sepehrkhosrowdad
پسندها
3,160

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عيد فطر مبارك .




    خدايا اين ماه رمضان را آخرين ماه رمضان ما قرار مده ؟
    مدیر جونم پس اون مطلب که در مورد سیمان گذاشتم کجا رفت؟
    فقط اونی بود که در مورد الاستو بود


    در درون تو کسی است

    ‌دنیایی است

    وتو را یاری خواهد داد که خواستن را

    به شدن بدل کنی !

    و نیرویی نهفته که گامهایت را

    پیوسته به راه تواند برد ...

    پس خویشتن را آنگونه که می پسندی ترسیم کن !

    و هر روز تنها گام بردار... آرام و پرتوان ...

    در امتداد آن رویای دلپذیر ...

    آری! گاه چنین شود که تداوم راه

    سخت و نا ممکن آيد !

    رویاهایت را فرو مگذار ...

    پس آنگاه سحر گاه فراخواهد رسید

    که چشم بگشایی و خویشتن را ببینی

    بایسته و پرتوان ...

    و آمیخته ی آنچه که می خواسته ای ...

    این کمترین پاداش شهامت است

    و ایمان به آنکه در توست ...

    و آویختن به رویاهایت ...

    رویاهایت را فرومگذار ...............!


    دونالوین


    خدایا !
    به بنده هایت عادت می کنیم
    تا عادت به تو را ، از سر به در کنیم !

    به تو عادت می کنیم
    تا عادت به بنده هایت را از سر به در کنیم !

    تنها عادتی را با عادتی دیگر عوض می کنیم و در این میان هیچ وقت نمی فهمیم؛

    نه تو را ، و نه بنده هایت را ...


    خداوندا بندگانت شکر نعمت تو کنند ...

    و من ...

    شکر بودن تو ...

    چرا که نعمت ؛ بودن تو ست ...!


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر
    سلام سپهر عزیز
    خوبید؟
    امیدوارم سالم و سرحال باشید
    ببخشید من میخوام ظرفیت آلبومام و زیاد کنم باید چی کار کنم؟
    ممنون
    معذرت میخوام ولی اصلا عنوانم برازندم نیست:D
    دیگه مثل قبلا ها حوصله ندارم نمیدونم چرا:D


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......
    حداكثر سرعت مجاز روي پل چنده؟
    خیلی جالبه مدیر عمران این سوال رو میکنه
    از این به بعد پل که ساختن یه تابلو میزنن و مینویسن رانندگان عزیز تورو خدا با فلان سرعت برین چون اگه تند تر برین پل میریزه!!!
    دوست عزیز در پل سازی اصلا بحث سرعت نیست و بحث بار مطرحه
    در مورد سوالتون راجع به اختلاف ارتفاع هم اگه بحث "خیز منفی " رو مطالعه کنین به جوابتون میرسین، میتونی از استادت یا ترم بالائیهات بپرسی
    اختلاف ارتفاع بعد از بارگذاری نهائی افت میکنه و با دنده روبروئی قفل میشه
    اون فاصله هم دقیقا واسه همینه
    واقعا به مدیر تالارموت افتخار میکنم که اینقدر به همه چیز اشراف داره و اطلاعاتش کامله
    آقای مدیر تالار عمران شما قبل از پیغام دادن به دیگران اول تایپیک بچه های خودتون رو چک کنین که اشتباه نداشته باشه
    توی تایپیک حتی اسم رئیس شورای شهر اشتباه وارد شده و رئیس شورای شهر مدیر عامل ماست، مهندس موسی ناصح نه برادر قاسمی
    پیمانکار هم اصلا قرارگاه خاتم الانبیا نبوده و شرکت "بالا ست" که زیر مجموعه رجا هست پیمانکار بوده
    راجع به بحث تایپیک هم فقط همین عکس شماتیک آخرین قطعه رو میذارم که فکر کنین چطوری قطعه آخر باید جا بخوره، حتما با فشار از بالا.


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا