اخرش پسررو کلافه کردم:دی دیگه ب جای اینکه دادبزنه همش میخندید
بهم میگفت برو راست میرفتم چپ خخخ میگفت برو مستقیم ..میگفتم میخوام برم چپ
میگفت هرجا دوس داری برو :دی اخرسر میخواست بزنه رو پام مامانم بش چش غره رف:دی بعد گف بری ازمون بدی رد میشی ...خلاصه من رفدم وقبول شدم ....واسه که حرصشو درارم رفتم باهاش کلاس گرفتم... خخخ خلاصه ضایع شد دیگه ..هی میگفت بازم بیا باهام کلاس بگیر تا راه میفتی
مامانمم گفت غلط کرده...لازم نکرده:دی