دلم امشب به دام دامن تکذیب افتاده
سرانگشت حسابم باز در تقریب افتاده
درون شین چشمانی کشیده تا شبی شاید
دوباره کودک احساس من در شیب افتاده
و نیروی گرانش را چه جالب نقض کردی تا ...
برایم کنج لبخندت، دو کیلو سیب افتاده
برایت قرص ماهی می خرم ... یا نه! کمی دریا
چه فرقی می کند حالا که پول از جیب افتاده!!
سکوتم عقربک ها را گرفته در خودش حالا
که ساعت با عبور لحظه در تعقیب افتاده
و این آیینه دارد راست می گوید که این روزا ...
کمی اجزای تصویر من از ترکیب افتاده
دوباره بیت آخر گم شده انگار... می بینی؟!
غزل مثل همیشه باز از ترتیب افتاده ...