"hasta"
پسندها
438

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باشه برو
    به کارات برس.
    منم یه مدتی بچرخم بعد که از دور افتادم میرم. مث همیشه مث همیشه.
    بای
    هی روزگار. میفهمم چی میگی. دست من بریده است از اینکه کاری بکنم در این زمانی که داری میگی بیش از پیش نیاز داری به بودنش. و دست من بریده است از اینکه خودم لحظه ای هم که شده بتونم روحن با تو باشم در یک فضای لااقل مجازی. این حرفایی هم که میزنم و این همدردیایی که میکنم در نظر من هیچ نیست ومن تاحالا عموی خوبی نبودم.
    همه اون لحظه های دردناکی رو که برات آفریدم رو خوب یادمه. اونروزی که قبول نکردم عمو باشم برات و اونروزی که حاضرنشدم در درونم رو با خدای تو در میون بذارم هم یادمه.. حرفا دارن در زمانی زده میشن که سال پیش هم زده شدند یعنی نزدیکای رمضان.
    ولی بازم این رو بدون من کسی رو همرنگ با پاشا نتدونستم چون جون با اینکه دنیا پر از آدمای خوبه ولی نمیتونستم و نمیخواستم دست کسی رو بهت بدم که تو دلم رضایتی نباشه. نمیتونستم به هیشکی اطمینان کنم که بتونه درکت کنه و باورت داشته باشه. بهم اطمینان بده که از گل نازک تر بهت نده. تو در احساسی ترین دوران زندگیه کودکیه درونی داشتی سیر میکردی. من دنبالش بودم دنبال پاشای تو. ولی نبود که نبود.
    اون شاید زیر نقاب یه یوزره نامهربون خودش رو ققایم کرده زیر نقاب مردی که پر از حسای زمینیه. و من نمیخوام همیچین آدمی رو که لحظه ای هم بهش اعتماد کنم.
    سلاممممممم
    تو قول دادی منم قول دادم. من اومدم به شهر تو با روحی که پلیدیه دنیای بزرگترا توش راهی نداره. من اومدم که بگم کنارت هستم و نباید دیگه از تاریکی و سایه ها از غرش ابرا و صدای ماشینا بترسی. چون وقتی سرت رو بر میگردونی من رو میبینی و شاید که کمی اروم بشی.
    من نمیدونم این حس اعتماد رو چجوری بهت بدم ولی فقط میتونم اینکار رو بکنم که تلاش کنم اونچیزی باشم که روزی به خاطرش مجبور شدی برام پیام بذاری و این برام ارزش داشت که به یادم افتادی اونم در چندین مرتبه متوالی.
    یه روز هم نوبت تو میشه بیای بریم پیش بزرگترای خبیث. یه کم خباثت میکنیم بعد میسنجیم که کدومش رو میتونیم بیشتر تحمل کنیم. و شاید اونطوری که تو گفتی پل میزنیم میون دنیای سختجانهای خشن و نازک نارنجیای مهلبون
    هستا اینارو نگو لطفن.. من من متاسفانه اسیر یک پروسه غم انگیزی هستم که سراغم اومده و من رو از جهتی که میتونه باعث زیباییه درون بشه به سوی زمینی شدن داره سوق میده.
    من یک قول دادم بهت و روی قولم هستم و هیشوقت نمیخوام بزنم زیرش. نمیخوام روزی برسه که به عموی پیرت بگی و توروش واییستی بگی که ای بی ام دیه دروغگو. من الان تو سرزمینی هستم که مطمئنم رد پای پاشا و دختر مهربون در اون نرسیده . من باید خودم رو بکشم بیرون تا تورو و دختر مهربون رو و همه اون خاطرات گذشته مون رو توش پیدا کنم. من تو بد مخمصه ای هستم و سهی خودم رو هم دارم میکنم برای رهایی هستا.
    بیا یه وقت بذاریم بیا بازم امتحان کنیم شاید تونستم خودم رو دوباره پیدا کنم. یه روز برا اینکه باهم بریم پارک که تو دیگه قدت قد کشیده و من موندم تا نرسیده به شانه های تو ولی زیر لب هی غر میزنم که چرا این هستا نمیخواد ارومتر بره ملاحظه من رو نمیکنه. میریم عیبی نداره میریم.
    آره هستا تو همیشه راست میگفتی الان هم
    خداییش خوب تحلیل سیستم هات کردم ها :دی
    دیدی گفتم؟
    از اول که شروع کردم پیامت رو خوندن شک نداشتم بالاخره آخرش خطای نابخشودنی خودت رو می پذیری و طلب عفو می کنی و منم که بزرگوار !
    شانس آوری

    کوش این فروغ جونتون؟
    کجاست این یاغی که بیاد سرنوشت کله گنده شون رو ببینه :دی !؟

    (حال شما؟ دیگه چه خبرا؟ :دی )
    دیدی؟
    دیدی بیش از 2 روز دووم آوردم؟
    الان روز چندمه؟
    فکر کنم الان روز 4امه
    هنوز یه اخطار هم نگرفتم ( فکر کنم دارن باهام مدارا می کنن، آخه 2 تا تاپیکم رو حذف کردن :دی )
    هستا فقط به خاطر اخرین جمله ات بینهایت رسی
    مرسی
    خب تو درسات تموم شده بود ولی تو صفحه فروغ نوشته بودی که پروژه ات تازه تموم شده.و اینم همون دلیل پاستوریزه بودنه دیگه. هیشوقت کسی نمیتونه به پای فروغ برسه هیشوقت.
    به به...چه عجب عزیزم...خوووووووووبی؟؟
    اره والله خیلی پرروییی!!
    چی کارا میکنی ارمغان جون؟خوش میگذره؟
    آره اره
    شماهاهمتون پاستوریزه شدین دیگه.. نیستی یعنی تو نیستی؟
    خب چرا هم نمیتونی درس بخونی هماینکه بیای سری به خونه سالمندان عموهای پیر بزنی و با دسته گلی که ازباغ همسایه چیدی دلشون رو شاد کنی. حرف زدن که پولی نیست.
    خوشالم دیدمت هستا جان. خیلی
    (اون چهره ی یاهو که اخم می کنه رو در نظر بگیر)
    خب؟
    ولی من اخم نمی کنم :دی

    آخه تو ته دلت چیزی نیست !
    ولی این دفعه طول کشیده ها !
    معمولا در کمتر از 10 دقیقه معذرت خواهی می کنی (سووووت ) !!!

    ولی از یه عبارتی خوشم اومد:
    آخه تو فرزند حبسی!

    ایول آبجی !
    ما خاک پاتیم !
    در ضمن
    مرگ بر ضدولایت فقیه

    میگم من به تو دیروز پیام دادم
    تو این لیست نیست؟
    خودت خجالت کشیدی پاکش کردی؟

    حالا
    اخه میخواستم ببینم دیروز کدوم تیکه های بامزه ام رو به کار بردم ! امروز اونا رو تکرار نکنم
    (از بس که من شیرین و دوست داشتی و بانمکم :دی )
    کوشی ؟؟!!!!!
    پاستوریزه ها کجائین دلم براتون تنگ میشه بابت یه امتحان خودتون رو حبس میکنید.
    بابا از فروغ یاد بگیرین. شب امتحان ارشد اینجا داشت درخواست دوستی میفرستاد تازه
    شبی بس طولانی بود
    تنها بودم
    حتی خواب هم به کنارم نیامد
    که شب را با او سر کنم
    زیر نور شب خواب
    نگاهم را به ساعت دوختم
    حتی او هم خوابیده بود
    کم کم داشتم به تنهاییم پی می بردم
    که ناگهان
    صدایی مرا از تنهایی در آورد
    اذان صبح به افق تهران از رادیو جوان
    الله اکبر الله اکبر
    راست میگوید
    خدا بزرگ است
    و اوست که همدم تنهاییم
    در این شب طولانی بود
    بی اختیار
    دست هایم به سمت آسمان میرود
    و لب هایم شروع میکند
    به صحبت کردن
    با یار
    با دوست
    و میخواند
    دعایت میکنم ای دوست در نزد دوست
    سلام ارمغان جان عزیزم
    حال و احوال شما؟ :دی


    "موفق باشیم" :دی


    اینا همش کلیشه بود ها
    این پیام رو واسه خیلی ها فرستادم
    چون
    نمی خوام بذارم ادمین دوستام رو ازم بگیره
    اخراج یکی از کاربران سایت(سوت)، ما که نمیشناسمشون، ولی اسمشون persian_kb سبز بوده انگار
    اخراجش یک ماه و نیم دیگه تمدید شده
    یعنی نزدیک 3 ماه در مجموع

    این سایت با این مدیریت سقوط می کنه
    ولی من دوستام رو از دست نمی دم
    با سلام، در دو تاپیک زیر، دو داستان کوتاه رو می‌بینین
    امیدوارم با حضورتون و نظر، انتقاد، و غیره خودتون، ما رو همراهی کنید

    گُم‌وَرزی

    مارماهی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا