S
پسندها
1,121

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر گاه در طول دوران کاری تان به فکر ترک کار افتادید، شاید داستان زندگی یکی از شخصیت های بزرگ امریکا در ذهن تان نقش ببندد :

    او در 32 سالگی در تجارتی که آغاز کرده بود ناکام ماند
    در همان سال در انتخابات قانونگذاری ایالتی شرکت کرد و مغلوب شد
    در 33 سالگی مجددا به فکر احیای تجارت سابقش افتاد و مجددا با ناکامی روبرو شد
    عشق زندگی اش را در 34 سالگی از دست داد
    در 41 سالگی به دلیل مشکلات عصبی شدید بستری شد
    در 58 سالگی در انتخابات مجلس سنای امریکا شرکت کرد و مغلوب شد


    این مرد هیچ گاه از پا ننشست و تا آخر ادامه داد. در سال 1860 این مرد، "آبرهام لینکن" به عنوان رئیس جمهور امریکا انتخاب شد.
    +الیور بارت:برای چی سعی می کنی به من نیش بزنی؟
    - جنیفر کاویلری:چون پولدار و احمق به نظر میای!
    + اتفاقا من بی پول زرنگم!
    - اُ اُ نه من بی پول زرنگم!
    +از کجا معلوم زرنگی؟
    - از اونجا که قبول نمی کنم باهات قهوه بخورم!
    + ولی من دعوتت نمی کنم!
    - خب به همین دلیلم احمقی دیگه!
    - کاترین هپبورن (با بازی کیت بلانشت):
    مردا نمیتونن با زنا دوست باشن...
    میخوان مالکشون باشن، در غیر این صورت ولشون میکنن!
    _سم:چرا کسايي رو انتخاب مي‌کنيم که اين طور تحقيرآميز با ما رفتار ميکنن؟
    +چارلی:ما عشقي رو مي‌پذيريم که فکر مي‌کنيم لايقش هستيم
    _پس چرا خودت هيچ وقت منو به بيرون دعوت نکردي؟
    +من، اه... فکر نميکردم تو اين رو بخواي
    _خب، خودت چي مي‌خواستي؟
    +من فقط مي‌خوام تو شاد باشي
    _متوجه نيستي، چارلي؟
    _نمي‌تونم اين رو احساس کنم.. حرف قشنگ و خوبيه، ولي...
    _نمي‌توني دست رو دست بذاري و زندگي همه رو نسبت به...
    _زندگي خودت ارجح بدوني و فکر کني اين عشق محسوب ميشه
    _من نمي‌خوام عشق دست‌نيافتني کسي باشم
    _کسايي رو مي‌خوام که مثل واقعيتِ خودم باشن
    +من مي‌دونم تو کي هستي، "سم"
    +مي‌دونم ساکت هستم....و مي‌دونم بايد بيشتر حرف بزنم
    +ولي اگه چيزهايي رو که اغلب اوقات...توي ذهن منه مي‌دونستي
    +اون وقت معناي واقعيش رو مي‌دونستي و اين که چقدر شبيه هم هستيم
    و چه سختي‌هاي مشابهي رو کشيديم
    +و اين که تو کوچيک نيستي
    +تو خوشگلي
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ:Dفامييل(درحال حرف زدن با موبايل): الو دوره جان،عزيزم،اينجا شلوغه من بعداٌ بهت زنگ ميزنم خودم...چي چي رو دارم ميپيچونم!؟ ميگم اينجا شلوغه نميشه حرف زد!
    ديوي: غريبه ي نزديک...ماچ! ماچ! ماچ!
    فاميل: باشه الآن ميام ماچت ميکنم ديگه!...نه بابا اين ديوه! دخترعموم کجا بود نصف شبي!؟ اصلاٌ الآن خودش بهت ميگه
    ديوي(ميره نزديک تلفن): من ديو نيستم،من دختر عمو ام!
    فاميل: بابا اين همه چي رو برعکس ميگه...تو به صداش توجه کن،اين صداي دخترعموي منه!؟ اين بيشتر شبيه صداي بابامه! راستي بچه مون هم اينجاس...بچه بيا به مامانت بگو اشتباه ميکنه
    بچه: پستونک ميخري؟
    فاميل: خجالت بکش! آدم که از باباش باج نميگيره!
    بچه(ميره نزديک تلفن): مادر خونه خراب شدي!
    ببخشید یه چیزی رو باید تایپ کنم شاید نتونم جوابت رو بدم.
    به دایی هاتم سلام برسون:D
    فعلا
    با اینکه ادمای خوب و بد همه جا پیدا میشن رو باهات موافقم.
    ولی چرا هر چی بد بود توی اون سه چهار روز خورد به پست ما!؟
    شاید اصلا ما بدیم:)
    ولی حقیقتا من با دوستم پارسال عید رفتیم برای زیارت نرفتیم.
    خودمم الا که یادش میوفتم خیی ناراحتم.
    نه جدی میگم خوب درس هاتو بخون.
    اگه به فکر قبول شدنی که یه خورده بخونی راحت قبول میشی و اگه به فکر نمره بالایی که بازم کمی تلاشت رو بیشتر کنی نمره بالا رو کسب میکنه.
    الته تا اونجایی که من یادمه بچه زرنگی.
    امتحان پایانی شروع شده!؟
    برو کوچولو برو درس ات رو بخون.
    من فعلا زنده هستم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا