FahimeM
پسندها
268

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مکالمه محمد حسین با خدا:
    سلام...
    خدای من به من به خاطر تمام بدیهایم بدی نکردی...شرمنده گیش برای من موند
    خدای من مرا به خاطر کفر گفتن هایم لال نکردی ...شرمنده گیش برای من موند
    خدای من مرا به خاطر گناهانم رسوایم نکردی ... شرمنده گیش برای من موند
    خدای من مرا به خاطر ناشکریهایم عذاب نکردی...شرمنده گیش برای من موند
    خدای من مرا به خاطر...هست تا صبح می توانم بگویم از همه کارهایی ناشایست من و صبرهای تو و شرمنده گیهای اکنون من به واسطه ی آن...
    اکنون خدای من مرا به خاطر همین شرمنده گی هایم...دریاب...!
    عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
    عجبست اگر نسوزم چو برآتشم نشانی
    سلام عزیزم، ممنونم ازت، چرا کم پیدایی؟
    سلام فهیمه جان
    خوبین؟نیستین...
    بیاین من آنلاینم با هم به حرفیم
    8 شوال ساروز تخریب بقیع رو محضر امام زمان تسلیت عرض میکنم
    سلام...
    عید پر مهر و محبت خدا بر شما مبارک :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
    این آهو با آن چشمهای زیبا عیدی من به شما!

    اگر چه شک عجيبی به «داشتن» دارم
    سعادتي ست تو را داشتن که من دارم!
    کنار من بِنِشين و بگو چه چاره کنم؟
    برای غربت تلخی که در وطن دارم؟
    بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری
    برای اين همه زخمی که در بدن دارم؟
    مرا به خود بفشار و ببين به جای بدن
    چه آتشي ست؟ که در زير پيرهن دارم؟
    به رغم ديدن آرامش تو کم نشده
    ارادتی که به آرامش کفن دارم
    مرا که وقت غروبم رسيده بدرقه کن
    اگرچه با تو اميدی به سر زدن دارم!!
    :gol:
    کمتر بخواه مرغ سحر ناله سرکند !
    داغ مرا که سوخته ام تازه تر کند
    از جور روزگار جوی کم نمی شود
    حتی اگر تمام جهان را خبر کند !
    در داغ آفتاب به مهتاب دلخوشيم
    پس از کسی مخواه که شق القمر کند !
    در آشيانه نيز به مقصد نمی رسي
    وقتی زمانه خواست تو را دربدر کند !
    غم بين آسمان و زمين پرده می کشد
    روزی اگر فلک شب ما را سحر کند !
    زنگ زمانه خنجرمان را غلاف کرد
    زنگ خطر به ناشنوا کی اثر کند ؟
    کافی ست سر به زير شدن پس بگو که دار
    ما را به سر بلندی خود مفتخر کند !
    "غلامرضاطریقی"
    خدا را وقت تنهایی صدا کردم
    من هر شب تا سحر یادخدا کردم
    برای هر جوانی از زن و مرد
    صفای باطن و جان، مصلحت طلب کردم...
    ------------
    فهیمه عزیز من از خدا میخواهم ، شما هم بخواهین که خدا جوونا رو یاری کنه...توی این دوره زمونه این کار فقط از دست خدا بر میاد...
    برقص گویی هرگز تو را نمی بیند
    دوست بدار گویی هرگز دلت را نشکسته است
    و زندگی کن گویی بهشت اینجاست
    ایشالله که موفق میشی و همون چیزی که میخوای قبول میشی...
    درد از من بیزار گشته است
    از بس هیچ نگفتم
    داغ یک آخ را بر دلش گذاشتم
    وغم ها از من فراری
    چرا که هیچ غمی نتوانست
    اشکهایم را نظاره گر باشد
    و ماجرا برعکس شد
    آری با صبر و تحملم
    اشک از چشمان غم سرازیر شد...
    Nobody
    سلام فهميه جون ...مرسي عزيزدلم ..از ابراز همدرديت ممنونم ..اميدوارم هيچوقت به دل مهربونت غم نشينه و هميشه لبت خندون باشه.
    همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن
    همه سال حج نمودن،سفر حجاز کردن
    زمدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن
    دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
    به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن
    زملاهی ومناهی همه احتراز کردن
    شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
    ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
    به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نبخشد
    که به روی نا امیدی در بسته باز کردن !

    "شیخ بهایی"
    مهم نیست زندگی چگونه میگذرد،خوش یا ناخوش....
    مهم نیست که دیگران چه میکنند و چه می گویند...
    مهم این است که هیچگاه زندگی و روزگار شاهد زانو زدن من در این دنیا نخواهند بود;):gol:
    راستی مهم نیست تنت کجای دنیاست است،در زندان یا قصر که باشی باز هم تنت در زندان دنیا و زمان گرفتار است و فقط با خیال است که می توان از این بند رهایی یافت و به ناشناخته ها سفر کرد...و من مسافری به سمت ناشناخته ها هستم...هرچند که بارها سقوطی سهمگین داشته ام ولی هیچگاه خودم را در بند دنیا و زمان نخواهم گذاشت...
    موفق باشین همیشه و همه حال
    یاحق
    سلام فهیمه خانم
    میگم من دقیقا یه روزایی اینجای ابرا بودم،چه حسی داشت، فقط با پرواز خیال هست که می توان تخت خوابی از ابر داشته باشی و به کوچکیه دنیا بخندی و دل به آسمانی دهی و هم پرواز پرندگان باشی و من از ته دل آرزو می کنم که همواره در اینجا و بالاتر بسر ببری ولی
    تجربه ام را می گویم، که اگر روزی چشمهایت را باز کردی و واقعیت را بر سر خویش نظاره گر شدی، چتر نجات داشته باشی که به اندازه اوجت، سقوطی سهمگین خواهی داشت... و باز آرزو می کنم با چتری که همراه داری نه بر سر شهرهای شلوغ میان آدمهای هفت رنگ بلکه در وسط دریاها فرود آیی و همسفر دلفین ها باشی که قدر دوستی و محبت را می دانند بدون آنکه دست دوستی به سمتشان دراز کنی،بدون انکه به تو احتیاجی داشته باشند با تو بازی میکنند چراکه لبخند تو را دوست دارند و با گریه ات ، میگریند و به جزیره ای که نگین سبز عاشق توست برسی...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا