SCSI
پسندها
147

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • و درود خدا بر او ، فرمود: آنچه كه بين من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو ركعت نماز داشته باشم كه از خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.
    چه كربلاست...
    چه کربلا ست که آدم به هوش می آید
    هنوز ناله زینب به گوش می آید

    چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید
    صدای ناله ی شاهي غریب می آید

    چه کربلاست کز او بوی مُشک می آید
    هنوز ناله ز لب های خشک می آید

    چه کربلاست که بوی گلاب می آید
    صدای گریه طفل رباب می آید

    چه کربلاست که بوی عبیر می آید
    صدای کودک نا خورده شیر می آید
    برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم . بیرون بیمارستان غُلغله بود . چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند . چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند .
    وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند .
    بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید .
    پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود . آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .

    ما بالاخره نفهمیدیم
    بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟ ...

    !؟ ...
    کمال تعجب _ عمران صلاحی
    غروب بود.
    صدای هوش گیاهان به گوش می آمد.
    مسافر آمده بود
    و روی صندلی راحتی کنار چمن
    نشسته بود :
    « دلم گرفته،
    دلم عجیب گرفته است.
    تمام راه به یک چیز فکر می کردم
    و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.
    خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
    چه دره های عجیبی !
    و اسب ، یادت هست ،
    سپید بود
    و مثل واژه ی پاکی ، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد.
    و بعد ، غربت رنگین قریه های سر راه.
    و بعد ، تونل ها
    دلم گرفته ،
    دلم عجیب گرفته است.
    و هیچ چیز،
    نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
    نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
    نه ، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
    نمی رهاند.
    و فکر می کنم
    که این ترنم موزون حزن تا به ابد
    شنیده خواهد شد»
    سلام
    مرسی شما خوبی؟
    بله یادم هست. بین الملل دانشگاه شیراز اعتبارش خوب هست جز دانشگاه های خیلی خوب هست
    اساتید هم اساتید دانشگاه شیراز هستن همه
    اگر بتونیم در مورد یک خانمبنویسید بهتره چون فک کنم بیشتر با این حال وهوا اشنا هستید
    بعد هم زیاد هم سخت نگیرید همون یک یا دو پاراگراف کافیه فعلا
    یجورایی بیشتر میخواییم به معضلات بپردازیم
    مثلا یه نمونه اش بعضی از پسرها برای فرار از سربازی میرن دانشگاه وزیاد کسب دانش کار ندارن
    پس اگر زحمت نیست و دوست داشتید به فکر نوشتن چهار پنج خط حال و هوای یه دانشجوباشید:)
    یا اگر هم نشد اشکال نداره اصلا
    یجورایی فعلا یه روایت هست
    هنوز اون کیفیت داستانی نداره
    تا ان شاالله ادامه پیدا کنه بهتر میشه
    ممنمونم یه عالمه
    در باره یه نفر که رشته مورد علاقه اش رو بخاطر نبود بازار کار و گرفتن مدرک بهتر رها کرده یکی از شخصیت ها این پسره البته بخاطر نرفتن سربازی هم میره دانشگاه
    یه شخصیت دختر هم هست که دانشجو هست این یکی ازتون به موقعه حتما کمک میگیرم تابا خال و هوای دانشجویی خانمها اشنام کنید که شخصیت پرداری بشه
    دل من در دل شب

    خواب پروانه شدن می بیند !

    مهر صبحدمان داس به دست

    خرمن خواب مرا می چیند !

    آسمانها آبی

    پـَـر مرغان صداقت آبی است

    دیده در آئینه ی صبح تو را می بیند ....

    از گریبان تو صبح صادق

    می گشاید پـَـر و بال .....
    [تولّد] ... زاد روز مهر بانوی باشگاه ، ســـــــــــــتایش ِ عزیز ... [ تولّد][IMG]
    بله اگر بنویسید که خیلی خوب میشه
    ایرادی نداره کوتاه هم نشد
    تو ویرایش میشه کوتاه کرد
    هدف ماهم یه دداستان بلند سریال وار هست
    من فعلا رو طرح کار می کنم که شخصیت داستان کوتاهم کی باشه چه ویزگی داشته باشه
    دنبال چه اهدافی باشه
    و تو دوروز اینده هم ان شاالله شروع میکنم به نوشتن .خیلی کوتاه باشه بهتره
    به بخش های هنری علاقمند هستید شما
    ما می خواییم پیام کارمون رو در قالب داستان یا یه قصه به بچه ها برسونیم تا کار شعاری نشه
    دربارهی قصه کار نظری داشتید حتما حتما بگید
    خواهش میکنم
    شما هم ایده ای به ذهنتون زد بهمون بگید
    در پناه حق
    یاعلی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا