اس ام اسي نرسيده ازت...نه به گوشي خودم نه به گوشي مامانم....البته گوشي من اكثرا خاموشه فقط وقتي بخوام بيرون روشنش ميكنم و شبها يكي دو ساعتي روشن ميكنم اس امسمام برسن بخونمشون و بعدش خاموشش ميكنم :دي
ميخواي شماره محمود رو بهت بدم به اون اس مس بزني(خبرم ميكنه):دي
چرا گلم.... خيالت راحت راحت...خوب و خوش و سلامت روزگار رو سپري ميكنيم ...بذار فردا از خونه جديدمون باهات تماس ميگيرم....امشب ساعت ده و نيم بود تقريبا دلم هواتو كرد خواستم زنگ بزنم كه يكهو عرق شرم بر جبينم ظاهر شد كه چقد وقت نشناسم.....
خدا را شكر... سلامت باشه....
دارم به خودم شك ميكنم كه نكنه يه چيزيم هست اما خودم خبر ندارم:دي
بعد از مدتها الان چاي خوردم با نون پنير گردو... اينقد بهم چسبيييييييييييييييييييد...با چسب رازي(با اين نيت گفتم كه دهنت حساااابيييييييي اب بيوفته همين حالا بلند شي بري نون پنير گردو و چاي بخوري:دييييييييي)