي لاکپشت ها را ديدم بسيار به آنها علاقه مند شدم چون احساس ميکردم آنها نيز به من علاقه مند هستند و نسبت به وجود من عکس العمل نشان ميدهند. ما لاکپشت ها را خريديم و براي آنها يک آکواريوم گرانقيمت که با آکواريوم هاي معمولي فرق داشت خريديم، او ميگويد براي آکواريوم يک جزيره خاکي خريديم که يک نخل پلاستيکي در آن وجود داشت و بيش از يک محل سکونت معمولي به يک بهشت لاکپشتي و يا يک هتل 5 ستاره شبيه بود. او ميگويد که من ميخواستم لاکپشت ها خوشحال باشند، آنها را روي ميزي گذاشتم که بتوانم هر روز ببينمشان، در جايي که بتوانند از نور روز استفاده کنند و آب آنها را مرتب عوض ميکردم تا سلامت آنها در خطر نيافتد، به آنها دائم بهترين غذاي مورد علاقه شان را ميدادم و تقريباً هيچوقت گرسنگي نميکشيدند. تا اينکه يک فاجعه لاکپشتي رخ داد و روزي مادرم به اشتباه آنها را در هنگام تميز کردن آکواريومشان به توالت ريخت و روي آنها سيفون کشيد. اما من هر آنچه ميتوانستم به بهترين نحو کرده بودم. "

منتقدين خداباوري و بيخداياني که از برهان شر يا مسئله شر عليه وجود خدا استفاده ميکنند معتقدند اين دنيا اصلاً شبيه دنيايي نيست که يک خداي قدير، مهربان و نيکخواه که مانند موريس که نگهدار لاکپشتهايش بوده است آنرا خلق کرده باشد. به نظر نميرسد خدايي مهربان همچون موريس که به دليل نيک خواهي اش سعي ميکند بهترين محيط را براي زندگي انسانها بوجود بياورد آنرا بگونه اي ويژه ساخته باشد و اداره کند. اگر موريس بعنوان يک بچه 17 ساله آنقدر نگران لاکپشتهايش بود و تلاش ميکرد که براي آنها محيطي عالي را ايجاد کند، منتقدين خداباوري ميخواهند بداند که چرا خدا همين کار را انجام نميدهد؟

دنياي ما بيشتر شباهت به همان آکواريومي دارد که در چاه توالت خالي ميشود و ما بسان لاکپشت ها قرباني انواع و اقسام شر هايي که روي زمين وجود دارد ميشويم. ما در اين دنيا از انواع و اقسام بيماري ها، دشنام ها، درد ها و غيره رنج ميبريم و در نهايت در توالت کيهاني سيفون روي ما کشيده ميشود و نابود ميشويم. آيا اين قرار است واقعا نتيجه خلقت يک موجود کامل باشد و اين بهترين روشي است که او ميتوانسته است دنيا را خلق کند؟ اين جهان براي منتقد خداباوري اصلا نشانه اي از عشق الهي ندارد، در اين جهان شر هاي زيادي وجود دارد که بيشتر آنرا به يک جهنم شبيه ميکند که اگر کسي آنرا ساخته باشد، او يک موجود پليد بوده است. و از آنجا که پليدي از ذات خدا به دور است ميتوان به همين سادگي نتيجه گرفت که خدايي وجود ندارد.







تصوير بالا از يک کودک سوداني گرفته شده است که از گرسنگي در حال مرگ است و لاشخوري منظر مرگ او است تا بتواند او را بخورد. اين عکس جايزه بهترين عکس را دريافت کرد اما کوين کارتر عکاسي که اين عکس را گرفته بود بعد از چند روز از دريافت اين جايزه از فرط افسردگي خودکشي کرد. اگر شما در آن صحنه حضور داشته باشيد آيا به اين کودک کمک ميکنيد؟ اگر خدا وجود داشته باشد آيا نميتواند به اين کودک کمک کند؟ برهان شر سعي ميکند که نشان دهد اينگونه شر ها نشان دهنده عدم وجود خدا هستند.

با استفاده از برهان خلف برهان شر از مسئله وجود شر اينگونه استفاده ميکند. در روش برهان خلف ابتدا عکس حکم درست فرض ميشود، بعد تناقضي نشان داده ميشود، سپس نتيجه گرفته ميشود که حکم درست است.

استدلال الف:

1- اگر خدايي وجود ميداشت، در دنيا شرّي وجود نميداشت.

2- در دنيا شر وجود دارد.

3- بنابر اين خدا وجود ندارد.

اين استدلال، استدلال درستي است يعني اينکه ساختار استدلال درست است، يا به عبارت ديگر اگر دو فرض نخستين درست باشند حکم اين استدلال يا فرض سوم نيز قطعاً درست خواهد بود. بنابر اين روي فرض سوم هيچ بحثي نيست تنها بايد ديد که آيا فرضهاي اول و دوم درست هستند يا نادرست.

فرض دوم که ميگويد در دنيا شر وجود دارد فرضي آشکار است بعيد است کسي بخواهد اين فرض را زير سوال ببرد و بگويد در دنيا شرّي وجود ندارد، در دنيا گرسنگي بدبختي فقر وجود دارد، بيماريهاي مرگ آور، بلاياي طبيعي وحشتناک و مرگبار، جنگ خشونت تجاوز و... وجود دارد و همه اين را خوب ميدانيم. بطور مشخص و دقيق منظور از شر در برهان شر چيزي نيست جز شر طبيعي که بطور کلي به هر چيز که موجب "رنج و مرگ پيشرس" شود اطلاق ميشود، نوع غير طبيعي شر را ميتوان شر مصنوعي ناميد، علت شر مصنوعي علتي فاعلي است يعني کسي تحقق آنرا باعث ميشود. بعنوان مثال ترور شرّي مصنوعي است و زلزله شرّي طبيعي، تاکيد برهان نظرم بيشتر بر روي شر طبيعي است زيرا از وجود شر طبيعي آسانتر ميتوان براي اثبات عدم وجود خدا استفاده کرد.

بنابر اين تنها فرضي که باقي ميماند و بايد در مورد درستي آن تحقيق کنيم فرض نخست است. يعني اينکه چرا اگر خدا وجود داشته باشد بايد در دنيا شر وجود نداشته باشد؟

برخي مانند سينت توماس آکويناس معتقدند اگر دو چيز ضد يکديگر باشند (مثل خير و شر) و يکي به مقدار بينهايت وجود داشته باشد، ديگر اثري از ديگري باقي نميماند، يعني اگر خدا خير بينهايت باشد، ديگري هيچگونه شري نبايد باقي بماند، اما ما فرض دوم را به همين سادگي رها نميکنيم. اين فرض يک مقدار پيچيده تر از فرض دوم و سوم است و بايد در مورد آن توضيحات اضافي ارائه شود زير خداباوران ممکن است معتقد به اين فرض نباشند. بنابر اين ضرورت دارد که فرض نخست نيز بطور جداگانه اثبات شود. يعني بيخدا بايد اثبات کند که ميان شر و خدا ناسازگاري وجود دارد و نسبت قضيه وجود داشتن خدا به قضيه وجود داشتن شر نسبت تناقض است و بنابر اصل تناقض تنها يکي از اين دو قضيه ميتواند درست باشد. و از آنجا که وجود شر را بديهي فرض کرده ايم قطعاً قضيه وجود خدا نادرست است و در نتيجه خدا وجود ندارد.

بنابر اين تمامي تمرکز اين برهان بر روي فرض نخست آن يعني تناقض وجود شر با وجود خدا است. براي دفاع از فرض نخست استدلال ديگري را ميتوان ارائه داد و آن استدلال از اين قرار است.


استدلال ب:

1- يک موجود اخلاقمدار و نيک جلوي تمامي شر هايي را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد و اگر شرّي نابود شدني وجود داشته باشد آنرا نابود ميکند. بنابر تعريف نيک بودن

2- يک موجود قدير قدرت جلوگيري از تمامي شر ها را دارد. بنابر تعريف قدير بودن.

3- موجودي که قدير، عليم و حاضر در همه جا است، ابدي و ازلي خالق همه چيز غير از خودش است ميتواند جلوي تمام شر ها را بگيرد.

4- خدا بنابر تعريفش قدير، عليم، همه جا حاضر، ابدي و خالق همه چيز است.

5- اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّي در جهان وجود نميداشت. و اين نتيجه برابر فرض يکم در استدلال اصلي (استدلال الف) است.

ساختار اين استدلال نيز درست است يعني اگر تمامي فرضهاي آن درست باشد نتيجه آن که فرض 5 ام باشد نيز درست خواهد بود و اگر اين استدلال نيز درست باشد استدلال الف درست خواهد بود و در نتيجه عدم وجود خدا اثبات خواهد شد.

فرض 2 درست است زيرا اگر موجودي بتواند همه کارها را انجام دهد قطعا چون جلوگيري از شر ها نيز يک کار هست او ميتواند اين کار را نيز انجام دهد و اگر نتواند ديگر قدير نيست. قدير بودن خدا از آنجا ناشي ميشود که او بايد موجود کاملي باشد. کمال خدا به اين معني است که اگر او ويژگي و يا صفتي داشته باشد بايد از آن ويژگي و صفت بطور کامل برخوردار باشد. چون خدا ميتواند "کاري" را انجام دهد بايد بر اساس کمال داشتن او بتواند "تمام کارها" را انجام دهد.

فرض 3 نيز فرضي درست است، براي اينکه شخصي بتواند جلوي وقوع هر شرّي را بگيرد کافي است که او بتواند در محل وقوع آن شر حضور به هم رساند و يا اينکه قدرت خود را در آن منطقه و جا بکار گيرد، همچنين لازم است که از وقوع آن شر اطلاع داشته باشد و بتواند جلوي آنرا بگيرد. خداوند هر سه اين موارد را دارد يعني هم عليم است، هم قدير است، و هم همه جا حاضر است. حضور خدا در همه جا لزوماً به اين معني نيست که او حضوري فيزيکي در همه جا داشته باشد يا بتوان براي او "جا" در نظر گرفت، بلکه ميتواند همانگونه که گفته شد به اين معني باشد که او ميتواند از قدرت خود در همه جا استفاده کند يا بعبارت ديگر بر همه جا محيط باشد و بر تمام نقاط اشراف داشته باشد.

فرض چهارم هم همان تعريف فلسفي خدا است که مورد قبول فلاسفه ديني است. اگر موجودي اين ويژگيها را نداشته باشد نميتوان او را خدا دانست .

آشکار است که 4 فرض آخر استدلال ب بسيار روشن هستند و درستي آنها بايد مورد توافق خداباوران و بيخدايان خردگرا باشد، لذا تنها فرضي که باقي ميماند فرض نخست است که فرضي بحث بر انگيز است. اگر اين فرض درست باشد نتيجه برهان شر تاييد خواهد شد، و طبيعتاً اختلاف نظر فلاسفه مدافع برهان شر و منتقدين آن تنها بر سر همين فرض است.
درستي فرض يکم استدلال ب به پاسخ پرسش زير بستگي دارد،

آيا يک موجود اخلاقمدار و نيک ، بنابر تعريف خوب بودن بايد لزوماً جلوي تمامي شر هايي را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد؟

در نگاه اول اين فرض نيز درست مي آيد، مثلاً فرض کنيد شما در موقعيت زير قرار گرفته ايد،


شخصي اسلحه اي به دست گرفته است و ميخواهد انسان بيگناهي را بکشد، شما اطمينان داريد که با دخالت شما آسيبي به شما نميرسد، و جان آن انسان بيگناه حفظ خواهد شد، يعني شما "ميتوانيد جلوي اين شر را بگيريد". در اين شرّيط اخلاقي ترين کار کدام است؟ جلوگيري از وقوع شر يا اجازه وقوع به آن؟

در واقع اگر کسي در اين موقعيت قرار بگيرد و جلوي شر را نگيرد کاملاً منصفانه است که از لحاظ اخلاقي او را کامل ندانيم و به نيک بودن او اعتراض کنيم. سکوت در مقابل يک جنايت از لحاظ اخلاقي محکوم است، شايد بتوان چنين شخصي را حتي شرّيک جرم دانست.

همچنين است اگر شخصي شرّيط را به گونه اي پديد بياورد که جنايتي رخ دهد، مثلاً فرض کنيد دري را با طناب به تفنگي ببندد و اين باعث شود که وقتي کسي در را باز ميکند مورد اصابت گلوله قرار بگيرد و کشته شود. آيا اينکار دقيقاً برابر با ارتکاب جنايت و شر نيست؟ قطعاً چنين شخصي مجرم است و نميتواند شخصي نيک باشد.

اگر شما فرض نخست را نيز قبول داريد مسئله تمام است، شما قبول کرده ايد که تمام فرضهاي استدلال ب درست هستند و لذا استدلال الف نيز درست است و خدا نميتواند وجود داشته باشد. اما فلاسفه علاقه دارند در مورد همه چيز موشکافي کنند و همه چيز را دقيق بررسي کنند. آيا هرگاه کسي جلوي شرّي را نگيرد ميتوان نيک بودن او را زير پرسش برد؟

بعنوان مثال يک جراح را فرض کنيد که مقداري شر را قبل از عمل جراحي به بيمار با ايجاد استرسهاي رواني و زدن آمپول و غيره به او تحميل ميکند، بالاخره هر عمل جراحي مقداري درد و ناراحتي را چه قبل از عمل جراحي و چه در هنگام جراحي و حتي تا مدتي بعد از آن براي بيمار بوجود مي آيد. آيا ميتوان جرّاحان را به دليل اينکه به بيماران اين شر ها را تحميل ميکنند موجوداتي شرور ناميد؟


پدر و مادري خيرخواه ممکن است بچه شان را بگونه اي تنبيه کنند مثلاً به او اجازه بدهند تا يکبار دستش را به ليوان چايي داغ بطور سريع بزند تا او بفهمد که نبايد با چايي بازي کند. يا براي اينکه او را از انجام دادن يک کار زشت بازدارند او را مدتي مورد بي توجهي قرار دهند. در اين حال آنها شرّي را براي کودکشان پديد مي آورند آيا ميتوان آنها را نيز شرور دانست؟

يک فرمانده ارتش ممکن است سربازانش را براي رسيدن به آمادگي نظامي مورد تنبيه هاي فيزيکي که فشار ماهيچه اي بر آنها وارد ميکند قرار دهد، مثلاً آنها را مجبور کند که سينه خيز بروند و يا حتي آنها را به زندان بياندازد. آيا ميتوان اين فرماندهان ارتش را موجوداتي شرور دانست؟

آشکار است که اجازه وقوع دادن به شر و يا حتي باعث شدن آن نميتواند در تمامي موارد امري غير اخلاقي باشد. برخي از شرها همانند مثالهايي که در سه مورد بالا مطرح شد نه تنها بد نيستند بلکه خوب نيز هستند و شايد بتوان حتي گفت که پدر و مادر خوب، وظيفه دارند که اين مقدار شر را بر کودکانشان وارد کنند و اگر چنين نکنند ديگر نميتوان آنها را نيک دانست. اين پدر و مادر براي جلوگيري از وقوع شرّي بزرگتر شرّي جزئي را به فرزندشان تحميل ميکنند و باتوجه به اين که براي رسيدن به خيري بزرگتر لازم است که گاهي مقداري شر وجود داشته باشد اجازه وجود دادن به اين نوع شر ها و حتي باعث شدن آنها با نيک خواه بودن و اخلاقمدار بودن کسي که اجازه وجود به آنرا ميدهد تناقضي ندارد.

اين مسئله باعث ميشود که به فرض نخست استدلال ب شک کنيم. براي اينکه اين بحث بطور دقيق مشخص شود فلاسفه تعريفي از نيک بودن يا همان "اخلاقمدار" بودن را مطرح کرده اند که اين تعريف از اين قرار است:

يک موجود نيک و اخلاقمدار مانند پ ميتواند اجازه وجود شرّي مانند اي را بدهد تنها و تنها در صورتي که يکي از قضيه هاي دو گانه يا هردو آنها که در ادامه مي آيد در مورد آن شر صدق کنند.

1- اگر اي براي رسيدن به خيري بزرگتر ضرورت داشته باشد.

2- اگر وقوع اي براي جلوگيري از شرّي بزرگتر از اي ضرورت داشته باشد.
 

middbox

کاربر بیش فعال
از اين به بعد به شرّي که به يکي از اين دو شرط يا هردو آنها در مورد آن صدق کند شر اخلاقي و شرّي که هيچيک از اين دو شرط در مورد آن صدق نکند شر غير اخلاقي خواهيم گفت.


با توجه به اين تعريف جديد براي موجود اخلاقمدار و نيک براي اينکه برهان شر درست باشد بايد در شکل آن تغييراتي ايجاد کرد، فرض نخستين استدلال ب برهان شر را به ياد بياوريد.

1- يک موجود اخلاقمدار و نيک جلوي تمامي شرهايي را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد و اگر شرّي نابود شدني وجود داشته باشد آنرا نابود ميکند. بنابر تعريف نيک بودن

اين فرض را براي اينکه کاملاً درست باشد و با تعريف جديد همخواني داشته باشد بايد اينگونه تغيير داد:

'1- يک موجود اخلاقمدار و نيک جلوي تمامي شر هايي که وجود آنها غير اخلاقي است و او ميتواند جلوي آنها را بگيرد، و اگر شرّي نابود شدني وجود داشته باشد آنرا نابود ميکند ميگيرد.

زيرا بنابر فرض نخستي که کرده بوديم يک پدر و مادر که فرزندشان را تنبيه ميکنند يا يک جراح که قبل از جراحي به بيمارش درد وارد ميکند را ميتوان شر و غير اخلاقي ناميد. در حالي که بنابر فرض تغيير يافته و جديد آن جراح و پدر مادر ديگر شرور نيستند بلکه ميتوانند همچنان اخلاقمدار و نيک خوانده شوند.

اما با درک جديدي که از شر داريم بايد فرض ششم استدلال ب را نيز تغيير داد

6- اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّي در جهان وجود نميداشت. و اين نتيجه برابر فرض يکم در استدلال اصلي است.

فرض جديد اين خواهد بود

'6- اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّي غير اخلاقي در جهان وجود نميداشت. و اين نتيجه برابر فرض يکم در استدلال اصلي است.

با اين دو تغيير دو فرض نخستين استدلال الف نيز بايد تغيير کند تا اين برهان کاملاً درست شود.

استدلال الف تصحيح شده:

1- اگر خدايي وجود ميداشت، در دنيا شرّي غير اخلاقي وجود نميداشت.

2- در دنيا شر غير اخلاقي وجود دارد.

3- بنابر اين خدا وجود ندارد.

بنابر اين بحث ما از شر به شر غير اخلاقي تغيير پيدا ميکند. خداباوران بايد اثبات کنند تمام شرّي که در دنيا وجود دارد شر اخلاقي است نه شر غير اخلاقي و خداناباوران تنها کافي است ثابت کنند يکي از شرهايي که در اين جهان وجود دارد شرّي غير اخلاقي است. پس بايد توجه داشت که تمام بحث اين برهان بر ميگردد به اينکه آيا شر غير اخلاقي در اين دنيا وجود دارد يا نه. اگر وجود شر غير اخلاقي در دنيا اثبات شود، عدم وجود خدا اثبات خواهد شد و در صورتي که اين مسئله روشن نشود نتيجه اين خواهد بود که با استفاده از برهان شر نميتوان عدم وجود خدا را اثبات کرد.

مسئله مهمي که در اينجا مطرح ميشود اين است که حال بار اثبات وجود شر غير اخلاقي و يا نفي وجود آن بر گردن کيست؟ آيا خداناباوران بايد اثبات کنند که چنين شرّي وجود دارد يا اينکه خداباوران بايد اثبات کنند که چنين شرّي وجود ندارد؟ ممکن است تصور شود چون ادعاي اثبات وجود خدا توسط خداباوران مطرح شده است اين خداباوران هستند که بايد بار اثبات را بپذيرند، اما واقعيت اين است که در اين برهان مدعيان خداناباوران هستند نه خداباوران، بنابر اين بيخدايان و يا مدافعان برهان شر بايد ادعاي خود را اثبات کنند.

در اينجا خداناباوران ميتوانند به سادگي ادعا کنند که بسياري از شرها شر هاي غير اخلاقي هستند. بعنوان مثال واقعه هولوکاست يکي از وحشتناک ترين فاجعه هاي تاريخ بشرّي است، چرا خداوند در اردوگاه هايي را که نازي هاي نژادپرست براي يهوديان، معلولين، همنجسگرايان، کولي ها و... درست کرده بودند و به آدمسوزي آنها ميپرداختند باز نکرد و آنها را نجات نداد؟ ممکن است بگوييد نابودي نازي ها که سر انجام توسط آمريکا و شوروي انجام گرفت خواست خدا بود و خدا بالاخره اين کار را کرد، اما مسئله اين است که حتي اگر قبول کنيم خدا در نابودي نازي ها نقش داشته است، خدا اين کار را خيلي دير انجام داده است، و درنگ او موجب وقوع شر فراوان شده است.

در اينجا بار اثبات نادرستي اين ادعا به گردن خداباوران مي افتد. اين بر عهده خداباوران يا منتقدان برهان شر است که ثابت کنند اينگونه شر ها اخلاقي بوده اند نه غير اخلاقي. و اگر در اين کار موفق نشوند، نتيجه اين برهان صادق خواهد بود و عدم وجود خدا اثبات خواهد شد.


شبهات

سنت هاي الهي

عمده ترين پاسخي که منتقدين برهان شر به آن چنگ زده اند مسئله سنت هاي الهي است که در زبان انگليسي از آن با فرنام تئوديسي ياد ميشود. کلمه تئوديسي از ريشه يوناني تئو به معني خدا و ديسي به معني عدالت مي آيد. منتقدين با مطرح کردن اين سنت ها تلاش ميکنند نشان دهند که شرهاي موجود در دنيا از نوع شرهاي اخلاقي هستند نه غير اخلاقي و يا اينکه وقوع اين شر ها بايسته و عادلانه است. به عبارت ديگر اين سنت هاي الهي در واقع تلاشهايي هستند براي اثبات سازگاري وجود شر با وجود خدا. سنت هاي الهي متعددي در اعتراض به برهان شر مطرح ميشوند که لازم است به آنها پرداخته شود و درستي يا نادرستي آنها تحقيق شود.

توجه داشته باشيد که خداباوران بايد اثبات کنند "تمام" شرهاي موجود در دنيا شرهاي اخلاقي هستند، زيرا وجود حتي يک مورد شر غير اخلاقي باعث ميشود برهان شر موفق باشد و ممتنع الوجود بودن خدا اثبات و محکوم شود. همچنين اعتراضات آنها بايد تمام شر ها را چه طبيعي و چه مصنوعي دربرگيرد.

سنت الهي، اختيار.

سنت اختيار يکي از مهمترين سنتهايي است که خداباوران در رد برهان شر به آن متوسل ميشوند. و شايسته است تا در مورد اين سنت توضيحات مفصلي داده شود اما در اينجا بطور خلاصه آنرا مطرح کرده و ناکارآمد بودن آنرا در رد برهان شر نشان ميدهيم.

برخي از فلاسفه خداباور معتقدند انسانها داراي اختيار هستند و خدا اين اختيار را به آنها داده است تا آنها بتوانند از ميان خير و شر يکي را انتخاب کنند. براي اينکه در مورد انسانها بتوان قضاوت کرد لازم است که آنها مختار باشند زيرا اگر مختار نباشند تنبيه کردن آنها در مورد چيزي که براي انجام يا عدم انجام آن داراي اختياري از خود نبوده اند غير عادلانه است. و از عدالت و نيکي خدا انتظار ميرود که انسانها را موجوداتي مختار خلق کرده باشد و اين همين اختيار انسانها است که موجب وقوع شر ميشود. بنابر اين خداوند با مختار کردن انسانها اجازه وقوع مقداري شر داده است تا خير بزرگتري حاصل شود، لذا شرهاي موجود در دنيا شرهاي اخلاقي هستند نه غير اخلاقي.

به عبارت ديگر اين تلاش براي برخورد با مسئله شر، توجه را از خدا به سمت انسان مي آورد، و ميگويد وجود شر در دنيا از طرف انسان ها است، نه از طرف خدا، اين ما هستيم که موجب جنگ و غيره ميشويم و خدا نقشي در آن ندارد، بنابر اين وجود اختيار براي اينکه انسانها به خيري بزرگ برسند ضرورت دارد و لذا شرّي که در دنيا وجود دارد شرّي اخلاقي است نه غير اخلاقي.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت

نخست اينکه در مختار بودن انسانها در صورت وجود خدا ميتوان بسيار شک کرد و اين موضوع مورد توافق نيست و خداباور بايد اين مسئله را قبل از استفاده اثبات کند که در صورت وجود خدايي که عليم است چگونه ميتوان اختيار را براي انسان متصور شد. در امکان اختيار حتي براي خود خدا نيز شک وجود دارد و ميتوان اثبات کرد که خدا خود نيز مختار نيست، چه برسد به اينکه بخواهد موجودات مختاري خلق کند .
دوم، وجود اختيار را براي ادامه بحث براي انسان درست فرض ميکنيم. آيا اين اخلاقي است که خدا با علم به اينکه دادن اختيار به انسانها موجب وقوع شر ميشود به آنها اختيار بدهد؟ شايد بتوان از خداباور پذيرفت که وجود اختيار براي عادل بودن خدا ضرورت دارد اما آيا تام الاختيار بودن انسان نيز ضرورت دارد؟ خدا اگر اخلاقمدار ميبود نبايد اختيار وقوع چنين شرهايي را به انسانها ميداد، درست مانند اينکه ما بگوييم شخصي که اسلحه اي را به دست گرفته است و آنرا به سوي مردم نشانه گرفته است را نبايد متوقف کرد زيرا او بايد مختار باشد تا بتواند مرتکب جرم شود. جلوگيري نکردن از وقوع اين شر قطعاً کاري غير اخلاقي است و اخلاقمدار بودن شخصي که قادر به جلوگيري از آن بوده است را زير سوال ميبرد. همچنين است اگر پدري فرزند خود را که شنا به درون رودخانه بياندازد و بگويد ميخواهم او اختيار نجات يافتن و خفه شدن داشته باشد، در همه نظامهاي اخلاقمدار اختيار از مجرمين گرفته ميشود، مثلاً مجرمين زنداني ميشوند.

سوم اينکه خداباور تلاش ميکند با مطرح کردن مسئله اختيار، اينطور وانمود کند که خدا در وجود شرّي که موجود مختار مرتکب ميشود نقشي ندارد، در حالي که اينگونه نيست، خدا با دادن اختيار بطور غير مستقيم باعث وجود شر ميشود، مانند رهبر يک گروه مافيايي که به آدمکشاني پول ميدهد تا دست به جنايت بزنند، او مستقيماً در جنايت شرکت نکرده است اما بطور غير مستقيم باعث وقوع اين شر شده است. خدا نيز با خلق کردن انسانها از يک سو و از سوي ديگر با مختار کردن آنها بطور غير مستقيم اين شر را باعث شده است.

چهارم اينکه اين سنت شر مصنوعي را هدف گرفته است، در حالي که تمامي شرهاي جهان مبتني بر اختيار انسانها نيستند، انسانها معمولاً نقش چنداني در گسترش ويروس ها، زلزله ها، سيل ها، طوفانهاي سهمگين، خشکسالي و تقريباً تمام شرهاي طبيعي ندارند. لذا اگر هم فرض کنيم وجود اختيار باعث ميشود شرهاي مصنوعي به شرهاي اخلاقي تبديل شوند، اين اختيار هرگز نميتواند شرهايي طبيعي را به شرهاي اخلاقي تبديل کند. لذا سنت اختيار در نهايت اگر تمامي مسائل پيشين نيز حل شوند نميتواند مسئله وجود شر غير اخلاقي را حل کند. خداباور ممکن است بگويد انسانها مجبور نيستند در جاهاي زلزله خيز و جاهايي که طوفان مي آيد زندگي کنند، اينجا نيز انسانها سبب شر هستند نه خدا و بازهم انسان با توجه به اختياري که دارد ميتواند جلوي وقوع شر را بگيرد. اما به اين مسئله ميتوان اينگونه پاسخ داد که شناخت مناطقي که بي خطر باشند و زيستن در آنها موجب شرّي نشود براي انسانها در تمام تاريخ ميسر نبوده است و حتي هنوز هم تا حدود زيادي نيست و ممکن است هرگز ميسر نشود، لذا اين پاسخ نيز نميتواند مشکل شر هايي که انسانها در آن نقشي ندارند را حل کند.ممکن است گفته شود اگر زلزله رخ ندهد ممکن است تمام زمين منفجر شود، پاسخ اين است که خدا ميتوانست زمين را بگونه اي پديد بياورد که اينگونه نباشد و اگر اين کار براي او ميسر نبود او قادر مطلق نيست، همچنين تمام شر هاي طبيعي نيز اينگونه نيستند، در ديوانه شدن يک فرد چه خيري وجود دارد؟ در بيماري هاي ژنتيکي چه خيري وجود دارد؟

نتيجه آنکه سنت اختيار نميتواند نشان دهد که تمامي شرهاي موجود در جهان اخلاقي هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهي تنبيه.

يکي ديگر از پاسخ هاي رايجي که به برهان شر داده ميشود، سنت الهي تنبيه است. افرادي که از اين سنت براي رد برهان شر استفاده ميکنند معتقدند شرّي که در دنيا وجود دارد نتيجه گناهاني است که انسانها مرتکب شده اند و شر موجود در دنيا تنها مکافات آن گناهان است. از نظر اين افراد اين کاملاً عادلانه است که خداوند مجرمين را مکافات کند. اين ديدگاه بويژه در ميان مسيحيان رايج است، چون آنها معتقدند هر آنچه مشکل در دنيا وجود دارد نتيجه گناهان انسانها است، انسانها گناهکار به دنيا مي آيند و براي بخشيده شدن گناهانشان بايد به مسيح ايمان بياورند، اين ديدگاه ممکن است از ريشه هاي زرتشتي مسيحيت گرفته شده باشد.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه چرا خدا از اول اجازه گناه را داده است که بعد بخواهد بواسطه آن موجب تحقق شر شود؟ اجازه دادن به انسانها براي مرتکب شدن گناهان با علم به اينکه اين گناهان سر انجام موجب وقوع شر ميشود هيچ معني جز شرور بودن خداوند نميدهد، و اين دقيقاً چيزي است که اين برهان براي اثبات آن تلاش ميکند.

دوم اينکه عادلانه بودن تنبيه الهي چه در اين دنيا و چه در آخرت مورد توافق نيست و اين نکته جاي شک است. خداباور بايد اثبات کند که اينکار عادلانه است

سوم اينکه شرهايي در اين جهان وجود دارد که وقوع آنها باعث رنج ديدن افراد بيگناه نيز ميشود. گناه کودکاني که در بلايايي طبيعي (مثلا در افسانه طوفان نوح) کشته ميشوند چيست؟ حتي اگر از خداباور بپذيريم که وقوع شر براي تنبيه افراد مجرم ميتواند تا حدودي موجه باشد و لذا وقوع مقداري شر، اخلاقي باشد به هيچ عنوان نميتوان از او پذيرفت که رنج کشيدن و کشته شدن افراد بيگناه نيز بواسطه سنت الهي تنبيه اخلاقي است. مسيحيان و برخي از ساير خداباوران معتقدند انسانها بواسطه ماجراي آدم و حوا با گناه ذاتي بدنيا مي آيند و همگي گناهکارند و از اين طريق ميتوانند به اين مسئله پاسخ دهند. اما اين مسئله نيز چيزي را حل کند زيرا نميتوان پذيرفت که ژنتيکي و ارثي بودن گناه عادلانه باشد و از اين گذشته واقعيت داشتن ماجراي آدم و حوا مورد توافق نيست و اين ماجرا از نظر بيخدايان و خداباوران عاقل و بالغ کاملاً اسطوره اي است و افسانه اي بيش نيست، لذا خداباور ابتدا بايد حقيقي بودن آن ماجرا را اثبات کند بعد از آن استفاده کند هرچند اگر چنين بکند نيز مسئله بطور کامل حل نخواهد شد.
 

middbox

کاربر بیش فعال
نتيجه آنکه سنت تنبيه نميتواند نشان دهد که تمامي شرهاي موجود در جهان اخلاقي هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهي رشد.

سنت ديگري که برخي از خداباوران براي رد برهان شر از ان استفاده ميکنند سنت رشد است. اين سنت بر اين ادعا اصرار دارد که خدا ميخواسته است از خلق زمين محيطي را فراهم کند تا انسانهاي مستعدي که استعداد رشد را دارند در جهت رشد اخلاقي و رواني پيشرفت کنن و به ارزشهايي دست يابند که بدون رياضت کشيدن و سختي نميتواند به انها دست يافت. بعنوان مثال براي تشويق و ايجاد ارزشهايي همچون شهامت، فداکاري، صبر، بخشش و سخاوت بايد شرهايي همچون جنگ، سختي، بيماري، جرم و فقر وجود داشته باشد. لذا وجود مقداري شر براي ممکن بودن رشد ضرورت دارد و در نتيجه شرهاي روي زمين اخلاقي هستند نه غير اخلاقي.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه همه سنت ها را نميتوان براي رشد انسانها دانست، کسي که بواسطه شرّي کشته ميشود چگونه به رشد رواني ميرسد؟ مسئله شر تنها مربوط به انسانها نميشود، حيواني که در جنگل بواسطه آتش سوزي هاي طبيعي سوخته ميشود و از بين ميرود و هيچ کس نيز از مرگ او آگاه نميشود چگونه ميتواند چيزي را به کسي بياموزد؟ همچنين است انساني که تنها است و بواسطه شرّي کشته ميشود.

دوم اينکه براي رشد رواني و ترويج و تشويق ارزشها در انسانها لازم نيست شر بطور واقعي وجود داشته باشد. خدا ميتوانسته است با تغييرات رواني در انسانها اين مسئله را ايجاد کند. بعنوان مثال فرض کنيد شخص الف شخص ب را هيپنوتيزم کند و به او بگويد که شخصي فقير است، از اين طريق نيز احساس ترحم و سخاوت را ميتوان در شخص ب تقويت کرد. همچنين با خواندن داستانها و روايت ها نيز ميتوان اين ارزشهاي اخلاقي را ترويج و تشويق کرد و موجب رشد انسانها شد، هيچ لزومي ندارد شر بصورت واقعي وجود داشته باشد تا موجب رشد انسانها شود.

سوم اينکه در نهايت اگر اينکه وجود مقداري شر براي رشد انسانها ميتواند مفيد واقع شود، اين مسئله به نمونه هايي اندک محدود ميشود. ميزان شرّي که در دنيا وجود دارد بسيار بيشتر از مقدار مورد نياز براي رشد رواني انسانها است و شر موجود در دنيا بيش از حد شر است. فرض کنيد پدري فرزند خود را در حالي که بداند او خفه خواهد شد به رودخانه بياندازد، و بگويد هدف من اين است که خود فرزند يا ديگران با ديدن صحنه مرگ اين کودک به رشد رواني برسند و ارزشهايي همچون ترحم و دلسوزي در آنها تشويق شود، آيا ميتوان کار اين پدر را با توجه به استدلالش اخلاقي ناميد؟ آيا شرّي که او باعث وقوعش شده است شرّي اخلاقي است يا غير اخلاقي؟ آشکار است که اين شر کاملا غير اخلاقي است.

نتيجه آنکه سنت تنبيه نميتواند نشان دهد که تمامي شرهاي موجود در جهان اخلاقي هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهي قياس.

کساني که از سنت الهي قياس در رد برهان شر دفاع ميکنند معتقدند وجود شر براي شناخت خير لازم است. اگر شر وجود نداشته باشد خير بي معني خواهد بود، بنابر اين وجود مقداري شر براي شناخت خير لازم و در نتيجه اخلاقي است. اين سنت تا حدودي شبيه سنت رشد است.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه خدا به دليل قدير بودنش بايد قادر باشد کاري کند که خير بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر اين کار از او بر نمي آيد پس قدير نيست، و اين خود برهاني ميشود عليه وجود خدا، يعني خداباور با اين اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.

دوم اينکه همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قياس لازم نيست با شر واقعي صورت بگيرد، روشهاي ديگري نيز براي نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعيت يافتن شر لزومي ندارد.
سوم اينکه شايد بتوان پذيرفت مقداري از شرهاي موجود در جهان براي شناخته شدن خير باشد اما مقدار شرّي که در جهان وجود دارد بسيار بيش از آن مقداري است که براي شناخت شر ميتواند وجود داشته باشد.
نتيجه آنکه سنت قياس نميتواند نشان دهد که تمامي شرهاي موجود در جهان اخلاقي هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.


سنت الهي معاد.

در اعتراض به برهان شر برخي از منتقدان بحث معاد را پيش کشيده اند. اين منتقدان مدعي هستند که وجود معاد مسئله برهان شر را حل ميکند زيرا اگر بعد از مرگ حياتي وجود داشته باشد خداوند خيري بيش از شرّي که در اين دنيا بر انسانها واقع شده است را تحقق خواهد بخشيد.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه وجود معاد مورد توافق طرفين نيست، خداباور بايد ابتدا وجود خدا را اثبات کند، بعد وجود معاد را اثبات کند و تنها در آنصورت ميتواند مسئله معاد را مطرح کند. بنابر اين اين اعتراض از ابتدا باطل است و نميتواند مسئله برهان شر را حل کند. بحث وجود خدا مستقل از بحث معاد است، وجود خدا هرگز مستلزم اين نيست که معادي نيز وجود داشته باشد.

دوم اينکه با فرض درست بودن معاد، خداباور ادعا کرده است که در زندگي اخروي خيري به انساني که در زندگي دنيوي متحمل شر شده است اختصاص ميگيرد، اين باور با باورهاي ديني که در مورد قيامت وجود دارد اين هماني ندارد. باتوجه به باورهاي ديني (که خود معاد يکي از آنها است) بسياري از انسانها پس از مرگ به جهنم خواهند رفت و در آنجا شر بيشتري بر آنها تحميل خواهد شد، بنابر اين، مسئله معاد ميتواند در مورد مواردي شر را به شر اخلاقي تبديل کند، اما همچنان افرادي که در حيات اخروي خود به جهنم خواهند رفت و مورد عذاب قرار خواهند گرفت باقي خواهند ماند و شرّي که بر آنها اتفاق افتاده است غير اخلاقي خواهد ماند. بياد داشته باشيد که خداباور بايد استدلالي را مطرح کند که اثبات کند "تمام" شر هاي موجود اخلاقي هستند نه اينکه بعضي از آنها اخلاقي هستند.

سوم اينکه برخي از موارد شر آنقدر شر هستند که نميتوان تصور کرد که بتوان آنها را با خير هاي ديگري جايگزين کرد، بعنوان مثال اگر فرض کنيم قربانيان هولوکاست همگي به بهشت رفته باشند، آيا آنها ترجيح ميدادند که ماجراي هولوکاست اساساً اتفاق مي افتاد يا نمي افتاد؟ آيا صدمات روحي و رنج رواني که قربانيان اين حادثه متحمل شده اند را ميتوان با خير ديگري جايگزين کرد؟ ممکن است گفته شود ما از آخرت اطلاع نداريم، لذا نميتوانيم در اين مورد ادعايي بکنيم، اين حرف ميتواند درست باشد اما در اين صورت خداباور نيز نبايد در مورد آخرت هيچ پيشبيني بکند. اين نکته يک بحث شخصي است، افرادي ممکن است باور داشته باشند که اين خسارت قابل جبران است و افرادي نيز معتقد باشند که قابل جبران نيست، لذا چون اصلي قابل اثبات و محکم نيست، نميتوان آنرا اعتراض معتبري به برهان شر دانست.

نتيجه اينکه سنت الهي معاد نيز نميتواند اثبات کند که تمامي شرهاي موجود در دنيا از نوع شر هاي اخلاقي هستند.

سنت الهي بهترين جهان ممکن.

سنت الهي بهترين جهان ممکن در اين زمينه به اين معني است که خداوند جهان را به بهترين حالتي که ممکن است پديد آورده است، يعني هرگونه جهان ديگري که بوجود مي آمد، يا شر بيشتري در آن وجود داشت يا خير کمتري در آن وجود ميداشت.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه ادعاي اينکه جهان نميتواند بهتر از اينکه اکنون است باشد ادعايي باطل است، انسانها توانسته اند با پيشرفت تکنولوژي و دانش خود از ميزان شرها در جهان کم کنند. خداباوري که اين ادعا را ميکند بايد قبول کند که تمامي چيزهاي موجود در جهان در بهترين حالت خود هستند. در اين صورت از او بايد انتظار داشت که با دانش پزشکي بطور کلي مخالفت کند و تلاشهاي انسانها را براي درمان و کاهش شر ها را باطل بداند. بعنوان مثال نبايد دندان عقلش را بکشد زيرا بر اساس نظر او دندان عقل بايد وجود داشته باشد زيرا اين جهان به بهترين حالت خلق شده است. يا اينکه نبايد در درمان بيماران رواني بکوشد. شايان ذکر است برخي از فرقه هاي مسيحي اينگونه رفتار ميکنند و بيماران خود را درمان نميکنند.

دوم اينکه ادعاي بهترين جهان ممکن بودن اين جهان ادعايي بي معني است، زيرا درصورت وجود خدا او به دليل کمال اخلاقي خود نميتواند دنيايي بد تر از دنياي فعلي را بوجود بياورد، و گفتن اينکه اين دنيا بهترين حالت ممکن است به معني اين است که ميتوان دنياهاي ديگري را نيز فرض کرد که بدتر از دنياي فعلي هستند، در حالي که در واقعيت نميتوان چنين دنياهايي را با فرض وجود خدا فرض کرد، زيرا اگر وجود چنين دنياهايي ممکن ميبود خدابواسطه ويژگيهايش بايد آن دنيا را خلق ميکرد، لذا "دنياهاي بدتر" بي معني است و در نتيجه "بهترين دنياي ممکن" نيز بي معني است. ممکن است بتوان دنياهايي برتر از اين دنيا را تصور کرد اما تصور دنياهايي بدتر از اين دنيا است با در نظر گرفتن وجود خدا ميسر نيست. لذا اين سنت اساساً بي معني است.

برخي از منتقدان برهان شر گفته اند که "بهترين دنياي ممکن" ممکن نيست زيرا هرچقدر که خير در دنيا زياد شود، باز هم ميتوان آنرا زياد تر کرد، و "بهترين دنيا" شبيه "بزرگترين عدد" است که تحقق و تصور آن ممکن نيست و تلاش کرده اند نشان دهند به همين دليل برهان شر کار نميکند. اما اين اعتراض هرگز درست نيست زيرا حتي اگر بپذيريم که "بهترين دنياي ممکن" ممکن نيست، اين گزاره هرگز به اين معني نيست که ايجاد هر دنيايي براي خدا اخلاقي محسوب شود. درست مانند اينکه اگر فرض کنيم "بهترين نظام حکومتي" ممکن نيست چرا که هر نظام حکومتي را ميتوان پيشرفت داد، نميتوانيم نتيجه بگيريم که انتخاب نظام حکومتي جمهوري اسلامي و يا نازيسم براي يک کشور صحيح و اخلاقي است. همچنين اين حرف شبيه اين است که کسي بگويد چون فقر را نميتوان بطور مطلق از بين برد، تلاش براي الغاي فقر باطل است. همچنين در رد اين اعتراض ميتوان گفت ممکن نبودن "بهترين جهان ممکن" در صورت درست بودن تنها به معني اين است که تصور دنيايي که حداکثر خير و حداقل شر در آن وجود داشته باشد ممکن نيست، اما هرگز به اين معني نيست که جهاني بدون وجود شر طبيعي را نيز نتوان تصور کرد، لذا اين اعتراض کاملا بي ارتباط با برهان شر است. از اين گذشته اگر جهان خوب مطلق را نتوان تصور کرد، و خير مطلق را نتوان براي جهان تصور کرد، چرا خداباوران اين تصور را در مورد خدا ميکنند؟ اگر اين ادعا درست باشد خود ميتواند برهاني ديگر بر اثبات عدم وجود خدا شود.

نتيجه آنکه اين سنت نيز نميتواند اثبات کند تمامي شرهاي موجود در جهان غير اخلاقي هستند.


سنت الهي نادانسته.

برخي گفته اند ممکن است سنتي الهي وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداريم و آن سنت الهي باعث شود که شرهاي موجود در جهان شرهاي اخلاقي باشند نه غير اخلاقي. ممکن است در آينده اين سنت نيز کشف شود.

در پاسخ به اين اعتراض ميتوان گفت:

نخست اينکه اگر ما "نميدانيم که سنت الهي نادانسته اي وجود دارد"، هرگز به اين معني نيست که "سنتي نادانسته وجود دارد"، ندانستن ما تنها به معني ندانستن است، نميتوانيم بگوييم ما نميدانيم ولي چنين سنتي وجود دارد. اگر اينگونه ادعاي مطرح شود، مدعي تنها مرتکب "سفسطه مصادره به مطلوب" شده است يعني فرض کرده است خدايي وجود دارد و چون او وجود دارد قطعاً سنتي نيز وجود دارد، در حالي که وجود داشتن يا عدم وجود او مطلوب اين برهان است و خداباور نميتواند تنها آنرا مصادره کند و وجود خدا را درست فرض کند.

دوم اينکه اگر هم فرض کنيم چنين سنتي ممکن است وجود داشته باشد، ميتوانيم همچنين فرض کنيم که پاسخي نيز براي آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نيز نميتواند اثبات کند تمام شرهاي موجود در دنيا شرهاي اخلاقي هستند.

سوم اينکه تا زماني که اين سنت نادانسته دانسته نشود، جايگاه خردگرايي در انکار و نفي وجود خدا خواهد بود. خداباور با اين اعتراض خود تنها در واقع ميگويد "خدا وجود دارد اما ما نميدانيم چرا"، يعني به عبارت ديگر خرد را زير سوال ميبرد، که خوب البته "برهان" براي کسي اقامه ميشود که عقلانيت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه براي انسانهاي نيمه عاقل.

چهارم اينکه اگر اينگونه فرضهاي نادانسته مجاز هستند، بيخدا نيز ميتواند ادعا کند که "برهاني بسيار قوي عليه وجود خدا وجود دارد ولي من آنرا نميدانم" و بعد بيخدايي را از آن نتيجه بگيرد.

نتيجه اينکه اين سنت نيز نميتواند اثبات کند که تمام شرهاي موجود در جهان شرهايي اخلاقي هستند.

نتيجه گيري

اين فرم مطرح شده از برهان شر فرم قديمي اين برهان است که بصورت قياسي فرموليزه و اقامه شده است، فرمهاي جديد تر و قوي تري از اين برهان بصورت استقرايي نيز اخيراً توسط فلاسفه دين توسعه داده شده اند و اين برهانهاي جديد از قطعيت و استقامت بيشتري براي اثبات عدم وجود خدا برخوردارند، هرچند که از احتمالات استفاده ميکنند

در نهايت با توجه به باطل بودن اعتراضاتي که به برهان شر ميشود، ميتوان نتيجه گرفت که استدلال الف تصحيح شده درست است و حکمش نيز صادق است، بنابر اين خدا نميتواند وجود داشته باشد و اگر چيزي يا کسي توانايي وجود را نداشته باشد، قطعاً وجود ندارد، مانند يک مثلث چهارگوش و يا هر چيز متناقض ديگري
 

middbox

کاربر بیش فعال
من نه میخوام چیزی رو اثبات کنید نه میتونم عدم وجود یا وجود خدا رو اثبات کنم فقط میگم... حرفمم از اول این بود ادعای اینکه میتونم عدم وجود خدا رو اثبات کنم نداشتم فقط میگم....


چرا خدا ، خداست و شیطان ، شیطان؟

دوست عزیز موضوع رو پیچش نده شبیه خیلی از آقا بالاسری هاتون
 

AMIR-ALI

عضو جدید
سوالت واضح نیست
بشر معتقد به یک نیروی شر و یک نیروی خیر هست و برای هر کدوم اسمی گذاشته که معانی خاصی هم در بر دارند که به این بحث مربوط نمیشه
طبیعتا هر خیری به اون قدرت برتر و هر شری هم به اون قدرت برتر شر مرتبط میشه
چرا خدا ، خداست و شیطان ، شیطان؟
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
این دوست ما با نمیفهمه یا واقعا خودشو زده به نفهمی

اگه میخوای بگی خیلی باسوادی این فقر توجهه، هزاران برهان از بدو وجود خداپرستی تا الان برای اثبات عدم وجود خدا اومده وهست.

من گفتم نظراتتونو در رابطه بااین موضوع بهم بدید شما میگید اثبات کن... میخوای خودتو نشون بدی هزارتا تاپیک دیگه هست برید اونجاخود نمایی کنید لطفا

من هیچ کدوم از چیزایی که پایین گفتم رو تاییدنمیکنم وحتی چیزایی که اسلام میگه.... من اومدم واسه خودم تحقیق کنم و نظر خواستم شما هر دفه میای میگی اثبات کن خدا وجود نداره....



________________________________________________________________


برهان شر يکي از قديميترين و مهمترين برهانها و دلايلي است که عليه وجود خدا آورده شده است. شايد نخستين کسي که برهان شر را به نوعي مطرح کرده است اپيکروس فيلسوف اتميست، لذت جوي و ماده گراي يونان باستان باشد، او گفته است،


"يا خداوند ميخواهد شر را از ميان بردارد و نميتواند

يا اينکه او ميتواند، اما نميخواهد

يا اينکه نه ميتواند، نه ميخواهد

اگر او ميخواهد اما نميتواند پس ناتوان است

اگر ميتواند اما نميخواهد پس او شرور و نابکار است

اما اگر خداوند هم ميتواند و هم ميخواهد که شر را براندازد، پس چگونه است که شر در جهان هنوز وجود دارد؟"
اپيکروس 350 قبل از ميلاد.


اين برهان از زمان اپيکروس تابحال در ميان فلاسفه دين، چه بيخدا و چه خداباور بسيار مورد مباحثه و تحقيق قرار گرفته است و به صورت هاي مختلفي بيان شده است. در اين نوشتار به يکي از ساده ترين و ابتدائي ترين انواع اين برهان خواهيم پرداخت و نشان خواهيم داد که وجود شر در دنيا چگونه ميتواند عدم وجود خدا را اثبات کند. اين برهان از برهانهاي شهودي محسوب ميشود يعني اثبات آن نيازمند شهادت و ديدن دنيا است، اينگونه برهانها از نگر قدرت و قطعيت اساساً يک درجه پايينتر از برهانهاي منطقي هستند که درستي آنها نيازي به شهادت ندارند.

برهان شر روي اين نکته تاکيد دارد که دنيايي که قرار است يک موجود کامل آنرا خلق کرده باشد بايد ويژگيهاي ممتازي را داشته باشد. آيا دنيايي که ما در آن زندگي ميکنيم اصلاً شباهتي به چنين دنيايي دارد؟ در دنيايي که ما در آن زندگي ميکنيم بطور روزمره تعداد زيادي از انسانها در تصادفات کشته ميشوند، جنگ ها، ترور، شکنجه، بيماري هاي مرگ آور، ويروس هايي که ناگهان همگاني ميشوند، زلزله، طوفان، سيل، فوران آتش فشانها، برخورد سنگهاي آسماني، ديوانگي، گرسنگي و هزاران هزار نوع ديگر از بلاياي طبيعي و غير طبيعي هر روزه موجب بروز شر فراوان بر روي زمين ميشوند. آيا اين دنيا ميتواند خالقي کامل داشته باشد؟

براي اينکه مسئله روشن تر شود به مثالي از تام موريس دقت کنيد، او گفته است:.

"وقتي بچه بودم علاقه زيادي داشتم که در خانه حيواني را نگه داري کنم.، يک سگ يا يک گربه اما مادرم معتقد بود سگ دردسر زيادي براي ما ايجاد خواهد کرد، مادرم همچنين از موي گربه متنفر بود. موريس و مادرش به مغازه حيوان فروشي رفتند تا او حيوان مورد علاقه اش را پيدا کند. در ميان حيوانات قناري ها پرنده ها ماهي و لاکپشت ها و انواع و اقسام حيوانات ديگر وجود داشتند. او ميگويد من بعنوان يک بچه وقتي لاکپشت ها را ديدم بسيار به آنها علاقه مند شدم چون احساس ميکردم آنها نيز به من علاقه مند هستند و نسبت به وجود من عکس العمل نشان ميدهند. ما لاکپشت ها را خريديم و براي آنها يک آکواريوم گرانقيمت که با آکواريوم هاي معمولي فرق داشت خريديم، او ميگويد براي آکواريوم يک جزيره خاکي خريديم که يک نخل پلاستيکي در آن وجود داشت و بيش از يک محل سکونت معمولي به يک بهشت لاکپشتي و يا يک هتل 5 ستاره شبيه بود. او ميگويد که من ميخواستم لاکپشت ها خوشحال باشند، آنها را روي ميزي گذاشتم که بتوانم هر روز ببينمشان، در جايي که بتوانند از نور روز استفاده کنند و آب آنها را مرتب عوض ميکردم تا سلامت آنها در خطر نيافتد، به آنها دائم بهترين غذاي مورد علاقه شان را ميدادم و تقريباً هيچوقت گرسنگي نميکشيدند. تا اينکه يک فاجعه لاکپشتي رخ داد و روزي مادرم به اشتباه آنها را در هنگام تميز کردن آکواريومشان به توالت ريخت و روي آنها سيفون کشيد. اما من هر آنچه ميتوانستم به بهترين نحو کرده بودم. "

منتقدين خداباوري و بيخداياني که از برهان شر يا مسئله شر عليه وجود خدا استفاده ميکنند معتقدند اين دنيا اصلاً شبيه دنيايي نيست که يک خداي قدير، مهربان و نيکخواه که مانند موريس که نگهدار لاکپشتهايش بوده است آنرا خلق کرده باشد. به نظر نميرسد خدايي مهربان همچون موريس که به دليل نيک خواهي اش سعي ميکند بهترين محيط را براي زندگي انسانها بوجود بياورد آنرا بگونه اي ويژه ساخته باشد و اداره کند. اگر موريس بعنوان يک بچه 17 ساله آنقدر نگران لاکپشتهايش بود و تلاش ميکرد که براي آنها محيطي عالي را ايجاد کند، منتقدين خداباوري ميخواهند بداند که چرا خدا همين کار را انجام نميدهد؟

دنياي ما بيشتر شباهت به همان آکواريومي دارد که در چاه توالت خالي ميشود و ما بسان لاکپشت ها قرباني انواع و اقسام شر هايي که روي زمين وجود دارد ميشويم. ما در اين دنيا از انواع و اقسام بيماري ها، دشنام ها، درد ها و غيره رنج ميبريم و در نهايت در توالت کيهاني سيفون روي ما کشيده ميشود و نابود ميشويم. آيا اين قرار است واقعا نتيجه خلقت يک موجود کامل باشد و اين بهترين روشي است که او ميتوانسته است دنيا را خلق کند؟ اين جهان براي منتقد خداباوري اصلا نشانه اي از عشق الهي ندارد، در اين جهان شر هاي زيادي وجود دارد که بيشتر آنرا به يک جهنم شبيه ميکند که اگر کسي آنرا ساخته باشد، او يک موجود پليد بوده است. و از آنجا که پليدي از ذات خدا به دور است ميتوان به همين سادگي نتيجه گرفت که خدايي وجود ندارد.







تصوير بالا از يک کودک سوداني گرفته شده است که از گرسنگي در حال مرگ است و لاشخوري منظر مرگ او است تا بتواند او را بخورد. اين عکس جايزه بهترين عکس را دريافت کرد اما کوين کارتر عکاسي که اين عکس را گرفته بود بعد از چند روز از دريافت اين جايزه از فرط افسردگي خودکشي کرد. اگر شما در آن صحنه حضور داشته باشيد آيا به اين کودک کمک ميکنيد؟ اگر خدا وجود داشته باشد آيا نميتواند به اين کودک کمک کند؟ برهان شر سعي ميکند که نشان دهد اينگونه شر ها نشان دهنده عدم وجود خدا هستند.

با استفاده از برهان خلف برهان شر از مسئله وجود شر اينگونه استفاده ميکند. در روش برهان خلف ابتدا عکس حکم درست فرض ميشود، بعد تناقضي نشان داده ميشود، سپس نتيجه گرفته ميشود که حکم درست است.

استدلال الف:

1- اگر خدايي وجود ميداشت، در دنيا شرّي وجود نميداشت.

2- در دنيا شر وجود دارد.

3- بنابر اين خدا وجود ندارد.

اين استدلال، استدلال درستي است يعني اينکه ساختار استدلال درست است، يا به عبارت ديگر اگر دو فرض نخستين درست باشند حکم اين استدلال يا فرض سوم نيز قطعاً درست خواهد بود. بنابر اين روي فرض سوم هيچ بحثي نيست تنها بايد ديد که آيا فرضهاي اول و دوم درست هستند يا نادرست.

فرض دوم که ميگويد در دنيا شر وجود دارد فرضي آشکار است بعيد است کسي بخواهد اين فرض را زير سوال ببرد و بگويد در دنيا شرّي وجود ندارد، در دنيا گرسنگي بدبختي فقر وجود دارد، بيماريهاي مرگ آور، بلاياي طبيعي وحشتناک و مرگبار، جنگ خشونت تجاوز و... وجود دارد و همه اين را خوب ميدانيم. بطور مشخص و دقيق منظور از شر در برهان شر چيزي نيست جز شر طبيعي که بطور کلي به هر چيز که موجب "رنج و مرگ پيشرس" شود اطلاق ميشود، نوع غير طبيعي شر را ميتوان شر مصنوعي ناميد، علت شر مصنوعي علتي فاعلي است يعني کسي تحقق آنرا باعث ميشود. بعنوان مثال ترور شرّي مصنوعي است و زلزله شرّي طبيعي، تاکيد برهان نظرم بيشتر بر روي شر طبيعي است زيرا از وجود شر طبيعي آسانتر ميتوان براي اثبات عدم وجود خدا استفاده کرد.

بنابر اين تنها فرضي که باقي ميماند و بايد در مورد درستي آن تحقيق کنيم فرض نخست است. يعني اينکه چرا اگر خدا وجود داشته باشد بايد در دنيا شر وجود نداشته باشد؟

برخي مانند سينت توماس آکويناس معتقدند اگر دو چيز ضد يکديگر باشند (مثل خير و شر) و يکي به مقدار بينهايت وجود داشته باشد، ديگر اثري از ديگري باقي نميماند، يعني اگر خدا خير بينهايت باشد، ديگري هيچگونه شري نبايد باقي بماند، اما ما فرض دوم را به همين سادگي رها نميکنيم. اين فرض يک مقدار پيچيده تر از فرض دوم و سوم است و بايد در مورد آن توضيحات اضافي ارائه شود زير خداباوران ممکن است معتقد به اين فرض نباشند. بنابر اين ضرورت دارد که فرض نخست نيز بطور جداگانه اثبات شود. يعني بيخدا بايد اثبات کند که ميان شر و خدا ناسازگاري وجود دارد و نسبت قضيه وجود داشتن خدا به قضيه وجود داشتن شر نسبت تناقض است و بنابر اصل تناقض تنها يکي از اين دو قضيه ميتواند درست باشد. و از آنجا که وجود شر را بديهي فرض کرده ايم قطعاً قضيه وجود خدا نادرست است و در نتيجه خدا وجود ندارد.

بنابر اين تمامي تمرکز اين برهان بر روي فرض نخست آن يعني تناقض وجود شر با وجود خدا است. براي دفاع از فرض نخست استدلال ديگري را ميتوان ارائه داد و آن استدلال از اين قرار است.


استدلال ب:

1- يک موجود اخلاقمدار و نيک جلوي تمامي شر هايي را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد و اگر شرّي نابود شدني وجود داشته باشد آنرا نابود ميکند. بنابر تعريف نيک بودن

2- يک موجود قدير قدرت جلوگيري از تمامي شر ها را دارد. بنابر تعريف قدير بودن.

3- موجودي که قدير، عليم و حاضر در همه جا است، ابدي و ازلي خالق همه چيز غير از خودش است ميتواند جلوي تمام شر ها را بگيرد.

4- خدا بنابر تعريفش قدير، عليم، همه جا حاضر، ابدي و خالق همه چيز است.

5- اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّي در جهان وجود نميداشت. و اين نتيجه برابر فرض يکم در استدلال اصلي (استدلال الف) است.

ساختار اين استدلال نيز درست است يعني اگر تمامي فرضهاي آن درست باشد نتيجه آن که فرض 5 ام باشد نيز درست خواهد بود و اگر اين استدلال نيز درست باشد استدلال الف درست خواهد بود و در نتيجه عدم وجود خدا اثبات خواهد شد.

فرض 2 درست است زيرا اگر موجودي بتواند همه کارها را انجام دهد قطعا چون جلوگيري از شر ها نيز يک کار هست او ميتواند اين کار را نيز انجام دهد و اگر نتواند ديگر قدير نيست. قدير بودن خدا از آنجا ناشي ميشود که او بايد موجود کاملي باشد. کمال خدا به اين معني است که اگر او ويژگي و يا صفتي داشته باشد بايد از آن ويژگي و صفت بطور کامل برخوردار باشد. چون خدا ميتواند "کاري" را انجام دهد بايد بر اساس کمال داشتن او بتواند "تمام کارها" را انجام دهد.

فرض 3 نيز فرضي درست است، براي اينکه شخصي بتواند جلوي وقوع هر شرّي را بگيرد کافي است که او بتواند در محل وقوع آن شر حضور به هم رساند و يا اينکه قدرت خود را در آن منطقه و جا بکار گيرد، همچنين لازم است که از وقوع آن شر اطلاع داشته باشد و بتواند جلوي آنرا بگيرد. خداوند هر سه اين موارد را دارد يعني هم عليم است، هم قدير است، و هم همه جا حاضر است. حضور خدا در همه جا لزوماً به اين معني نيست که او حضوري فيزيکي در همه جا داشته باشد يا بتوان براي او "جا" در نظر گرفت، بلکه ميتواند همانگونه که گفته شد به اين معني باشد که او ميتواند از قدرت خود در همه جا استفاده کند يا بعبارت ديگر بر همه جا محيط باشد و بر تمام نقاط اشراف داشته باشد.

فرض چهارم هم همان تعريف فلسفي خدا است که مورد قبول فلاسفه ديني است. اگر موجودي اين ويژگيها را نداشته باشد نميتوان او را خدا دانست .

آشکار است که 4 فرض آخر استدلال ب بسيار روشن هستند و درستي آنها بايد مورد توافق خداباوران و بيخدايان خردگرا باشد، لذا تنها فرضي که باقي ميماند فرض نخست است که فرضي بحث بر انگيز است. اگر اين فرض درست باشد نتيجه برهان شر تاييد خواهد شد، و طبيعتاً اختلاف نظر فلاسفه مدافع برهان شر و منتقدين آن تنها بر سر همين فرض است.
درستي فرض يکم استدلال ب به پاسخ پرسش زير بستگي دارد،

آيا يک موجود اخلاقمدار و نيک ، بنابر تعريف خوب بودن بايد لزوماً جلوي تمامي شر هايي را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد؟

در نگاه اول اين فرض نيز درست مي آيد، مثلاً فرض کنيد شما در موقعيت زير قرار گرفته ايد،


شخصي اسلحه اي به دست گرفته است و ميخواهد انسان بيگناهي را بکشد، شما اطمينان داريد که با دخالت شما آسيبي به شما نميرسد، و جان آن انسان بيگناه حفظ خواهد شد، يعني شما "ميتوانيد جلوي اين شر را بگيريد". در اين شرّيط اخلاقي ترين کار کدام است؟ جلوگيري از وقوع شر يا اجازه وقوع به آن؟

در واقع اگر کسي در اين موقعيت قرار بگيرد و جلوي شر را نگيرد کاملاً منصفانه است که از لحاظ اخلاقي او را کامل ندانيم و به نيک بودن او اعتراض کنيم. سکوت در مقابل يک جنايت از لحاظ اخلاقي محکوم است، شايد بتوان چنين شخصي را حتي شرّيک جرم دانست.

همچنين است اگر شخصي شرّيط را به گونه اي پديد بياورد که جنايتي رخ دهد، مثلاً فرض کنيد دري را با طناب به تفنگي ببندد و اين باعث شود که وقتي کسي در را باز ميکند مورد اصابت گلوله قرار بگيرد و کشته شود. آيا اينکار دقيقاً برابر با ارتکاب جنايت و شر نيست؟ قطعاً چنين شخصي مجرم است و نميتواند شخصي نيک باشد.

اگر شما فرض نخست را نيز قبول داريد مسئله تمام است، شما قبول کرده ايد که تمام فرضهاي استدلال ب درست هستند و لذا استدلال الف نيز درست است و خدا نميتواند وجود داشته باشد. اما فلاسفه علاقه دارند در مورد همه چيز موشکافي کنند و همه چيز را دقيق بررسي کنند. آيا هرگاه کسي جلوي شرّي را نگيرد ميتوان نيک بودن او را زير پرسش برد؟

بعنوان مثال يک جراح را فرض کنيد که مقداري شر را قبل از عمل جراحي به بيمار با ايجاد استرسهاي رواني و زدن آمپول و غيره به او تحميل ميکند، بالاخره هر عمل جراحي مقداري درد و ناراحتي را چه قبل از عمل جراحي و چه در هنگام جراحي و حتي تا مدتي بعد از آن براي بيمار بوجود مي آيد. آيا ميتوان جرّاحان را به دليل اينکه به بيماران اين شر ها را تحميل ميکنند موجوداتي شرور ناميد؟


پدر و مادري خيرخواه ممکن است بچه شان را بگونه اي تنبيه کنند مثلاً به او اجازه بدهند تا يکبار دستش را به ليوان چايي داغ بطور سريع بزند تا او بفهمد که نبايد با چايي بازي کند. يا براي اينکه او را از انجام دادن يک کار زشت بازدارند او را مدتي مورد بي توجهي قرار دهند. در اين حال آنها شرّي را براي کودکشان پديد مي آورند آيا ميتوان آنها را نيز شرور دانست؟

يک فرمانده ارتش ممکن است سربازانش را براي رسيدن به آمادگي نظامي مورد تنبيه هاي فيزيکي که فشار ماهيچه اي بر آنها وارد ميکند قرار دهد، مثلاً آنها را مجبور کند که سينه خيز بروند و يا حتي آنها را به زندان بياندازد. آيا ميتوان اين فرماندهان ارتش را موجوداتي شرور دانست؟

آشکار است که اجازه وقوع دادن به شر و يا حتي باعث شدن آن نميتواند در تمامي موارد امري غير اخلاقي باشد. برخي از شرها همانند مثالهايي که در سه مورد بالا مطرح شد نه تنها بد نيستند بلکه خوب نيز هستند و شايد بتوان حتي گفت که پدر و مادر خوب، وظيفه دارند که اين مقدار شر را بر کودکانشان وارد کنند و اگر چنين نکنند ديگر نميتوان آنها را نيک دانست. اين پدر و مادر براي جلوگيري از وقوع شرّي بزرگتر شرّي جزئي را به فرزندشان تحميل ميکنند و باتوجه به اين که براي رسيدن به خيري بزرگتر لازم است که گاهي مقداري شر وجود داشته باشد اجازه وجود دادن به اين نوع شر ها و حتي باعث شدن آنها با نيک خواه بودن و اخلاقمدار بودن کسي که اجازه وجود به آنرا ميدهد تناقضي ندارد.

اين مسئله باعث ميشود که به فرض نخست استدلال ب شک کنيم. براي اينکه اين بحث بطور دقيق مشخص شود فلاسفه تعريفي از نيک بودن يا همان "اخلاقمدار" بودن را مطرح کرده اند که اين تعريف از اين قرار است:

يک موجود نيک و اخلاقمدار مانند پ ميتواند اجازه وجود شرّي مانند اي را بدهد تنها و تنها در صورتي که يکي از قضيه هاي دو گانه يا هردو آنها که در ادامه مي آيد در مورد آن شر صدق کنند.

1- اگر اي براي رسيدن به خيري بزرگتر ضرورت داشته باشد.

2- اگر وقوع اي براي جلوگيري از شرّي بزرگتر از اي ضرورت داشته باشد.

من نه میخوام چیزی رو اثبات کنید نه میتونم عدم وجود یا وجود خدا رو اثبات کنم فقط میگم... حرفمم از اول این بود ادعای اینکه میتونم عدم وجود خدا رو اثبات کنم نداشتم فقط میگم....


چرا خدا ، خداست و شیطان ، شیطان؟

دوست عزیز موضوع رو پیچش نده شبیه خیلی از آقا بالاسری هاتون
اولا مودب باش....اگه بلد نیستی حرف بزنی پس بهتره سکوت کنی....
دوما اینکه داریم اینجا بحث میکنیم،یه صحبت دوستانه ،اگه طاقت انتقاد نداری این دلیل نمیشه کسی رو متهم به خودنمایی کنی....پس مواظب حرف زدنت باش.....
خودنمایی اصلا واسه چی؟؟؟متاسفم واست خیلی فکرت بسته و کوچیکه.....

بگذریم......

ببین تو میگی نظر من اینه،منم میگم رو چه اصل و اساسی این نظر رو میدی؟؟؟؟

مثل این میمونه که یه ظرف شکسته بذارم جلو شما و بگم این سالمه.... خب تو به من میگی رو چه اصلی میگی این سالمه؟؟؟
این که تابلوئه شکسته.......
از من دلیل می خوای که چرا میگم ظرف سالمه.... درسته؟

حالا منم دلیل حرفت رو می خوام......
 

Similar threads

بالا