همون لحظه كه عكست دلمو ازم جدا كرد
از همون لحظه كه خندت درد دلهامو دوا كرد
از همون لحظه كه چشمات مهربونیامو دزدید
عطر سنگین وجودت لب قصه هامو بوسید
تو هراس و التهابم نكنه پیشم نمونی
نكنه برق نگاتو از نگاهم بپوشونی
نكنه عاشق مردی مثل من هرگز نباشی
نكنه واسه غریبه تو ی خلوتش فداشی
به خودم گفتم نباید كلبه ی عشق رو بسازم
كلبه ای كه از وجودش روز و شبهامو ببازم
توی رویاهام یه تصویر از تو و خودم كشیدم
وقتی چشمامومی بستم روی ماهتو می دیدم
با تو بودم هر دقیقه وقتی ادعا می كردم
توی رویا واسه عشقت جونم رو فدا می كردم
این درسته كه دل من با دلت همسو نمیشه
اما این دل باورت رو می پرسته تا همیشه
نمیخوام مثل گذشته مال من باشی و باشی
بهتره تو هم تو عمق بودن خودت رها شی
بهتره هیچوقت ندونی دلمو وابسته كردی
خستگی های دلم رو با نگاهت خسته كردی