وابستگی هاتو کمِ کمِ کمِ کَم کن؛ انقد که حس کنی روحت از جسمت درمیاد
تنها دلبستگیت خالق باشه و اولیا و اوصیا،
گوش هاتو اندازه دوبرابر دهانت باز کن،
از طرفی بدون که اگه قرار بود وابسته باشی می شدی یک درخت خیلی گنده دیکه نهایتش درخت اساطیری خلق می شدی، ولی انسان ها ریشه ندارن، دو تا پا دارن برای راه رفتن،
منتها پلکانی راه برو، هر از چندی به مرحله ای ثابت از رشد برس ، گرد پاتو پاک کن
مراحل شُکر کردن رو یاد بگیر
مثل هوایی که غریق توو بحر مشکلات دنبالشه، دنبال رشد و تغییر باش
وابستگی هاتو کم کم کم کم کن؛ انقد که حس کنی روحت از جسمت درمیاد و حس پرواز پیدا می کنی؛ انقد که ممکنه لحظه ای از چیزی زده بشی و پَر بکشی
زمان بستر تغییر باشه نه سکون
وقتی به اون مرحله رسیدی دل گرفتگی نداری