LE!L@
عضو جدید
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش ........................ از دیگران حدیث جوانی شنیده امما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش ........................ از دیگران حدیث جوانی شنیده امما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من موی خویش را نه از آن میکنم سیاه ............................ تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناهمن جلوه شباب ندیدم به عمر خویش ........................ از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
هم در ره معرفت بسی تاخته اممن موی خویش را نه از آن میکنم سیاه ............................ تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیاه کنند .......................... من موی از مصیبت پیری کنم سیاه!
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت.......خرابم می کند هردم فریب چشم جادویتهم در ره معرفت بسی تاخته ام
هم در صف عالمان سرانداخته ام
چون پرده ز پیش خویش برداشته ام
بشناخته ام که هیچ نشناخته ام.
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت.......خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت
دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطرآشفته ام امشب ز پریشانی دوش
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
ترا من چشم در راهم شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
[FONT=tahoma, sans-serif]شب تا سحر، آشفته حالی بود با آشفته گوئی،[/FONT]دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطرآشفته ام امشب ز پریشانی دوش
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شدشب تا سحر، آشفته حالی بود با آشفته گوئی،
انده ياران بود و اين آشفته پوئی،
بر اين پريشان روزگاری، چاره جوئي
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدیاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
نقد صوفى نه همه صافى بى غش باشد ..........اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشددلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من........الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
نقد صوفى نه همه صافى بى غش باشد ..........اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور............بسى شدم به گدائى بر كرام و نشددلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد
به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور............بسى شدم به گدائى بر كرام و نشد
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را.............دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارادر اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران
به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را.............دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش................رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير مااي آفتاب حسن ، برون آي ، دمي زابر
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست
اين تن اگر كم تندي ، راه دلم كم زندي راه شدي تا نبدي ، اين همه گفتار مراتير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش................رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما
اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را...............به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا رااين تن اگر كم تندي ، راه دلم كم زندي راه شدي تا نبدي ، اين همه گفتار مرا
تندي = تابيدن ، پيچيدن
اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را...............به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
در دايره ی قسمت ما نقطه ی تسليميم............لطف آن چه تو انديشى حكم آن چه تو فرمایىاي جان پسنديده جوييده و كوشيده
پرهات بروييده ، پرهات مبارك باد
يار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگهدار مرادر دايره ی قسمت ما نقطه ی تسليميم............لطف آن چه تو انديشى حكم آن چه تو فرمایى
اى پادشه خوبان داد از غم تنهایى..............دل بى تو به جان آمد وقتست كه باز آیىيار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگهدار مرا
نوح تويي ، روح تويي ، فاتح و مفتوح تويي سينه مشروح تويي ، بردر اسرار مرا
نور تويي ، سور تويي ، دولت منصور تويي مرغ كه طور تويي ، خسته به منقار مرا
اى پادشه خوبان داد از غم تنهایى..............دل بى تو به جان آمد وقتست كه باز آیى
دائم گل اين بستان شاداب نمى ماند.....درياب ضعيفان را در وقت توانایىيك مرغ گرفتار درين گلشن ايران تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
يك جرعه مي مملكت چين ارزددائم گل اين بستان شاداب نمى ماند.....درياب ضعيفان را در وقت توانایى
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون.....نيكى به جاى ياران فرصت شمار يارايك جرعه مي مملكت چين ارزد
يك جام شراب صد دل و دين ارزد
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون.....نيكى به جاى ياران فرصت شمار يارا
تا بگيسوى تو دست ناسزايان كم رسد............هر دلى از حلقه اى در ذكر يا رب يار بستآنكس است اهل بشارت كه اشارت داند نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست .
تا بگيسوى تو دست ناسزايان كم رسد............هر دلى از حلقه اى در ذكر يا رب يار بست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |