ni_rosa_ce
پسندها
8,916

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اريخ عضويت2009/2/16آخرين فعاليت4 ساعت پيشمطالب وب نوشت18آواتار

    رزاااااا :eek:
    سلام ni_rosa_ce عزیز! چه عجب از این طرفا! یادی از ما کردید! خیلی خوش اومدید.

    :huh:
    خیلی ها آمدند،
    خیلی چیزها گفتند
    و
    رفتند...

    تو نه آمدی,
    نه چیزی گفتی
    و نه رفتی...

    و من عاشق
    همین نیامدنت هستم...

    و این یعنی شعر...


    هادی صمدپور
    سال ها گذشت
    ما به هم نرسیدیم
    جای تو اما ، زنی همراه من است
    به تو شباهتی ندارد
    از تو بهتر نیست
    حتی از تو زیباتر نیست...
    تنها بخاطر لجاجتم کار به اینجا رسید،
    اما ، وقتی موهایش را باز میکند بی اختیار
    مثل همیشه تو را صدا میزنم ...
    و او میخندد
    با اشتیاق میپرسد ...
    رابطه ی بین موهایش و دخترمان چیست ...؟!
    و من هر بار میمیرم.

    پیمان شمس
    آدمهای زیادی به دیدارت خواهند آمد !
    دستت را می فشارند،
    روی ماهت را می بوسند
    و صمیمانه ترین تبریکات قلبی شان را نثارت می کنند،

    ولی...
    هیچکدام مثل من گوشه مبل خانه ات کز نمی کند !
    هیچکدام برایت شعر نمی نویسد،
    هیچکدام شعر نمی خواند !

    با صدایی که بطور غم انگیزی می گیرد، برایت می خوانم ...
    از غربتم در شهرهای دور،
    از غربتت همین نزدیکی ها،
    از دور بودنت !

    از این سالیان سال،
    از این یک سال دیگر هم،
    از این تولدها،
    از این جشنهای بدون من،
    از این جشنهای بدون تو،
    از آروزهایی که برایت داشتم،
    از آرزوهایی که برایت دارم،
    از آرزوهایی که پشت دستم را داغ کرده ام
    و دیگر نخواهم داشت،

    از وعده های دروغ ..
    اینکه سال بعد می آیم
    و هرگز نیامدنم،
    اینکه سال بعد منتظرم میمانی
    و منتظر نماندنت !

    من روی ماهت را می بوسم،
    صمیمانه ترین تبریکات قلبی ام را تقدیمت می کنم
    و مصرانه وعده میدهم سال بعد، همین موقع می آیم،

    تو میخندی
    و میدانی نمی آیم ...

    نیکی فیروزکوهی
    به خاطر خودت می‌گویم
    که سردت نشود
    که دلت نلرزد
    که ترس برت ندارد
    که دستت خالی نماند
    به خاطر خودت می‌گویم دوستم داشته باش
    که در سالن انتظار، بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی
    که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی
    که اس ام اسِ ساده ی "رسیدم، بخواب" ، دلت را خوش کند
    که در مهمانی کسی ناگهان پشت گردنت را ببوسد
    که بتوانی راحت شعر سیدعلی صالحی را کنار دفترت بنویسی
    که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی
    که ترست بریزد و در کوچه برقصی
    که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی
    به خاطر خودت می‌گویم
    دوستم داشته باش
    که ادبیات بی استفاده نماند
    و شعرهای عاشقانه به کاری بیاید
    به خاطر خودت می‌گویم
    دوستم داشته باش
    بی دوست داشتن تو که نمی‌شود
    دوستم داشته باش لطفا
    دوستم داشته باش تا از این سطور سطحی گذر کنیم
    و به ادبیات برسیم
    وگرنه من که سرم شلوغ است و
    کاری به این کارها ندارم...

    پوریا_عالمی
    در یک شب سرد زمستان
    با شوهرت کنار شومینه می نشینی
    برایش فال قهوه میگیری
    او برایت یک شعر عاشقانه میخواند
    قند در دلت آب میشود
    اسم شاعر را میپرسی
    او اسم مرا میگوید
    رنگت عوض میشود
    به یک نقطه خیره میشوی
    صدایت میزند خانمم خانمم
    به او نگاه میکنی لبخند میزنی
    میگویی جان دلم
    و شب را به اتمام میرسانی
    اما هنگام شستن ظرف‌ها
    به فنجان قهوه نگاه میکنی
    تصویر مرا ته فنجان میبینی
    و اشک میریزی...

    محمد_جواد_فلاح
    هوم ؟ شوما تو کار موزیک دنس و آهنگ عالی نیستی آباجی ؟
    نی نای نای دوس نداری ؟ [IMG]

    خو مهم اینه من دوس دارم ... [IMG]
    sghhh سلااام گلو بلبل
    چطوری جقله؟:دی
    مرسی همچنین
    کجا بودی
    وقتی زنی از تو دلگیر شد
    آماده باش
    او سخت ترین ضربه را به احساست خواهد زد
    مثلا من زنی را میشناسم
    که در بلندترین شب جهان
    موهایش را پسرانه کوتاه کرده بود.

    جلال جعفری
    سلام رزالی خودمون.
    مرسی خوبم، شما خوبین؟
    ستاره سهیل شدین؟
    خواهش می کنم...شما لطف دارین.
    ممنون از متن های زیبا.
    :smile::gol:
    من از عطر آهسته ی هوا می فهمم
    تو باید تازگی ها از اینجا گذشته باشی...
    سلام عزیزم...:redface:
    مرسی:gol:
    خودم گفتم
    تو با تمام زن ها فرق داری
    خودم گفتم
    گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند
    اما تو هیچ وقت نفهمیدی
    عشق برای من چه رنگی‌ست
    روبه رویت بارها از باران های
    مانده در گلویم گفتم
    از خیال قبل از آمدنت
    که این همه شعر را
    در پاکت دلم گذاشت

    صحبت گلایه نیست عزیزکم
    اما فکر می کردم تنها کسی هستم
    که قلبش اندازه ی مشت توست
    بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی
    امروز چیزی نمانده بود برای همیشه
    قهر کند و بایستد

    این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم
    دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود
    تو به خودت نگیر
    قلب من انداره ی مشت توست
    شکست هم فدای سرت.


    محسن حسین خانی
    پاییـز میرود
    اما درد ها را
    برای زمستـان
    به ارث میگذارد ..
    از این به بعد
    بغـض هایمان
    سرشان را زیر بـرف میکنند
    تا نبینند
    رفتن ها را ...
    نبودن ها را ..
    شکستن ها را ...

    پاییـز جان !
    یخ زدنت
    مبـارک ...

    مريم قهرمانلو
    تنها بودن آنقدرها هم بد نیست؛
    فرصت می کنی کمی با خودت خلوت کنی،
    از خودت بپرسی خوابت می آید یا نه.

    خودت را به تخت ببری
    و به خواب بزنی تا ببینی وقتی که خوابی، خودت را می بوسی یا نه.

    صبح کمی زودتر از خودت بیدار شوی
    و برای خودت چای دم کنی،
    خودت را دعوت کنی سر میز
    و یک لقمه بزرگ کره و عسل برای خودت بگیری.
    شاید حتی وقت کنی کفش های خودت را جلوی پایت جفت کنی
    و پشت پنجره بایستی
    و برای خودت دست تکان بدهی،
    تمام خانه را مرتب کنی که وقتی برگشتی از خودت استقبال کنی،

    اما اگر هوا تاریک شد و خودت برنگشتی؟!...
    باید به تمام آشناها زنگ بزنی
    و سراغ خودت را بگیری.
    گاهی هم باید کمی نگران خودت بشوی...


    سمانه سوادي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا