ماندن هميشه خوب نيست...رفتن هم هميشه بد نيست... گاهي رفتن بهتر است.گاهي بايد رفت...بايد رفت تا بعضي چيز ها بماند... اگر نروي هر انچه ماندنيست خواهد رفت... اگر بروي شايد با دل پر بروي و اگر بماني با دست خالي خواهي ماند... گاهي بايد رفت و بعضي چيزها که بردني ست با خود برد... ... ... ... مثل ياد،مثل خاطره ،مثل غرور... و انچه ماندنيست را جا گذاشت،مثل ياد،مثل خاطره،مثل لبخند... رفتنت ماندني مي شود,وقتي که ب...ايد بروي... و ماندنت رفتني ميشود,وقتي که نبايد بماني... برو و بگذار چيزي از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند... برو وبگذار پيش ازاينکه رفتنت دردي بر دلي بنشاند،خاطره اي پر حسرت شود ... برو و نگذار ماندنت باري بشود بر دوش دل کسي که شکستن غرورت برايش... از شکستن سکوت اسانتر باشد...عشقت را بردار و برو... برو...زيبا برو....اما من میگمهمیشه برای “ماندن ” دلیل هست … و برای “رفتن” بهانه.همیشه برای “خواستن” نیاز هست … و برای “رد کردن”، مصلحت.همیشه برای “داشتن” فضا هست … و برای “نداشتن” تقصیر.