هان...صبح 9 بیدار شدم صبحونه خوردم بعدش زنگ زدم دانشگاه به آقای عزیزی کار داشت نبود بعدش رفتم انباری خونمون مامانم گفت بیا کمک کن اینارو مرتب کنیم ساعت 10 رفتم 11 گفتم میرم فیلم ببینم آمدم فیلم دیدم بعدش تموم شد دوستم زنگید حرفیدیم ساعت 12 فیلم بعدی شروع شد دیدم یهو ای وای خاک عالم تکراریه گفتم یه سر بیام باشگاه آمدم دیدم کسی نیس خواستم یه کتاب زبان دانلود کنم نشدبیرون آمدم از باشگاه رفتم نماز بعد رفتم ناهار بعد ظرفارو شستم بعد به دوستم تک زدم منظورم این بود که بیا باشگاه اونم آمد...ای وای انگشتام..