خانه های قدیمی را دوست دارم
تاریخ در آنها به زیبایی در حرکت است
همه چیز عمر دارد
حرف دارد
برکت دارد
تکنولوژی آن ها را له نکرده…
یاغی گری ها ی مدرن تغییرشان نداده
هنوز حیاط هست
حوض است
کوزه هست
ماهی شنا می کند…
سفره ها گسترده اند
نه دو نفره، نه چهار نفره
صدای پیرها شنیده می شود
حضورشان برکت خانه است
کوزه ها مملو از ترشی
دیگ کوچک مفهومی ندارد نذری پزان به راه
همسایه حق به گردن دارد
دست ها صدا دارد
درختان نفس می کشند
زیرزمین انباری نیست…
حیاط را بالکن نمی خوانند
پنجره فقط در نقاشی ها نیست
باران در خانه می بارد…
ایوان زیر حصیر
چایی همیشه دم است، روی سماور، توی قوری…
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
افسردگی بیماری نایابی است
گلدان ها در خانه اسیر نیستند
درخت یاس هنوز هست
خانه همیشه شسته
خاک اینجا نمی ماند. همه چیز زنده است…
حتی اگر آن خانه سال های سال متروک مانده باشد
زندگی و فرهنگ ما در لابلای خشت های همان خانه ها بود
افسوس و افسوس ..