یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دســت من و تو نیست اگر نو کرش شدیم

    خیلی حسین زحمت ما را کشــیده است
    چه كربلاست...
    چه کربلا ست که آدم به هوش می آید
    هنوز ناله زینب به گوش می آید

    چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید
    صدای ناله ی شاهي غریب می آید

    چه کربلاست کز او بوی مُشک می آید
    هنوز ناله ز لب های خشک می آید

    چه کربلاست که بوی گلاب می آید
    صدای گریه طفل رباب می آید

    چه کربلاست که بوی عبیر می آید
    صدای کودک نا خورده شیر می آید
    نه اصلن دارم گریه میکنم....الان بدترین خبری که تو باشگاه میتونستم بشنومو شنیدم...بهترین دوستم عشقم داره میرههههههههههه:cry:
    میان دل ز عشقت لاله باغیست
    به حمدالله که قلبم مست ساقیست
    بساط گریه را آماده سازید
    که 3 شب تا محرم وقت باقیست
    "السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)"
    زلیــــــــــــخـا
    جانـ یوســــــــــــــف راســـــــــــتش را بگـو
    به خـــــــدا چه گفتی که اینگونه پــــادرمیانیـ کــــــرد؟
    مرسی این شعر قشنگارو واسه مام بذار....
    من فعلا میرم علی جونم...
    مواظب خودت باش....حرص کارم نخور...
    "امشب
    می خواهم بگوییم
    مرا
    ب ب خ ش
    تکه تکه حرف ها ازدهانم بیرون می ایند
    می ترسم نکند
    شاکی شوی
    می ترسم نکند
    رد شوم
    می ترسم
    به فرشته ها بگویی با این دیگر کاری نداشته باشید این به خودش واگذار شده
    میترسم خدا
    می ترسم
    پس شکسته
    می گویم
    ب ب خ ش
    تا رحم کنی
    به این
    ش ک س ت ه
    اما هرچقدر من بد سابقه ام تو خوش سلبقه ای
    در ترس هم امیدم به تو را رها نمیکنم
    به همین امیدی که در دلم کاشته ای پیشت می اییم
    و
    می گوییم
    ب ب خ ش"
    ﺁﺩﻣﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

    ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﻬﺎ ,ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﻫﺎ , ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻓﺮﺩﯼ ﺧﺎﺹ ،

    ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯﯼ،

    ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﻨﺎﺭﺕ ،

    ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ،

    ﮔﺎﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺟﺪﯼ ﻧﮕﯿﺮ!

    ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ

    ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﺖ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ،

    ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻭﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ,

    ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺑﯽ ﺗﻮ ،ﺑﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ،

    ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎ ﺟﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ ،

    ﻻﺍﻗﻞ ﺗﻮ ﺟﺪﯼ ﻧﮕﯿﺮ. . .
    مهربانی را بیاموزیم
    فرصت آیینه ها در پشت در مانده است
    روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
    می شود در عصر آهن
    آشناتر شد
    سایبان از بید مجنون٬
    روشنی از عشق
    می شود جشنی فراهم کرد
    می شود در معنی یک گل شناور شد
    مهربانی را بیاموزیم
    موسم نیلوفران در پشت در مانده است
    موسم نیلوفران٬یعنی که باران هست
    یعنی یک نفر آبی است
    موسم نیلوفران یعنی
    یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی
    می شود برخاست در باران
    دست در دست نجیب مهربانی
    می شود در کوچه های شهر جاری شد
    می شود با فرصت آیینه ها آمیخت
    با نگاهی
    با نفس های نگاهی
    می شود سرشار از رازی بهاری شد...
    منم بد نیستم...
    چه خبر از کارو بار....شرایطت بهتر شه؟
    آها...چون من نپرسیدم شمام نپرسیدی؟؟؟؟هه دلیل جالبی بود...همیشه همه چیو اینجوری توجیه می کنین؟...شب خوش
    آره بی معرفتی که اصن نمیگی من مردم یا زندم.....:razz:
    ياد من باشد فردا دم صبح
    به نسيم از سر صدق سلامي بدهم
    و به انگشت نخي خواهم بست تا فراموش نگردد فردا
    زندگي شيرين است، زندگي بايد كرد
    گرچه دير است ولي
    كاسه‌اي آب به پشت سر لبخند بريزم، شايد
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر اميد بكارم در دل، لحظه را دريابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهرباني خودم عرضه كنم
    يك بغل عشق از آن‌جا بخرم
    ياد من باشد فردا حتماً
    به سلامي، دل همسايه خود شاد كنم
    بگذرم از سر تقصير رفيق، بنشينم دم در
    چشم بر كوچه بدوزم با شوق!
    تا كه شايد برسد همسفري، ببرد اين دل ما را با خود
    و بدانم ديگر قهر چيز بديست!
    يا من باشد فردا حتماً
    باور اين را بكنم، كه دگر فرصت نيست!
    و بدانم كه اگر دير كنم، مهلتي نيست مرا
    و بدانم كه شبي خواهم رفت...
    و شبي هست، كه نيست پس از آن فردايي
    ياد من باشد
    باز اگر فردا، غفلت كردم
    آخرين لحظه‌ از فردا شب
    من به خود باز گويم اين را:
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش كنم هرچه گذشت....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا