خودتو با یه شعر وصف کن...!

Mahdi JooN

عضو جدید
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که براین بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکدو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وزلب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياد گرفته ام که بي تو بخندم.....
ياد گرفته ام بي تو گريه کنم...و بدون شانه هايت....!
ياد گرفته ام ...که ديگر عاشق نشوم به غیر تو !
ياد گرفته ام که ديگر دل به کسي نبندم ....
و مهمتر از همه ياد گرفتم که با يادت زنده باشم و زندگي کنم !
اما هنوز يک چيز هست ...که ياد نگر فته ام ...
"فراموش کردنت" را هيچ وقت ياد نخواهم گرفت ...
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
اردلان سرفراز

اردلان سرفراز

من خراب دل خويشم نه خراب کس ديگر
اين منم اينکه گشوده ست به من ، تيغه ي خنجر
دشمنم نيست منم ، اينکه تبر مي زند از خشم
تا که از ريشه بيفتم ، به يکي ضربه ي ديگر
اين همان لحظه ي تلخ است که به صحرا بزند عقل
عشق چون جغد کشد پر روي ويرانه ي باور
ناجوانمردترين همسفري اي من عاشق
هيچ راه سفري را نرسانديم به آخر
هر مصيبت که شد آغاز تو مرا بردي از آن راه
تو به هر در زدي انگشت و گذشتم من از آن در
آه اي دشمن من ، خسته از اين جنگ و گريزم
سوختم ، آب شدم ، از من ويران شده بگذر

...
..
:gol:
 

ویدا

عضو جدید
من دلم تنگ ِ كسي ست

كه به دلتنگي ِ من مي خندد!
منم همینطور....!!


این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم,گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار.....بگذریم!
این روزها....خیلی دلم برای گریه تنگ است!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریه کردم ، گریه هم این بار آرامم نکرد،
هر چه کردم هر چه ، آه ... انگار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم ، کسی راهم نبرد
درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد !

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد ... این کار آرامم نکرد ،

ذوق شعرم را کجا بردی ؟... که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار، آرامم نکرد !
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست...

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست...

در این ساحل که من افتاده ام خاموش..

غمم دریا...دلم تنهاست...

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست..

خروش موج با من میکند نجوا..

که هرکس دل به دریا زد رهایی یافت..

که هرکس دل به دریا زد رهایی یافت..

مرا آن دل که بر دریا زنم نیست...ز پا این بند خونین برکنم نیست..

امید آنکه جان خسته ام را به آن نادیده ساحل افکنم نیست....
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]در آن دوري و بد حالي نبودم از رخت خالي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به دل ميديدمت و زجان سلامت ميفرستادم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای اکراه نیست
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام !

 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
مخمور جام عشقم ساقیبده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد ابی
 

آتراد

عضو جدید
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک!!
 

سهراب 1364

عضو جدید
هر آنچه مي‌رود از ديده گر ز دل برود ... چرا زياده ز دوري شود محبّت تو؟
درازتر ز شب هجر نامه‌اي بايد ... که خامه شرح دهد شوق بي نهايت تو
من آن زمان چو قلم سر ز سجده بردارم ... که طي چو نامه شود روزگار فرقت تو



«صائب»
 

Biomedical

عضو جدید
نه رد می شی...
نه می مونی....
تبت بد جور واگیره!!
منو با دست کی کشتی؟؟
که پای هر دومون گیره...!
منو کشتی و آزادی....نه زندونی نه تبعیدی
میون ما دو تا مجرم..به کی حبس ابد میدی؟؟
 

Biomedical

عضو جدید
قرار ما به رفتن بود
نگو چی شد
نمی دونم
خودم گفتم تمومش کن....خودم می گم.............نمی تونم!!
نمی دونم کجا رفتم
نمی دونم دلم چی شد
درست تو بدترین لحظه ببین کی عاشق کی شد...!
فقط حرفامو باور کن
تقاص عشق تو کم نیست
بمون حوای من با من
مگه عشق تو آدم نیست؟؟
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی

در این شب هایی که بی ستاره می آیند
من
کنار تنهایی دراز می شم!
و برای آرزو های یتیمم
– تا سحر-
لالایی می خوانم!
و سحر
هنگامی که فرشته ها
-همان فرشته هایی که خورشید از مغرب گیسوان طلاییشان طلوع می کند-
به نماز می ایستند
به آغوش خدا پناه می برم
و آنقدر برایش از تو و غصه ی نبودنت می گویم
که شانه هایش می لرزد از اینهمه غم!

***

کی این غم نامه به پایان می رسد؟
نمی دانم!
انگار
هزاران سال است تو را سروده ام....
در لحظه لحظه های این عمر به تاراج رفته
در برگ برگ این دفترچه های سیاه شده از غم...
و هزاران سال دگر هم
شاید!

***
افسوس
افسوس تو نیستی که ببینی!!!
 

Similar threads

بالا