رباعی و دو بیتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حاشا که کند دل به دگر جا منزل
دور از دل من که گردد از عشق،خجل
چشمم چو شکفت،غیر تو آب نخورد
هم سرمه ی دیده ای و هم قوّت دل
:gol:"مولانا" :gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هیچیم و ز هستی هوسی ریخته ایم
از بی پروبالی قفسی ریخته ایم
دل تا چقدر به ضبط ما پردازد
در آینه رنگ نفسی ریخته ایم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سپیده سر زد و مرغ سحر خواند
سپهر تیره دامان زرافشاند
شبی گفتی به آغوش توایم
چه شب ها رفت و آغوشم تهی ماند

ابتهاج
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
الهی دل بلا بی دل بلا بی :gol:گنه چشمان کره دل مبتلا بی

اگر چشمان نکردی دیده بانی :gol:چه داند دل که خوبان در کجابی
بابا طاهر

 
آخرین ویرایش:

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اى باد حدیث من نهانش میگو
سر دل من به صد زبانش میگو
میگو، نه بدانسان كه ملالش گیرد
میگو سخنى و در میانش میگو
حافظ:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل عاقبت غلام تو شد من غلام دل
صد افرین به سعی من و اهتمام دل
تا از این غم زمین و زمان با خبر شود
در دست عشوه تو سپردم زمام دل:gol:


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند به صد حیله‌گری
امروز به آویختنش می‌بردند
می‌گفت رها کن که گریبان ندری
سعدی:gol:
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخند بزن که داستان ختم شود
به پنجره ای باز، جهان ختم شود
یک روز تو هم پرنده ای خواهی شد
این جاده اگر به آسمان ختم شود ! ...

 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آیین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری
آنست که گر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری
سعدی:gol:
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غمخوارۀ آنم که غمِ من نخورد
فرمانبرِ آنم که دلِ من ببرد
من جور و جفایِ او به صد جان بخرم
او مهر و وفایِ من به یک جو نخرد
"خواجه عبداله انصاری"
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا کی به جمال و مال دنیا نازی
آمد گه آنکه راه عقبی سازی
ای دیر نشسته وقت آنست که جای
یک چند به نوخاستگان پردازی
سعدی:gol:
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
ان قصر که بر چرخ همی زد پهلو................بر خاک درش شهان نهادندی روی

بر کنگره شکسته اش فاخته ای................می خواند که کو کو کو کو کو

خیام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آن لطف که در شمایل اوست ببین :gol:وآن خنده‌ی همچو پسته در پوست ببین

نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری :gol:در چشم من آی و صورت دوست ببین
سعدی
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در مرد چو بد نگه کنی زن بینی
حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
نقش خود تست هر چه در من بینی
با شمع درآ که خانه روشن بینی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه :gol:آه از تو که در وصف نمی‌آیی آه

هرکس به رهی می‌رود اندر طلبت :gol:گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه
سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیام

برخیز و بیا بتا برای دل ما ..................حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم ..................زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را

"حافظ"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا

پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو

بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا

شادی همه لطیفه گویان صلوات
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

حکیم خیام:
این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بودست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حضرت حافظ

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست

آیینه به دست و روی خود می‌آراست

دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت

وصلم طلبی زهی خیالی که توراست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت

گرد خط او چشمه‌ی کوثر بگرفت

دلها همه در چاه زنخدان انداخت

وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
 

Mahan_M

عضو جدید
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت سنگ و لعل یکسان بودی
گر در همه چاهی آب حیوان بودی
دریافتنش بر همه آسان بودی
 

Mahan_M

عضو جدید
گر کان فضائلی وگر دریایی
بی‌راحت خلق باد می‌پیمایی
ور با همه عیبها کریم آسایی
عیبت هنرست و زشتیت زیبایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
همزاد دل است درد دیرینه ی من
اندوه جهان است در آیینه ی من
ای کوه کهن!صدای نالیدن توست
این ناله که بر می شود ازسینه ی من(ه.ا.سایه)
 

Mahan_M

عضو جدید
روزی دو سه شد که بنده ننواخته‌ای
اندیشه به ذکر وی نپرداخته‌ای
زان می‌ترسم که دشمنان اندیشند
کز چشم عنایتم بینداخته‌ای
 

Similar threads

بالا